پرویز ثابتی یک نشانه از یک خط است که ارتقای چهره او در راستای تقویت گفتمانی علیه دموکراسیخواهی و توجیه سرکوب نظام های استبدادی از جمله جمهوری اسلامی است. او در مستندی که در شبه رسانه "من و تو" ساخته شده به هیتلر، فرانکو و مظفر بقایی ابراز علاقه میکند. این مثلث عشقی ثابتی که واجد انواع رذالت های سیاسی است برای شناخت شخصیت او کافی است. دیدن این نقل خاطرات، سندی برای شناخت سیستمی است که آنقدر بی در و پیکر بود که زمینه ساز جمهوری اسلامی شد. ثابتی یک جا می گوید از او خواستند در مورد نظامهای سیاسی پژوهش کند. گفتم دو هفته وقت میخواهم گفتند نه دو سه روز. سوای اینکه ثابتی پژوهشگر نیست،برای نوشتن یک طرح پژوهشی حداقل شش ماه باید وقت بگذارید، چه برسد به خود پژوهش. آن هم زمانی که اینقدر منابع در دسترس نبوده. حساب کنید این چه سیستم داغانی بوده که پژوهشگرش پرویز ثابتی بوده آن هم در مورد موضوع حساس و وقت گیری مانند تفاوت نظام های سیاسی مطرح دنیا.
در این مستند ثابتی مدعی است شاه از او درباره انتخابات آزاد میپرسد. ثابتی میگوید کاندیداهای جبهه ملی از شهرهای بزرگ ۶۰ نماینده میفرستند و دوران مصدق تکرار میشود، چون اینها سیاسی اند و این توان را دارند نبض مجلس را در دست بگیرند و نمایندگان ما از شهرهای کوچک و کمتر سیاسی خواهند بود ولو اینکه اکثریت باشند. مخالفت او با ایده انتخابات آزاد همان مهندسی انتخابات جمهوری اسلامی است که اکنون با شدت بیشتری در جریان است.
امثال ثابتی تشنه نام و توجه در سیستمی سیاسی بوده اند که بسیاری شرم داشته اند در برابر رسانه ها از عملکردش دفاع کنند اما این همیشه حاضر بوده و از این فضای شرم برای ارتقای چهره خود استفاده کرده.
اما مساله فراتر از این حرفهاست. ساختار ساواک در جمهوری اسلامی حفظ شد. هم در رفتار لاجوردی و هم در رفتار فلاحیان و تیپ هایی مانند سعید امامی این تداوم قابل مشاهده است. اینها نماینده تفکری اند که راه حل را نه در کمک به ظهور عرصه عمومی آزاد که نهاد امنیتی را جان نثار حاکم مستبد فرض میکنند. سعید امامی قتلهای زنجیره ای، همان ثابتی ساواک است. یکی روشنفکران را برای تداوم ولایت مطلقه فقیه سرکوب می کرد و یکی هم فضای سیاسی را می بست تا منتقدان شاهنشاهی مطلقه، عرصه ای برای حضور نداشته باشند و میدان برای اقدامهای چریکی باز شود. لیست زندانی های سیاسی و بسته شدن احزاب سیاسی آنقدر بالاست که با هیچ دغلی نمی توان تمام مخالفان شاه را به مخالفان چریکش تقلیل داد.
به خصوص اینکه اگر آسیب شناسی انقلاب بخواهد صورت بگیرد باید از کودتای مرداد سی و دو و چند دهه فرصت شاه برای استقرار مشروطیت آغاز کرد و این پرسش را مطرح کرد نتیجه حکومت استبدادی که عرصه عمومی آزاد را سرکوب کرد جز انقلاب چه میتوانست باشد؟
ارتقای چهره ثابتی خط خطرناکی علیه دموکراسیخواهی در ایران است. چرا که مساله طرفداران این ایده نه دموکراسی به عنوان شیوه زیست انسان صاحب خرد و آزاد که تغییر شکل استبداد است. مساله آنها این نیست اصلا چرا شکنجه؟ میگویند چه کسی شکنجه کند و چه کسی شکنجه شود.
تاریخ معاصر ما نشان داده توسعه متوازن و پایدار جز در نظمی دموکراتیک حاصل نمی شود و نظم دموکراتیک را شهروندان آزاد می سازند نه پدر و قائد و امام. حاصل پدر ایرانساز و امام همام، انباشتی از خشم و کینه در جامعه است. به خصوص اینکه باید پرسید نفع نظامیانی که امروز در کشور دست بالا را دارند از تقویت این خط چیست؟ آیا ما در آینده پس از مرگ آیت الله خامنه ای شاهد برآمدن رضا شاه سپاهی خواهیم بود؟ آیا رساندن کشور در فقر و بی آیندگی زمینه را برای ظهور یک چکمه پوش سپاهی فراهم خواهد کرد؟
سیاست، میدان پیچیده ای است و طرفداران این ایده می دانند نه از شاهی و نه از شاهزاده ای در ایران آینده خبری نخواهد بود و در صورت سرکوب جریان دموکراسیخواه و شکست گفتمان جنبش های اعتراضی مثل زن،زندگی،آزادی زمینه برای حکومت تمام عیار نظامی در لباس سپاهی فراهم خواهد شد. پس برای همین اینها نیاز دارند تفکر ساواکی که در تفکر واواکی( وزارت اطلاعات و امنیت کشور) تداوم یافته را ارتقا دهند تا در فرصت مناسب عنان کار را به دست بگیرند.
اینجاست که در برابر این ایده خطرناک باید باز هم بر سه کلمه زن،زندگی،آزادی تاکید کرد و در برابر ایران شاهان و شیخان از ایران شهروندان دفاع کرد. ایران شهروندمدار، ایران مدنی پادزهر علیه زهر استبدادیون تاریخ معاصر است، آیکون این ایران، شهروند آزادیخواه است نه یک شکنجه گر ورشکسته.
✍مجتبی نجفی
اتحادبازنشستگان
@etehad_bazn