۱۴۰۲-۱۲-۰۵

فروغ فرخزاد

همه‌ی هستی من آيه‌ی تاريكی‌ست

همه‌ی هستی من آيه‌ی تاريكی‌ست
كه تو را در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد
من در اين آيه تو را آه كشيدم ، آه
من در اين آيه تو را
به درخت و آب و آتش پيوند زدم.

زندگی شايد
يك خيابان دراز است كه هر روز زنی با زنبيلی از آن می‌گذرد
زندگی شايد
ريسمانی‌ست كه مردی با آن خود را از شاخه می‌آويزد
زندگی شايد طفليی‌ست كه از مدرسه برمی‌گردد
زندگی شايد
عبور گيج رهگذری باشد
كه كلاه از سر برمی‌دارد
و به يك رهگذر ديگر با لبخندی بی معنی می‌گويد:«صبح بخير»
زندگی شايد آن لحظه‌ی مسدودی‌ست
كه نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ويران می‌سازد
و در اين حسی‌ست
كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت.

در اتاقی كه به اندازه‌ی يك تنهايی‌ست
دل من
كه به اندازه‌ی يك عشق است
به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد
به زوال زيبای گل‌ها در گلدان
به نهالی كه تو در باغچه‌ی خانه‌مان كاشته‌ای
و به آواز قناری‌ها
كه به اندازه‌ی يك پنجره می‌خوانند.

آه...
سهم من اين است
سهم من اين است
سهم من،
آسمانی‌ست كه آويختن پرده‌ای آن را از من می‌گيرد
سهم من پايين رفتن از يك پله‌ی متروك است
و به چيزی در پوسيدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن‌آلودی در باغ خاطره‌هاست
و در اندوه صدايی جان دادن كه به من می‌گويد:
«دست‌هايت را
دوست می‌دارم»
دست‌هايم را در باغچه می‌كارم
سبز خواهم شد، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت
گوشواری به دو گوشم می‌آويزم
از دو گيلاس سرخ هم‌زاد
و به ناخن‌هايم برگ گل كوكب می‌چسبانم
كوچه‌ای هست كه در آن‌جا
پسرانی كه به من عاشق بودند، هنوز
با همان موهای درهم و گردن‌های باريك و پاهای لاغر
به تبسم‌های معصوم دختركی می‌انديشند كه يك شب او را
باد با خود برد
كوچه‌ای هست كه قلب من آن را
از محله‌های كودكی‌ام دزديده است.

سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشك زمان را آبستن كردن
حجمی از تصويری آگاه
كه ز مهمانی يك آينه بر می‌گردد
و بدين‌سان است
كه كسی می‌ميرد
و كسی می‌ماند.

هيچ صيادی در جوی حقيری كه به گودالی می‌ريزد
مرواريدی صيد نخواهد كرد.
من پری كوچك غمگينی را
می‌شناسم كه در اعماق اقيانوسی مسكن دارد
و دلش را در يك نی‌لبك چوبين
می‌نوازد، آرام، آرام
پری كوچك غمگينی
كه شب از يك بوسه می‌ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد.

فروغ فرخزاد
 

فروغ فرخزاد

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر