تاریخ مصاحبە: ١٣ ژانویە ٢٠٢٤ (ایمیل)
این مصاحبە در رابطە با تشخیص ریشەهای فکری کومەلە صورت گرفتە است. سئوالها مربوط بە دورە مابین سالهای بعد از جنگ جهانی دوم تا سال ١٣٧٠ (١٩٩٠) میباشند.
قسمت اول
سئوالها در این بخش بە سالهای دهە ١٣٤٠ و ١٣٥٠ در ایران و کردستان مربوط میشوند.
١. بستر اجتماعی و تاریخی شکلگیری کومەلە در سالهای دهە ١٣٤٠ و ١٣٥٠ در ایران و کردستان چە بودند؟
سالهای ١٣٤٠-٥٠ شمسی کە مقارن سالهای ١٩٦٠-٧٠ میلادیست شرایط سیاسی جهان، تداومبوجود آمدن بلوک شرق و غرب، جنگ سرد، پیدایس کشورهای غیر متعهد ، رویاروئی شرق وغرب در میدان "جنبشهای آزادیبخش ملی" ویژگی این دوران است.
آنچە بیشتر بە کشور و دولت ایران مربوط میشود، کودتای عبدالکریم قاسم(١٩٥٨) و تبدیل حکومت سلطنتی عراق بە جمهوری و در آن میان دوبارە مطرح شدن مسئلە "کُرد" است.
بحران اقتصادی ایران سالهای(١٣٣٧-٤٠) و نا کار آمدی حکومت نظامی بعد از کودتای ١٣٣٢ و جایگیر نشدن ساواک بە مثابە رکن اعمال قدرت امنیتی(١٣٣٥ تاسیس شد) ویژگی این سالها بود. علیرغم سانسور شدید مطبوعات و عدم دسترسی بە انتشارات بحثهای جدی ای در میان روشنفکران و نسل بعد از حزب تودە درایران درجریان بود.
درسالهای ١٣٣٨ تا ٤٠بنا بەشرایطی کە ذکرشد فضای نسبتا آزادی بوجود آمدە بود و درآن دوران جبهە ملی دوم (یاران سابق مصدق مانند الهیار صالح ، کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی داریوش فروهر، ...) و همچنین جامعە سوسیالیستها (خلیل ملکی سوسیال دمکرات چپ منشعب از حزب تودە) و... بە فعالیت علنی بعداز کودتای ٢٨ مرداد پرداختند،دوران نوینی بود کە پایان دوران بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ را نشان میداد.
عوامل دیگری کە درجهان آنروز ازلحاظ نظری روشنفکران و آزادیخواهان را بخود مشغول داشتە بود. اندیشەهای مائو تسەتونگ(در رد نظرات خروشچف و سیاست های مسالمت آمیز اتحاد جماهیر شوروی)، رویزیونیزم خروشچف کە بصورت تزهای دو تمام خلقی (دولت تمام خلقی، حزب تمام خلقی) و سە مسالمت آمیز (همزیستی مسالمت آمیز- رقابت مسالمت آمیز- گذار مسالمت آمیز) بیان میشد و همچنین نظریات برآمدە از جنبش های آزادیبخش آمریکای لاتین، جنبش های آزادیبخش الجزایر، ویتنام کشور های آفریقائی بە مثابە جنبشهای صد استعماری و ضد امپریالیستی ، بیداری آفریقا (لۆمومبا کنگو، قوام نکرومە غنا) ...وبالاخرە جنبش ظفار، جنبش آزادیبخش فلسطین و...در جریان بود. بازتاباین پدیدەها در ذهن تمام آزادیخواهان جهان بطور عام و جوانان آن دوران (ایران و کردستان) بطور خاص تاثیر گذاشتە بود.دراین سالها ابتدا در سال١٣٤٠ عدەای بەخیال (احیای حزب دمکرات کردستان ایران در قالب کمک بشر دوستانە بە جنبش کردستان عراق بدام ساواک افتادند، درواقع نشان دادە شد کە دیگر رمق ویا زمینەای برای چنین کاری وجود ندارد، خود حزب تودە هم دراین دوسال نتوانست خودی بنمایاند.
دراین أوضاع بود کە رفرم اصلاحات ارضی و رفراندم ششم بهمن ١٣٤١عامل مهمی در تثبیت حکومت شاە بازی کرد.
شوروی در این بحران مالی ایران تلاش بە کمک بە حکومتایران را داشت کە أولا رقابتی با انگلیس و امریکارا داشتە باشد و ثانیا سرمایە داری دولتی بە راە رشد غیرسرمایەداری(گذار مسالمت آمیز) نزدیک میدانست در نتیجە در این مدت مخالف حکومتایران نبود.
در بهمنماە ١٣٤٢ " سازمان انقلابی حزب تودە ایران" با پیروی از نظرات مائوتسە تونگ از حزب تودە جدا شد. حوادث اواخر دهە ١٩٥٠و اوایل سالهای ٦٠ کە اندک اندک شکست اقتصاد کینزی را بە همراە داشت زمینەایست کە جوانان انقلابی و آزادیخواه از جملە فعالین بعدا کومەلە درآن بوجود آمدند.
٢. کومەلە در کدام بستر ایدئولوژیک و نظری شکل گرفت؟ چە افکار و ایدئولوژیای، عقاید آن را نسلی را شکل داد کە کومەلە در بطن آن بە وجود آمد؟
در تداوم و تکمیل جواب سوال پیشین میشود گفت در ایران با فروکش کردن فضای سالهای ٣٨ تا ٤٠ ، پیروزی "انقلاب سفید" (بهمن ١٣٤١)واصلاحات ارضی، ساواک توانست حاکمیت خودرا بر فضای سیاسی مسلط کند. در چنین فضائی پیروزی انقلاب کوبا(١٩٥٩) محرک روانی شدیدی بود کە جهان را در برگرفتە بود درایران هم نشانەهائی از انعکاس این شوق بوجود آمدە بود، از طرف دیگر مبارزات ضد استعماری بویژە در ویتنام کە حماسە بزرگ "دین بین فو" (می ١٩٥٤) شکست فرانسە و دخالت آمریکا و تداوم قهرمانانە مبارزات ویت کنگ، را آفرید و درایران بە مثابە جنگ تودەای (شبیە چین) تصور میشد تکنیکی ورای جنگ چریک شهری بود.
در هر حال پس از استحکام قدرت شاە وساواک میشود بطور خلاصە گفت کە أساس دو نوع بینش بوجود آمد ١-زندگی مخفی و فعالیت چریک شهریو٢-زندگی آشکار و فعالیت مخفی تودەای این دو تفکر با توضیحات و توصیفات مختلف مشغولیت فکری جوانان آن روزگار بود (بیژن جزنی و رفقایش کە از اعضای سازمان جوانان حزب تودە بودند نماد آغازین این تفکر بود). ویا (انقلاب در انقلاب- رژی دبرە) تئوری راهنمای گروە امیر پرویز پویان و مسعود احمد زادە بود. درحالی کە مبارزینی کە بعدها در صفوف کومەلە متشکل شدند تمایل بە نظرات مائو ومبارزە تودەای تشکیلاتی داشتند.
٣. چە عواملی اعضای اولیە کومەلە یا آن نسل را تحت تأثیر آن افکار قرار داد؟
روشن است کە محیط دانشگاهها هموارە فضائی کنشگرانە داشتە است در نیتجە در آن دوران با اشاراتی کە شد دانشجویانی از کردستان (بیشتر از کرمانشاە تا مهاباد وبوکان و اشنویە) در شرایطی بعد از إصلاحات ارضی و بەنوعی فرا روئیدن هویت "کُرد" درایران ، خواست حل مسئلە ملی بە مشغلە فکریشان شدە بود.
اشارە بە بعد از اصلاحات ارضی از این نظر اهمیت داردکە دهها هزار روستائی بی نسق بە شهرها روی آوردند شهرهای کردستان فاقد صنایع و کارگاهای صنعتی وهم چنین پروژەهای صنعتیای کە در پارەای از شهرهای ایران شروع شدە بود بودند،توان جذب این کارگران را نداشتند، در نتیجە روستائیانی کە تا آن زمان اهلیت خودرا فقط آبادیشان و یا نهایتا شهری کە خرید مایحتاجشان را از آنجا تهیە میکردند بە تهران، آبادان، و..مراکز صنعتی دیگر میرفتند کە دیگر در آنجا نە بعنوان "حسن آبادی" ، "کامیارانی" ، "مهابادی و سنندجی" بلکە" کُرد" شناختە شدە ونامیدە میشدند. این عامل نادیدە وناشناختە بی گمان تاثیرش بە مراتب بیشتر بود از فضائی کە در زیر چتر ارتجاع عشیرەای اسیر شدە بود (حرکت بارزانی در عراق تنها جنبش خواستارحلمسئلە ملی در جهان بود کە تحت رهبری ارتجاع بود).بە عبارتی مرتجعترین حرکت اجتماعی در آن زمان شایستگی جذب مبارزین مترقی اجتماعی را نداشت(این نکتە یکی از مهمترین نکاتیست کە از دیدەها پنهان است یعنی عامل بازدارندە ارتجاع در برابر رشد اجتماعی و انقلابی)
برای رهائی از این ارتجاع، جمعی از جوانان حزب دمکرات کردستان ایران، بنام "کمیتە انقلابی حزب دمکرات کردستان ایران" کاملا شبیە ومنطبق با پروسە جدائی سازمان انقلابی حزب تودەایران" درسالهای ١٣٤٦-٤٧ در منطقە محدودی از بانە و سردشت بەامید پدید آوردن جنبشی جدید جان باختند، تاثیر این واقعە بازتابی در افکار دانشجویان آن زمان داشت عدەای موافق و عدەای منتقد. اما هیچ کدام نە مخالف ونە موافق در آن زمان کە نە نشریەای وجود داشت، نە نوشتاری و نە امکان پیوندهای گستردە ، در نتیجە نتوانستند تحلیلی درست ویا نقدی مناسب ارائە دهند! اساسا جز تشکیل جلسات محفلی اقدام سیاسی دیگری وجود نداشت. (در کل ایران هم فعالیت سیاسی منحصر بە تشکیل جلسات محفلی و احیانا باز تکثیر متون ویا انتشار اعلامیەای ویا تصمیم گیری در انجام حرکتی تبلیغاتی! بود وگرنەسازماندهی و رهبری حرکت اجتماعی ویا انتشار نشریەای سیاسی وجود نداشت). (مجاهدین بعدها مجاهدین م.ل. وسپس پیکار پروسە خاص خود را داشت کە دراین مقولە جائی ندارد)
٤. ایدە بازگشت بە فرهنگ اصیل یا بومیگرایی، اندیشە سیاسی در ایران را بە دنبال جنگ جهانی دوم شکل بخشید. آیا این افکار برای کومەلە یا در کردستان موضوعیت داشتند؟
جوانان مورد نظر ما (پارەای از دانشجویان کُرد) کە ازهمان آغاز در راستای فضای عمومی جهان آزادیخواە چپ و سوسیالیست بودند بازگشت بە بوم گرائی و اصالت بومی نداشتند اما بی گمان نسبت بە ناسیونالیسم ایرانی نژاد پرستانە(تک نژادی آریائی) موضع درست و مشخص داشتند، ودر نقد تئوری وتاریخی پدیدە شوینیسم عظمت طلب ایرانی بە دام تنگ نظری منطقەای نمیافتادند. ونکتە مهمی درمیان بود اینکە پرچم ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را محمد رضا شاە بدست گرفتە بود لذا روشنفکران ایرانی آن دوران کمتر خودرا بەاین انحراف اندیشەای آلودە میکردند ویا بروز نمیدادند. در مورد کردها هم بی حرمتی و بی آبروئی ای کە عشیرە بارزانی ببار آوردە بود چهرە مبارزە حقطلبانە کُرد را کدر کردە بود، ودرنتیجە شوینیسم تنگ نظر محلی هم رنگ وبوئی نداشت.
دراین میان دریچە روشن و فعال مبارزە سوسیالیستی و آزادیخواهانە موجود در جهان مبارزین آن دورانرا با مبارزان دیگر مناطق ایران بیشتر مرتبط میکرد و روابط دوستانە ای داشتند و آزادی را فقط در چار چوب کردستان نمیدیدند و تا آنجا کە میشناسمشان از نظر فکری برای آزادی و آزاد زیستن انسانها مرزی قائل نبودند. درواقع تلویحا بنا بە تعاریف رایج آن زمان، حل مسئلە ملی و زنان را در گرو پیروزی طبقە کارگر میدانستند(چون نوشتە یا مدرکی کتبی در دست ندارم، آشکار است کە بیان این مطلب یک ارزیابی شخصی است).
درآن دوران کە صحبتش را کردیم ما جوانان (بعدا کومەلە)در طیف هوداران مائو بحساب می آمدیم و چنانکە اشارە شد چون هیچ نوشتەای در این بارە وجود نداشت وندارد(بعدها هم کسانی با عوض کردن خط نظری، نقدی بر نظرات آن زمانشان ننوشت)و تشکیلاتی با پلاتفورم معین وجود نداشت در کلیتشمیتوانم فقط بە نظر شخصی استناد کنم و یا بە بحث هائی کە در دیدارهای محفلیمان اشارە داشتە باشم جستە وگریختە از زبان رفقای آن زمان می گفتند "ایران نیمە مستعمرە نیمە فئودال است"! خودم را مستثنا میکنم چرا کە کسانی مثل من ایران را" کشوری سرمایە داری کثیرالملە با بقایای روابطی ماقبل سرمایە داری" میدانستە و میدانند. همگان اما شوروی را رویزیونیست و دولت شوروی را سرمایە داری دولتی و در جرگە امپریالیستها ارزیابی می کردیم.
٦. آیا افکار رایج قبل از جنگ دوم جهانی و بعد از آن کە در افرادی چون ارانی و سپس در حزب تودە متبلور شدند، چە تأثیراتی بر نسل شما داشتند؟
متاسفانە میتوان گفت درسطح ایران مطالعە تاریخی برای جوانان باب نبود! بدلیل ممنوعیت های و سانسورهای فراوان بندرت کتاب یا جزوەای کە بیانگر واقعیات تاریخی یا اجتماعی باشد پیدا میشد، ازاین رو عمدتا بە شنیدەها و ترجمە ها ئی از متون مارکسیستی کە از حزب تودە بە ارث رسیدە بود بهرە میگرفتیم و بسادگی نمیشود تاثیرات مشخصش را بیان کرد. و از طرفی چون فعالیت حزبی چە آشکار و چە پنهان دراین ڕابطە وجود نداشت بجز چندین محفل و آشنایان بیشتر فامیلی در منطقە مکریان اثری از فعالیت سیاسی نبود و حتا سالهای ١٣٣٨-٤٠کە فضای نسبتا باز سیاسی در ایران بوجود آمدە بود بدلیل جو امنیتی کردستان وترس حکومت از انعکاس کودتای عبدالکریم قاسم در عراق و حرکت مرتجعانە عشیرتی مصطفا بارزانی کە بنام حزب دمکرات کردستان و ادامە دهندە زندەیاد قاضی محمد خودرا معرفی میکرد، میشود بیشتر از انفصال از حرکت سیاسی پیشین بیشتر صحبت کرد تا تاثیر مثبت بر جوانان چپ آن دورە.
در آن زمان علاوە بر متون تئوریک مارکسیستی آن اندازە کە گیرمان می افتاد و آثار لنین بخصوص چەباید کرد و یکگام بەپیش و دو گام بە پس ، مانیفست حزب کمونیست، نقد برنامە گۆتا،و،،،رمانها و ادبیات رئالیستی در میان جوانان باب بود. بە نمونە نویسنگان روس مانندزمین نوآباد(شولوخوف) و آمریکائی مانند خوشەهای خشم (اشتاینبک)و فرانسوی مانند ژرمینال(امیل زولا) و،،، واز نشریات کتاب هفتە و مجلە خوشە ونگین ،،، ویا جنگ هائی عمدتا دانشجوئی کە در شهرهائی مثل تبریز ویا اهواز و غیرە کە در سطحی محدود منتشر میشد ویا اگر جزوە یا شعری کُردیهم پیدا میشد از آن بهرە میگرفتیم .
قسمت دوم
تجربە جمهوری کردستان ١٩٤٦ و جنبشهای سالهای ١٣٤٠، حزب دمکرات-کمیتە انقلابی
٨. آیا تجربە جمهوری مهاباد در شکلگیری کومەلە نقش داشت؟
بیگمان سیر تاریخ پیوستە است وهر رخداد قابل لمس ودید تاریخی ریشە در گذشتە دارد ولی هموارە دلبخواە نیست صعود و نزول دارد و دورانهای صعود بعد از نزول بصورت انقطاع بنظر میرسد، چنانکە اشارە شد،اوضاع سیاسی جهانی و شرایط ویژە ایران (در آن دوران) زمینە زایش حرکت های سیاسی نوین بودند، از انجائی کە تداوم حزب تودە کە مادر حزب دمکرات بود بە بن بست رسیدە بود و سازمان انقلابی از ان جدا شد بطریق اولی "حزب دمکرات" و "جمهوری کردستان" کە گوشەای از آن بودند هیچ گونە فعالیت واثری جز خاطرەای بە تاریخ پیوستە چیزی از آن بجای نماندە بود، لذا نمیتوانست تاثیرگذار بر حرکت نوین باشد. و چنانکە اشارە شد در جریان بودن حرکت ارتجاعی بارزانی اندک کشش ممکنی را از بین بردە بود، اگر در نیمەهای دهە ٤٠با رشد احساسات ملی کردی روبروئیم چنانکە اشارە شد میتوان آن را از عواقب بعد از اصلاحات ارضی دانست ،نە بازگشت بە گذشتەای نا شناختە، بلکە صدها هزار کارگر آزاد! بە وضوح کُرد بودن را همراە با تحقیر و استثمار بالعینە لمس میکردند. در نتیجە کسنیکە دل در آرزوی رهائی انسانها و دستی بر آتش مبارزە داشت، چارە را درمبارزەای کارگری و رفع ستم ملی میدید، زمینەای کە مبارزین کومەلە درآن زیستند.
٩. آیا میتوان جنبش موسوم بە شریفزادە-معینی یا شورش ١٣٤٧-١٣٤٦ را بە عنوان تجربەای کە تأثیر مستقیم بر شکلگیری کومەلە داشت، توضیح داد؟
فوقا اشارە شد کە در سالهای ١٣٤٦-٤٧ در تشابهی از جدائی "سازمان انقلابی حزب تودەایران" از حزب تودە ایران جوانان منشعب از کنگرە سوم حزب دمکرات کرستان ایران در منگنە دو حرکت ارتجاعی دولت ایران و نیروی مرتجع بارزانی بر سر دوراهی:١- رفتن بە بغداد و مانند پیشینیان حزب دمکرات گریختە بعد از خروج ارتش سرخ و شکست (جمهوری کردستان!!)و نسشتن بە امید شرایطی آمادە و یا تسلیم بە بارزانی وایران و نابودی با سرافکندگی(مانند احمد توفیق) ولی آنها اجبارا راە سوم را انتخاب کردند: بازگشت بە ایران و مبارزە با حکومت استبدادی ایران، وامید بە شکوفائی یک جنبش تودەای. بێ شک این انتخاب سرافرازانە و دلیرانە نظر جوانان پرشور آن زمان حتا چپ ایران را جلب می کرد در خاطرات مبارزینی کە بە مناسبتی در حرکت سیاهکل سهیم بودند تمایل بە پیوند باآنها را داشتەاند و حتا تلاشی ناموفق هم صورت گرفتە و یا نظر جوانان سازمان انقلابی حزب تودە را هم جلب کردە بود کە تاپیوند مستقیم پیش رفتە بود، در این فضا درمیان جوانان دانشگاهی کُرد کسانی کە نظر مساعد بە این حرکت داشتند محتاتانە و بسیار کند خواستە بودەاند کە بعدها بە آنها بپیوندند( مثلا در جشن عروسی ایکە در شهر سقز نوروز ١٣٤٧برپا بودە عدەای درپوشش این جشن جلسەای میگیرند و اظهار تمایل میکنند کە پائیز ١٣٤٧ بە آنها بپیوندند، اما دیدیم کە در اردیبشت١٣٤٧ زندە یاد شرتف زادە و همرزمانش جان باختندهرچند افرادی از محافل اولیە با زندەیادان شریفزادە و رفقایش بعضا آشنائی قبلی هم داشتەاند ولی نمیتوان گفت کە حرکت شریف زادە تاثیر مستقیم بر بوجود آودن کۆمەلە داشتە است مضاف بر اینکە هیچ نوشتە یا تحلیلی در آن زمان منتشر نشد کە ملاک قرار بگیرد. بزرگترین تاثیری کە میتوان برای این حرکت متصور دانست، با فداشدن جان این عزیزان ارزش و اعتبار مبارزات خلق کرد اندکی از سایە بیآبروئیای کە رهبری عشایری بارزانی ببار آوردە بود، درآمد.
نکتە قابل توجە اینکە در آن زمان جنبش ظفار و سازمان آزادیبخش فلسطین ، بو جود آمدە بودند و نظر جوانان انقلابی ایران را بخود جلب کردە بود، بە نمونە گروهی کە بەگروە فلسطین مشهور شد و اعضایش (شاخصترین آنها شکراللە پاک نژاد)کە سالها درزندان شاە بودند میخواستند بە فلسطین بروند. یا نگاهی بە خاطرات زندەیاد تراب حق شناس (از فیضیە تا پیکار) انقلابیونی را میبینیم کە بە ظفار رفتند کە یک تراژدی را نشان میدهد، آن جوانان پرشور کە بە ظفار و فلسطین رفتند از حرکت ارتجاعی عشیرتی بارزانی دوری میجستند!تاکید میکنم اگر جریان ارتجاعی بارزانی درمیان نبود آنهاتمایل بە پیوستن بە شریفزادە را می داشتند،بودند کسانی درآن زمان وهنوز هم فراوانند کە این دوری جستن را نشان از تاثیر ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی بحساب می آورند. درست است کە شوینیزم عظمت طلب حاکم تاثیرات مخربی در ارزیابی از جنبشدر کردستان بطور عام بوجود می آورد اما درواقع بازماندە روابط ماقبل سرمایە داری(عشیرەای) مسبب اصلی و مکمل و تقویت کنندە شوینیزم ایرانی بود کە پرچمش در دست محمد رضا شاە بود و رنگ وبوئی در مبارزین چپ نداشت . همین جوانان مبارز موجود در کردستان ایران بیگمان نە تنها تمایلی بە همراهی با بارزانی نداشتند، بلکە بحق ازآن هم دوری میجستند، این پدیدە یعنی وجود مرتجعین بارزانی در مورد غیر کردها تقویت کنندە شوینیزم ایرانی و حتا عداوت ا قشار عقب ماندە نیروهای مرتجع ایرانی میشد. عدم درک (بقایای موئثر روابط ماقبل سرمایەداری – عشایر در کردستان و قشر روحانیت از مرجع تقلید تا مقلد در ایران) در طرح وحل مسئلە ملی در کردستان و ایران، نتایج ناخواستە تراژیک بوجود آوردە و خواهد آورد. بنا بر این نکتە بازنگری بە تاریخ مسئلە کُرد ضروریست چرا کە اغیار تاکنون فقط مرتجعین و عشایر را بەمثابە کُرد بەما شناساندە و بخوردمان دادەاند و وااسفا کە ما هم سادەلوحانە پذیرفتەایم و این بد آموزی و جعل تاریخ پذیرش عام یافتە است. درست است کەاسماعیل آغا شکاک و ملا مصطفی بارزانی هم کرد هستند اما از مرتجعین آنها هستند نە راەگشا، هرگز این بحث مورد بررسی جدی قرار نگرفتە است کە مگر جز این مرتجعین دیگران کُرد نبودەاند ویا نیستند؟. کُرد بە مثابە "ملت" بە چەکسانی میگوئیم؟ همین تجربە سالهای ١٣٤٦-٤٧ بخوبی نشان میدهد کە اقشار مرتجع پیشا سرمایە داری چگونە درخدمت حکومت ایران مامور کشتار آن عزیزان شدند و مانع شکوفائی و رشد "مردم کُرد" بە مثابە "ملت" بودە و هستند.
١٠. آیا در صورت تداوم آن تجربە، بە تشکیل کومەلە نیازی بود؟
با توضیحاتی کە فوقا ذکر شد نقطە مشترک "کمیتە انقلابی حزب دمکرات کردستان ایران" با مبارزینی کە بعدها بنام کومەلە شناختە شدندجهت گیری سوسیالیستی و چپ در کردستان ایران بود، میگویم جهت گیری چرا کە هیچ نکتە مکتوبی وجودندارد کە کس یا کسانی ادعای ادامە آن را داشتە باشند. هر چند بعد از قیام ١٣٥٧ بنا ی یادبودی برای جان باختگان "دارێنە" بنیاد گذاشتە شد اما در مقابل اعتراض حزب دمکرات سکوت شد و هرگز از آن جریان در میان صفوف کومەلە اشارەای بە آن نشدە است (منظور مكتوب و علنی).
درمورداینکە اگر ان حرکت ازبین نمیرفت و تبدیل بە جنبش میشد وغیرە.. نمیتوان جواب داد، چرا کە حرکتی بودەاست کە بالاجبار در زمانی نامناسب شروع شد و نتوانست تودەای شود و در میان دو لبە قیچی مرتجع دولت ایران و عشیرە مصطفی بارزانی بەتاریخ پیوست. و آنچە در طی قیام ١٣٥٧ جریان آزادیخواە ،چپ و سوسیالیستی بنام کومەلە شکل گرفت منبعث از خود شرایط اجتماعی بود نە تاثیر مستقیم آن حرکت.
برای بیان روشنترنا چار بە بازگوئی دو شنیدە ( یک روایت از دونفر) ١- از یکی از کادرهای اولیە کومەلە(س.و) ٢- از مسئول دستەای از پیشمرگان(ف.ک) در گشت سیاسی(جولە): مسئول و فرماندە بە دستەهای پیشمرگ توصیە میکند کە نمایشنامەی کوتاهی از جان باختگان آن زمان (زندەیادان شرتف زادە و همرزمانش)را در گشت سیاسی اجرا کنند(درناحیە سنندج)، در اجرای نمایشنامە کاراکتر زنی بروی صحنە میآید و... در خاتمە (س.و.) از (ف.ک.) میپرسد این کاراکتر زن در کجای نمایشنامە بود؟ (ف.ک.) در جواب میگوید مگر (مینە شەم) زن نبود؟ منظور از آوردن این نکتە میتواند سنبلی باشد برای میزان نا آشنائی عمومی از آن حرکت ١٣٤٦-٤٧ نزد مردم.(ف.ک. جوانی از خانوادەای مبارز و هواخواە کومەلە نە ازجائی نا آشنا)
اگر سوال شما این میبود :" اگر حرکت ارتجاعی عشایری بارزانی نمیبود آن تجربە شکوفا میشد ویا ادامە پیدا میکرد" بە جرائت میگویم جواب مثبت میبود. کە متاسفانە آن یکی عێنیت داشت و این یک پرپر شد، ما تاریخ را میسازیم نە بە خواست وآرزوی خود.
١١. تأثیر جنبشهای دیگر بخشهای کردستان بزرگ بر افکار و عقاید افراد اولیە کومەلە چگونە بود؟
واقعیت این است کە در آن سالها در میان روشنفکران و مبارزین صحبت از بخشهای دیگر کردستان در میان نبود، واز طرفی بدلیل رسم الخط لاتینی در نوشتار و کرمانجی در گفتار ارتباطات معمولی هم در میان مردم کرد درایران و ترکیە وجود نداشت از "خوی بوون" فقط یک کلمە شاخص کە پرچم سەرنگ (سە رنگی کە نماد هم بستگی ملی در پارەای از کشورهای اروپا شدەبود ، اول ایتالیاو بعد از آن مجارستان، بلغارستان، ایرلند ...) بطور افقی سرخ بالا و سبز پائین را آنها پیشنهاد کردەاند،(بدلی در برابر پرچم ایران کە سبز بالا است) و طرفدار وحدت ارضی مناطقی بودەاند کە مردم کرد در آن زندگی میکنند (کردستان بزرگ) و بە جرات میتوانم بگویم دیگر هیچ، واما رابطە بخش کردستان در ایران و عراق رابطەای بسیار قدیم،و از نظر زبانی، تاریخی و بازرگانی ودر نتیچە ملی وجود داشتە است.
در ٥٠ سال اخیر است کە تغییرات مهم در عراق ، ایران، ترکیە( کودتای اورن)،رخ دادند کە جنگ ایران و عراق ، جنگ خلیج و... مهاجرت های اجباری(راندە شدن های اجباری) تودە عظیم مردم کُرد درعراق بە ایران و ترکیە و مبارزین کُرد ایران بە خاک عراق و نا دیدە گرفتە شدن مرزهای رسمی از جانب دولتهای ایران و بخصوص ترکیە و تجاوز آشکار بە سوریە وعراق، ارتباط مردم کُرد در کردستان بزرگ را بە واقعیتی عینی تبدیل کردە است و درحال حاضر درهرکدام از بخشهای مختلف عراق سوریە وترکیە و ایران بەشیوهای گونەگونموجودیت ملت کُرد در عرصە عمل وجود دارد. امروز است کە از ارتباط و تاثیر پذیری بخشهای گونەگون کردستان میشود صحبت کرد در آن دوران این گونە مسائل وجود نداشت.
قسمت سوم
سالهای دهە ١٣٥٠
١٢. چە عواملی مانع شد تا کومەلە بە مشی چریکی یا مسلحانە روی نیاورد؟ منشاء آن درک را در کجا بایستی جستجو کرد؟
در بخش اول و دوم اشارە شد کە فضای سیاسیعمومی وجهانی آن زمان این تقسیم بندی را بوجود آوردە بود، کسان دیگری هم بودەاند کە بینش های متفاوتی از ما فعالین بعدا کومەلە داشتەاند. از آنجا مبارزین آن زمان باتاکید بر مارکسیم –لننیسم ونقد مشی چریکی بمثابە حرکتی ارادە گرایانە بر مبنای(اوانتوریسم انقلابی- لنین) پایە اصلی انتخاب مشی تودەای تشکیلاتیبود.
هم چنین آگاهی نسبی مبارزین"تشکیلات" بە زندگی تودەهای مردم در کردستان بود کە رمز مبارزە را صرفا در وجود سلاح نمیدیدند،بر خلاف چریک شهری کە رمز انقلاب را"سلاح "میدید، و این مبارزین میدیدند کە تودە مردم کردستان در آن زمان نزدیک بە ٨٠درصد روستائی بودند و بە جرات میتوان گفت کە در کمتر روستائی بویژە هرچە کوهستانی تر و نزدیکتر بەمرز، اسلحە کهنەای باز ماندە از جنگ اول یافت نشود! و از آن مهمتر جریانی مسلحانە در کردستان عراق درجریان بود کە کششی مترقیانە نداشت و آنچە در ایران اتفاق افتادە بود (کمیتە انقلابی حزب دمکراتکردستان ایران) جریانی قابل ادامەای نبود ( ناگفتە پیداست کە این نتیجەگیری فردیست و ممکن است دیگرانی جز این بە نقد مشی مسلحانە چریکی رسیدە باشند). در نتیجە رمز بیداری تودەها نەبا اسلحە کە منطقی ترین راە برای مبارزە، "مشی تودەای- سیاسی" بود. ونکتە بسیار مهم و نادیدە سپهر سیاسی کردستان است کە لائیک وبدور از تسلط حزب یا سازمانی سیاسی دینی بود.
١٣. بعد از شکلگیری هستەهای اولیە کومەلە، تشکیلات تصمیم میگیرد کە اسم نداشتە باشد و موجودیت آن و اعضایش مخفی بمانند. چرا؟
تسلط استبداد و حاکمیت ساواک مبارزین را بە انتخاب پنهانی ترین شیوەها سوق میداد، برای آغاز از آنجا کە رفقا یکدیگر را میشناختند(درحد محفل) و اعتماد دی کە بر مبنای شیوە زندگی یکدیگر داشتیم گسترش تشکیلات دراین حد تکنیک مناسبی بود. اما وجودتشکلی بانام مشخص لزوم تدوین برنامە و ایجاد نشریە را بوجود میآورد کە در صورت خطر (دستگیری از طرف ساواک) خطرات گستردەای بوجود میآورد.
این تکنیک در کوتاە مدت مناسب بود اما برای گسترش فعالیت و ایجاد تشکیلاتی جدی جوابگو نبود و نتوانست در سالهای اول فعالیتش از سال ١٣٤٨تا ١٣٥٣ اثری روشنگرانە در بارە وضعیت مبارزە از خود برجایبگذارد. درسال ١٣٥٠ جزوەای بنام "چرا پراکندەایم باید متحد شویم" نوشتە شد کە اثری از آن بر جای نماندەاست.در فروردین ١٣٥٣دستگیری اکثریت فعال رفقا رویداد، پس از آزادی از زندان ١٣٥٦ و ٥٧ خلاء نداشتن اسم مشخص برای تشکیلات محرض بود وتاثیری بازدارندە داشت.کە خوشبختانە با آزاد شدن زندەیاد فوادمسطفی سلطانی وتلاشش در جمعآوری بقایای "تشکیلات" ، جمعیت وسیع معلمان شهر وبویژە روستاها کە چە بەخواست و ابتکار خود ویا توصیە رفقای "تشکیلات" درسالهای قبل از قیام بە روستاها رفتە بودند وهم چنین آزادی زندانیان سیاسی و فعالان خوشنام و منفرد سیاسی کە جذب طیف فدائیان نشدە بودنددر زمینە اجتماعی-سیاسی لائیک و سکولار کردستان ضررهای این نقیصە کمتر شد.
١٤. این تشکیلات تا چە اندازە در مناطق خارج از کردستان عضو داشت؟
از آنجا کە شکل گیری محافل بیشتر افقی بودند ، اطلاع اعضا از کسترش تشکیلات بسیار پائین بود ، در زندان قصر ١٣٥٤ کە کاک فواد وایرج فرزاد و ...را دیدم متوجە شدم کە رفقائی از تهران ، لرستان (خرم آباد) و همدان و.. در ارتباط با "تشکیلات" بودەاند ، در دستگیری عمومی رفقای فعال! در کردستان لو نرفتند ولی بنا بە اظهارات خودشان در جلسەای کە بعدا کنگرە اولش نامیدندفعالیت تشکیلاتی!(همان جلسات گاە بگاە محفلی) را هم نداشتەاند. درواقع این محافل را میتوان بخشی از کل فعالیت چپ آنزمان ایران بحساب آورد. نا گفتە نماند این پدیدە یا ضعف مختص محافل فقط کومەلە نبود تمام محافل قبل ازقیام در ایران کە بعداسازمان شدند، با همین معضل دست بگریبان بودند، فضای عمومی چپ در سراسر ایران، رفتن بە میان تودەهای زحمتکش و کارگران بود واز اینرو هر انکس کە خودرا منتسب بە چپ و سوسیالیست میدانست تلاش میکردبا اقشار پائین جامعە در شهرها و مناطق صنعتی بە میان کارگران و زحمتکشان برود و در مناطق کمتر صنعتی معلمی مناسب ترین فرم بود(نمونە بارز معلمینی چون صمد بهرنگی، علی اشرف درویشیان ، کرامت دانشیان و پزشکانی چون غلامحسین ساعدی و دکتر فتحاللە لطفاللە نژادیان) ،،، این امر در میان مبارزین ایران فرهنگی عام بود ، از آنجا کە در کردستان مناطق صنعتی بسیارکم (بجز اندکی در کرمانشاە) بودو هنوز اکثریت دردهات بودند تمایل بە روستا رفتن و خدمت بەمردم در شکل معلمی در میان جوانان پر شور و انقلابی رایج بود و بعدها دیدیم کە ثمرە کار این معلمان خادم بە مردم، بە نمونەهائی از ازخود گذشتگی و صداقت و انسان دوستی تبدیل شد.زمینەگسترش بعدی کومولە در کردستان آنی بود کە این مبارزان آمادە کردە بودند. منظورم روشن است کە محافل آن زمان خود بخشی از فضای مبارزاتی ایران علیە سیستم سرمایە داری -سلطنتی بود، یعنی داشتن رفقائی از سایر مناطق ایران امری طبیعی بود ، خود من در جمعی کە نشریەای بنام "بسوی انقلاب" منتشر میکردیم شرکت داشتم (فرد هالیدی در کتاب "ایران- استبداد و توسعە " انتشارات پنگون 1979ص231 از آن نام میبرد ). نادر بود در آن دوران مطلبی از نایف حواتمە (رهبر جنبش دمکراتیک آزادیبخش خلق فلسطین) کەدر تائید حق حاکمیت ملی ملت کرد نوشتە بود ترجمە و منتشر شود. ولی در بسوی انقلاب این کار صورت گرفت تابستان ١٣٥٠).
از چند ماە قبل از قیام اگر اطلاعیەای از طرف هستە مرکزی(کسانیکە در جلسات بە اصطلاح کنگرە اول بودند) منتشر میشد مخاطب آن ایرانیان بودند یعنی بزبان فارسی و با جملە "هم میهنان مبارز" شروع میشد، طبعا درسطحی محدود حتی نە درسرتاسر کردستان.
رابطە "تشکیلات" با اتحادیە میهنی در بهار ١٣٥٧شروع شد، این رابطە را میتوان رابطەای تشکیلاتی بحساب آورد، واز آنجا کە اگر تبادل نظر احتمالی ای با کومەلە(مارکسی- لنینی ) وجود داشتە باشد مکتوب نبودەاست نمیتوان از تاثیرات مستقیم "کومەلە مارکسی لێنینی" یا (کومەلە رەنخدەران بعدی) حرفی بمیان آورد، نسخە ها معدودی از نشریات "مارکسی لێنینی (رنجدران)"بدست رفقای تشکیلات رسیدە بود کە نمیتوان از آن بە مثابە تاثیر نام برد، اما پیشوند "کومەلە" میتواند پیروی از آنان باشد کە خود بازتابیست از نام "کومەلە ژ.ک." و شاید این چنین است کە پیشوند "کومەلە"تداعی چپ و سوسیالیست در کردستان است. اولین پیوند کە زندەیاد سعید معینی بعنوان نمایندە تشکیلات بە کردستان عراق رفت در کمین نیروهای عراقی جان باخت (٣١ خرداد١٣٥٧)و دومین فرد تا زمان کنگرە اول همراە اتحادیە میهنی در کردستان عراق بود، با ارزیابی من نمایندەای کە ازطرف تشکیلات در تابستان ١٣٥٧ نزد اتحادیە میهنی رفتە بود در بازگشت حامل تفکرات راست اتحادیە میهنی در کومەلە بود و بە رغم ژستهای بعضا چپ حامل همان تفکرات ڕاستگرا بود ودر عمل راست گرا تا هم اکنون باقی ماند.
١٦. یک درک کلی و مسلط هست کە کومەلە را مائوئیست تعریف میکند و این را پدیدەای منفی میداند. کومەلە تا چە اندازە تحت تأثیر مائوئیسم بود؟
در هر دورەای کلمەهائی یا اسمهائی تبدیل بە کُنیە و یا طنز میشود، در میدان حرکتهای اجتماعی و سیاسی این شیوە رایج است مثلا در میان عوام ایالات متحدە آمریکا کلمە "کمونیست" مترادف "بد ترین جنایتکاران" است (شاید در کلاس اداری و دولتیشان هم این چنین باشد!) سالهای ١٩٦٠در جهان، طرفدارچین بودن(مائویسم) مترادف با رادیکالیسم جپ انقلابی بود. (جنبشهای دانشجوئی اروپا- نمونە می ١٩٦٨فرانسە و ..) و طرفدار شوروی بودن(در ایران کلمە تودەای) مترادف با میانەروی و رویزیونیسم شوروی بود. اگرچە نظرات و نوشتەهای مائو زمانی بخش بیشتری از خواندنیهای رفقای کومەلە را تشکیل میداد از کسی نشنیدەام کە خودش را مائویست خواندە باشد(ازجملە خودم) در حالیکە بودند و هستند کسانیکە بنام مائویسم هنوز فعالیت میکنند کە کومەلە جزو آن دستە نبود. اگر دیگرانی مارا مائویست خواندەاند (مثبت یا منفی!) از آنان باید پرسید ارزیابیشان از "مائویسم"بر چە مبنا بودەاست، انقلاب چین و "مائوتسەدونگ" منزلت خاصی در تاریخ قرن بیستم دارد.یک پنجم جمعیت کرە زمینرا از فلاکت و گرسنگی نجات داد، (کتاب دیوار دوطرف دارد- فلیکس گرین کە ژورنالیستی آمریکائیست نکات جالبی در بارە اثرات انقلاب چین دارد ودر همان زمان کتاب انسان گرسنە –تیبورمند محقق و جامعە شناس کە در یونیسف کار میکرد مطالب بسیار آموزندەای در مقایسە چین و هندوستان در بر دارد). بخشی از رفقا گویا ایران را "نیمە مستعمرە نیمە فئودال" توضیح میدادەاند و در نتیجە سنگینی کار در دهات را توصیە میکردەاند در نتیجە مرحلە انقلاب را دمکراتیک ارزیابی میکردند،هر چند من با اصطلاح نیمە مستعمرە نیمە فئودال موافق نبودم- اما بدرستی بقایای روابط ماقبل سرمایە داری بنظرمن گویاتر بود وهست، در نتیجە برای گذار ازاین مرحلە عقب ماندە تاریخی دوران گذاری دمکراتیک ضرورت دارد. حرکت واقعی تاریخ ناشی از تفکر این یا آن انقلابی یا متفکر نیست بلکە تئوریها واندیشەهای اجتماعی بازتاب شرایط اجتماعیست . برچسب زدن نشانە عدم اطلاع و فرار از درک واقعیات است وبس.
قسمت چهارم
انقلاب ١٣٥٧ هەتا ١٣٥٩
١٧. کومەلە بعد از انقلاب، از نظر تشکیلاتی و تودەای بە سرعت گستر ش یافت. این را چگونە توضیح میدهید، در حالیکە تشکیلات تا هنگام انقلاب مخفی بود؟ عوامل اصلی کدام اند؟
این پدیدە یکی از اعجازهای انقلاب است کە دیدە نمیشود، تنها کومەلە نبود کە از این موهبت انقلابی بهرەمند شد بلکە اگر کمی فراتر بە کل ایران نگاەکنیم همە سازمانهای چپ این گونە بودند، البتە آنهائی کە از امتیاز داشتن اسم برخوردار بودند بهرە بیشتری بردند، قبل از قیام هیچ سازمانی با تشکیلات وسیع وجود نداشت هرکس بر مبنای تصوری کە از اسم تشکیلاتی کە شنیدە بود داشت در ذهن خود بهترینها را متصور شدە بود و برآوردن خواستهایش را در آن اسم میدید. در ادامە اگر آن سازمان امکان اجتماعی و توانش را داشت کە در راستای برآوردە کردن آن خواستها گام بردارد میتوانست شکل بگیرد و منسجم شود، "کۆمەلە " امتیاز داشتن اسم را نداشت اما چنانکە اشارە شد طیف وسیعی از انقلابیان روشنفکر بصورت معلم در روستاها و در میان اقشار پائین کردستان زندگی و کار میکردند، و هم چنین در شهرهای مختلف کردستان زندانیهای سیاسی وفعالین بنام ومورد قبول مردم را داشت کە "حزب دمکراتی" نبودند، و از مبارزین "تشکیلات" بودند. این امر تا اندازەای نبود اسم را جبران میکرد.
بی شک عوامل بیشماری شناختە و ناشناختە عمل میکنند کە ایدە یا سازمانی شانس پذیرش تودەای (فرهنگ غالب) پیدا کند واین عامل نقش بزرگی در شکوفائی حرکات اجتماعی آن سازمان ایفا خواهد کرد ، اگر در جغرافیای سیاسی خاور میانە ودر آن کشور ایران خوب بنگریم در منطقەای ازاین جغافیای سیاسی برغم مسلمان بودن اکثریت بزرگ آن(سنی، شیعە، اهل حق و،،،) اسلام سیاسی پذیرش عمومی نداشتە است لذا نیروهای لائێک و چپ بسادگی امکان گشت وگذار و فعالیت سیاسی داشتەاند، این نعمت بزرگ پدیدەایست کە سایر مناطق ایران از آن برخوردار نبودند، چپ وسوسیالیست و لائیک از طرف مراجع تقلید شێعە کافر و مرتد اعلام شدە، و مهدورالدم شناختە میشدند ( بە نمونە فتوای آیتاللە منتظری درسال١٣٥٥) و بعدها فتوای خمینی ... این امکان ارزشمند (فضای پذیرش لائیسیتە و سکۆلار) بە انقلابیون چپ سکۆلار ولائیک اینفرصت را داد کە تشکیلات خودرا بوجود بیاورند.
در اینجاست کە اکثر شخصیتهای مبارز دوران شاە کە بصورتهای معلم و پزشک و... و زندنی سیاسی کە از طیف حزب دمکرات نبودند ، نقشی پیدا کردند هرچند حزب دمکرات خودرا سوسیال دمکرادت میدانست اما از انجا کە درسال ١٣٢٤خودرا تنها حزب حاکم بر کردستان تعریف کردەبود فعالیت اشخاص وسازمانهای غیر خودی را بر نمیتافت (حزبی دقیقا میراث استالینی)ودر واقع حالت تدافعی در میان روشنفکران آزادیخواە ایجاد میکرد، این چنین بود کە بهمت همگان وظیفە و افتخار سازمان دادن این نیروی وسیع برون آمدە از انقلاب بر عهدەتشکیاتی بر محور هستەای بنام "کومەلە" کە ریشە در مبارزات دوران سلطنت داشت افتاد.
در تائیید پذیرش فضای لائیک و سکولار شخصیت برجستەای مانند شیخ عزالدین حسینی گواهی گویاست.
حکومت اسلامی از ابتدا متوجە این خصلت فضای سیاسی کردستان شدە بود مثلا یک قدیم تودەای کە درتمام عمرش یک صلوات هم بر زبان نراندە بود را بعنوان استاندار کردستان معرفی میکند!.
١٨. نقش کومەلە در گسترش جنبش کردستان بە دنبال انقلاب ١٣٥٧ را چگونە توضیح میدهید؟ عدم حضور کومەلە چە خلای در جنبش کردستان میتوانست بە وجود بیاورد؟
همانگونە کە اشارە شد کومەلە بعنوان چپ رادیکال شانس و فرصت متشکل شدن پیدا کرد و در مجموع توانست نقش تاریخی خود را در حرکت مترقی اجتماعی کردستان ایفا کند. در طیف چپ ایران آن زمان کومەلە عرصە فعالیتش کردستان بودبراین نکتە تاکید دارم کە عرصە فعالیتش کردستان بود، ولی همان گونە از اسمی کە انتخاب کردە بود معلوم است، خودرا در حرکت اجتماعی ایران تعریف میکرد و این چنین هم بود.
دیگر سازمانهای چپ کردستان را بە مثابە پشت جبهە تلقی میکردند، اما از آنجا کە اسلام سیاسی بر تمام ایران بجز کردستان تسلط پیدا کردە بود کردستان تبدیل بە جبهە مبارزە اجتماعیشدە بود، کە در آن زمان اینگونە دیدە نشد. وکومەلە از این امتیاز برخوردار بود کە کردستان عرصە مبارزەاش بود و نە پشت جبهە.
ای کاش گروە هستە اولیە کومەلە اندکی دقیق تر دوران جدیدی کە از شهرها برخاستە بود رادرک کردە بودند منظور ادارە شهرها بدست خود مردم (شوراهای محلە وشهر آن زمان)، نمونە بی توجهی و عدم درک واهمیت انتخابات رسمی شورای شهر سنندج، کە حکومت را بە پذیرش نکات مهمی وادار کردە بود ، ازجملە انحلال کمیتەهای اسلامی در شهر و ادارە شهر بدست مردم.. .اطلاعیە شورای انقلاب اسلامی ایران(هیئتی کە بە سنندج آمدە بودند بهشتی طالقانی رفسنجانی بنی صدر و احمد صدر حاج سید جوادی-وزیر کشور-) در پنجم فروردین ١٣٥٨ منتشر شد بر ٧ نکتە تاکید کرد ازجملە "...٢-مردم کردستان برای اشاعە فرهنگ اصیل کردی آزادی کامل دارند وزبان کردی در کنار زبان فارسی در مناطق کردنشین رسمیت خواهد یافت، ویا ...٣- در کردستان مانند همچون استانهای دیگر امور منطقە با ارادە وانتخاب مردم ادارە خواهد شد و هیچ مقام اداری بە آنان تحمیل نخواهد شد... (پیدایش نظام جدید ص ٤٥٤کیهان واطلاعات ٥ فروردین)."و این نشانی از تداوم انقلاب دمکراتیکی بود کە در ٢٢بهمن ٥٧ در تهران بەخاک سپردە شد ولی ادامە آن در کردستان درجریان بود.
جان کلام در این است،: درکردستان چون حرکت اجتماعی آزادیخواهانە در جریان بود "رفع ستم ملی" در صورت کلی و خواست خود مختاری کە جزئی از آن است مطرح بود، وخواست "حق ملت کرد در تعیین سرنوشت خویش " از جانب کومەلە ثمر این موقعیت است. در حالیکە متاسفانە بەخطا این گونە القاء شد کە مردم کردستان چون کُرد هستند بپا خاستەاند! در حالیکە این مردم قبلا هم وجود داشتەاند وکرد هم بودەاند چرا اکنون وبە این گونە خواهانرفع ستم ملی هستند؟ بجز شرایط انقلابی بوجود آمدە و وجود تشکلی انقلابی جوابی برای این وضعیت وجود ندارد و بار سنگین این وضعیت انقلابی جدید تاریخا بە جنبش انقلابی بنام کومەلە سپردە شد.
فعالیت کومەلە در قالب جمعیتها روندی دموکراتیک بودکە بە رهبری کومەلە تمرین میشد، اتحادیە دهقانان در مریوان بە ابتکار زندەیاد کاک فواد مسطفی سلطانی آغازی بود برای ایجاد واحد های مسلح دفاع از خود تودەای . کە از اواسط اسفند ١٣٥٧ اولین گردهمائی خودرا تشکیل داد. دریک کلام "کومەلە" بە موجودیت نیروی چپ رادیکال و سوسیالیست مستقل در کردستان عینیت بخشید، تاثیر کومەلە بر تداوم مبارزە آزادیخواهانە مقاومت دربرابر حکومت مرکز راکاملا واضح وبدون پردەپوشی دیپلماتیک میتوان دید.
میتوان ادعا کرد کە بدون موضع قاطع و درست کومەلە در ٢٨ مرداد ١٣٥٧ "جنبش مقاومت خلق کرد" بوجود نمیآمد. ویا مقاومت دلیرانە تمام شهر های کردستان بعد از اردیبهشت ١٣٥٩ مهر کومەلە را بر پیشانی دارد، تمام شهر ها با جنگ تسخیر شدند و اشغالگری حکومت مرکزی عینیت پیدا کرد مقاومت قهرمانانە٢٤ روزە اردیبهشت١٣٥٩ نمونەای بی بدیل از بروزات موجودیت "ملت کُرد" است. در دوران حضور کومەلە در مدت کوتاە سالهای ١٣٥٨ تا١٣٥٩ در شهرها وتا ١٣٦٢ در پهنە وسیعی از کردستان آنچنان بود کە فرهنگ سیاسی مردم رشد چشم گیری پیداکرد کە تا هم اکنون چشمگیر ترین اعتراضات و فعالیت های مدنی زنان، هنر ونمایش، مدافعین محیط زیست از کردستان بر میخیزد.
١٩. کومەلە بە دنبال انقلاب دیدگاهی را کە خمینی را ضد امپریالیست خواند، نقد کرد. تاریخ انقلاب ١٣٥٧ درستی این نقد را نشان داد. این نقد از کجا سرچشمە میگرفت؟
از آنجائیکە جواب دقیق این پرسش نیاز بە نوشتە ها و مستند های سازمانی دارد کە دراین مورد موجود نیست میتوانم نظر خودم و معدودکسانی از اطرافیانم را بیان کنم، جوانان انقلابی باورمند بە سوسیالیسم با مطالعات، کم وبیش مارکسیستی کە امپریالیسم را دوران حاکمیت انحصارات و... می دانند نقد شان بر امپریالیسم از دیدگاە سوسیالیستی (نقد سرمایە داری)است و روشن است کە این موضع با موضع دشمنی مرتجعین(پیشا سرمایە داری) باسرمایە داری یکی نیست، نکتە دیگر نە تنها آمریکا، بلکە شوروی را هم سوسیال امپریالیست مینامیدیم (درست یا نادرست کە مجال دیگری میطلبد). نکتە مهمی کە در اینجا مطرح است جایگاە تئوری و نظریە را تا حد دادن یک شعار ویا گرفتن یک موضعگیری سیاسی پائین نمیآوردیم مثلا اگر بگوئیم "مرگ بر آمریکا" گواهینامە کمونیستیمان تکمیل میشود! ویا اینکە درجهان دوقطب هست (شرق و غرب) الزاما بایست تابع یکی از این قطبها بود! رفقای کومەلە از این نوع سادە نگریها بدور بودند، در نتیجە همانگونە کە اشارە کردم موضعگیری سیاسی را با تحلیل نظری خلط نمیکردیم. هرگز شعار مرگ بر آمریکارا نشانە ڕادیکال بودن ویا مترقی بودن نمیدانستیم، ودر نتیجە دلیلی برای بیانش نداشتیم. چرا کە مرتجعین هم بسادگی این شعاررا تکرار میکردند کە نقطە مشترک فریب دهندە و نادرستی بود. ضد امپریالیست بودن با ضد سرمایە داری جهت پیدا میکند و ضد سرمایەداری بدون مبارزە با ارتجاع بی معناست.
٢٠. حزب کمونیست ایران:
بنا بە تعریف کسانی کە بر مبنای انیشەهای مارکس، انگلس و لنین فعالیت سیاسی را آغاز میکردند در آرزوی تشکیل "حزب کمونیست" بودند، کە بتوانند با آن ابزار حکومت کارگری برپا دارند.
اگر حزب عبارت باشد از تشکلی کە جوابگوی حرکت (جنبش- مبارزە) اجتماعی باشد، بدون وجود مبارزات چشمگیر کارگری، ایجاد تشکلی بنام حزب کمونیست در حد یک اسم خواهد بود. متاسفانە پس از انقلاب کبیر اکتبر وتشکیل احزاب بنام کمونیست آشفتگی جدی نظری در موردروش تشکیل احزاب کارگری بوجودآمدە است و بصورت سنتی نامیمون در آمدە است کە هر جمعی بەسادگی خودرا حزب کمونیست و پیشقراول مبارزات کارگری میداند بدون داشتن گاها حتا یک کارگر صنعتی در تشکیل آن. (وجود جنبش کارگری صنعتی پیشکش).
بهرحال آنچنانکە اشارە شد، وظایف خطیری تاریخا بعهدە تشکیلات"کومەلە" گذاشتە شدە بود ، از ٢٦ بهمن١٣٥٧ تا ٢٨ مرداد ١٣٥٨در مجموع با موضعگیری انقلابی چپ دمکرات لائیک و داشتن فعالین مورد حمایت مردم با اتخاذ سیاست درست مقاومت در برابر هجوم حکومت کومەلە در ایفای انجام وظیفە خود سربلند و پیروز بود، پس از سە ماە مقاومت و بازگشت بە شهر ها فرصتی بود کە تشکیلات منسجمی در حد توان برای مقابلە با یورش مجدد حکومت بوجود آید، اما متاسفانە بخش تشکیلاتی کومەلە، ناکارامد و ناتوان از جوابگوئی بە انجام وظیفە تاریخیش، نتوانست دستاوردهای این دوران (بنکە ها، ادارە شهرها ، فعالیت سیاسی با حضور دولت، خلع سلاح سپاە دینی درویشی رزگاری، مقاومت ٢٤ روزە شهر سنندج و..) را جمع بندی وبە قولی تئوریزە کند، پس از هجوم مجدد حکومت و از دست رفتن زمینە فعالیت اعضای کومەلە در شهرها وظایف تشکیلات رسمی کومەلە ودر آن میانکمیتە مرکزیبرجستە تر شد. ودرواقع تودە وسیع کومەلەای را کە مجموعە اعضای خوشنام آن در شهرها بوجود آوردە بودند کنار زدە شد و کمیتە مرکزی در میدان دید قرار گرفت و میبایست جوابگوی انبوهی از پرسشها و توضیحاتی باشد کە ناتوان از پاسخگوئی کامل بە آنها بود.
از طرفی متاسفانە تشکلات چپ تازە بە میدان آمدە درایران نا توان از فعالیت گستردە مردمی تبدیل بە سازمانهای رقیب شدە بودند در آن میان رقابت بین سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و پیکار برای آزادی طبقە کارگر از همە چشمگیر تر بود. حزب تودە کە تاثیر منفی خودرا از همان آغاز گذاشتە بود و در آغاز (بعد از ٢٢بهمن) حضور ملموسی در کردستان نداشت، ولی این حزب در سال ١٣٥٩ (مقارن با حملە گستردە مجدد بەکردستان) از طریق انشعاب اکثریت فضای سیاسی کردستان را آلود. و متاسفانە (کمیتە مرکزی کومەلە )ازاین دوران بە بعد نتوانست ارزش تودەای بودن کومەلە را حفظ کند وکم کم بە میدان رقابتی سازمانها و احزاب افتاد واز کم بود بیان و توضیح مسائل رنجمیبُرد،کنگرە دوم و تز توهین آمیز"پوپولیزم" مقدمە بریدن از گنجینەی تجارب تودەای و افتادن در دام جدل های بیهودە بەاصطلاح تئوریک آن زمان بود.
توضیح شرایط این وضعیت برای کمیتە مرکزی کومەلە بسیار سنگینتر از سازمانهای دیگر بود زیرا کومەلە کنجینەای بزرگ از تجارب و اعتبار تودەای را صاحب شدە بود ولی کمیتە مرکزی درک و توان نگهداری و سازماندهی آن را نداشت ازیکی از اعضای کمیتە مرکزی آن زمان (کە هموارە حرفهای عبداللە مهتدی را تکرار میکرد در بارە آمدن اتحاد مبارزان گفت: "آنها بە کار نوشتن و تئوریک خواهند پرداخت و ما بە کارهای عملیمان میرسیم" خاطرات ایرج فرزاد بگونەای دیگر این پروسە را بیان میکند)بعد ها نگارندە این مطلب را برای تنی چند از رفقا بازگوکردم،خود آن رفیق و دیگرانهم چنین گفتمانی را تکذیب کردند کە گویا من ازخودم در آوردەام! کە بی گمان چنین نبود ومن درست بخاطر دارم کەاین بیان را از یکی از افراد کمیتە مرکزی شنیدەام، در واقع آن گفتە بیشک بخش مهمی از واقعیت را در بر داشت، بااین توضیح طولانی و ناکافی میرسیم بە جواب سوال و آن اینکە برای نگهداشتن تشکیلات،راە چارە را برپا کردن تشکیلاتی بنام حزب کمونیست تشخیص دادند کە نە از نظر کمی(تشکلی از کارگران صنعتی آگاە) و نە کیفی(توضیح تئوریک وضعیت آن زمان ایران وکردستان) ایجاد حزب کمونیست هیچکدام از این دوعامل را در بر نداشت بهر حال خواستند (بە عمد یا سهوا) کومەلە (جریان اجتماعی تودەایای کە بوجود آمدە است) را منحل کنند بر روی کاغذ چنین کردند واز نظر تشکیلاتی چنین شد اما از آنجا کە جریان اجتماعی موجود چپ و سوسیالیست در کردستان بنام کومەلە بوجود آمدە بود بلاجبار نام سازمان کردستان حزب کمونیست (کومەلە) کەدرواقع جبر موجودیت چپ-لائیک- رادیکال کردستان است همچنان خودرا بر آن سازمانِ بنام حزب کمونیست تحمیل کردەاست. ناکید مجدد براین نکتە کە زمینە اجتماعی وتشکیلات دو مقولە جدا ودر هم تنیدەاند، تشکیلاتی میتواند موفق باشد کە منطبق با جوابگوئی بە نیازهای جامعە عمل کند. کە تشکیل حزب کمونیست چنین نبود.
بگمانم با توضیحاتی کە در جواب سوال فوق دادە شد منطقا ادامە تشکیل "حزب کمونیست ایران" انحلال و نفی تشکیلاتکومەلە بەمثابە چپ و سوسیالیست در کردستان بود، کە تا اندازەای موفق شد و آن را بە مثابە تشکیلات ازبین برد، و بعد از آن میبینیم کە فرهنگی دیگر جای گزین میشود،سادە اندیشی، خود بزرگ بینی و پرخاشگری کە فرهنگ ویژە فاشیستها ، مرتجعین شوینیستهای عظمتطلب است، گسترشی چشم گیر ی پیدا میکند. واین بر خلاف فرهنگ سالهای اول از ١٣٥٧ تا ٦٠(کنگرە دوم) کە فرهنگ مداراگری، وحدت مبارزاتی و فداکاری و... حاکم بود.
اگر حرکتی اجتماعی آزادیخواهانە و دموکراتیک وچپ بنام کومەلەشکل نگرفتە بود، بیگمان خبری از" سازمان کردستان حزب کمونیست (کومەلە)" وجود نمیداشت، میبینیم علیرغم تشابە این فرم با بوندیست ها (فراکسیونی از بلشویک ها جهود کە درزمان لنین نقد شد و مورد قبول واقع نشد ) با کلاە شرعی کە این، آن نیست و... سروتە قضیەرا هم آوردند، مستقیما از زندەیاد نوشیروان مصطفی شنیدەام کە گفت:(نقل بە معنی)" جلسەای با رفسنجانی داشتیم کە خبر تشکیل حزب کمونیست ایران را بە او دادند در کمال شادمانی خبر را برایمان بازگو کرد وگفت خیلی خوب شد خیالمان راحت شد". تاثیرات مخرب و عوارض زیانبار تشکیل حزب کمونیست را تا هم اکنون شاهد هستیم. چالە ای بود کە خلاص شدن از آن هم سادە نیست.
چنانکە خود میدانید بیشتر سوالات شما هرکدام مباحث مفصلی را میطلبد، اینکە در جواب این سوال شما فقط صفاتی مثل "سادە اندیشی" و... بکار بردم نە برای اسائە ادب (کە مباد اینچنین کنم) بلکە مقولاتی واقعی و قابل اثباتند کە شرح آن دراین جواب نمیگنجد.
قسمت پنجم
سالهای دهە ١٣٦٠
٢١. کومەلە در پایان سالهای دهە ١٣٤٠، با نقد از مشی چریکی و دفاع از انقلاب اجتماعی شکل میگیرد. اما در سالهای دهە ١٣٦٠ بە بخش مهمی از مبارزە مسلحانە در کردستان تبدیل میشود دلیل این تغییر چیست؟ آیا دلیل نظامیکردن کردستان و اینکە دیگر امکان ادامە فعالیت و حیات سیاسی وجود نداشت، بود، یا تغییر درک تشکیلات از مشی مسلحانە؟
در بخش سوم جوابها بە شیوەهائی از مبارزات مسلحانە اشارە کردەام، انقلابیون آن زمان قهر انقلابی را بدیهی میدانستند. تقابل با حاکمیت تا دندان مسلح دولت سرمایەداری بی گمان قهر انقلابی میطلبد و این انتخاب را قبلا حکومتها با مسلح شدنشان راە دیگری برای مبارزە نهائی نگذاشتەاند، آنچە آن زمان مورد نقد "کومەلە"! بود شیوە ارادە گرایانە، ماجرا جویی انقلابی چریکی بود ،کە گویا با آغاز حرکتی مسلحانە(چریک شهری – یا در روستا) مردم بپا خواهندخاست. درحالی کە دیدیم سالهای ١٣٥٠ با عملیات متهورانە چریکی(فدائیان، مجاهدین) خیزش تودەای بوقوع نپیوست و در کردستان هم عملیات متهورانە کمیتە انقلابی حزب دمکرات بە شکست انجامید، درحالیکە ٢٢بهمن ١٣٥٧سرنگونی حکومت پهلوی با بپاخاستن تودەها اتفاق افتاد. منظور باور رفقا نقد مشی مسلحانە جدا از تودەهابود.
میخواهم بە نکتەای اشارە کنم و پرسشی را مطرح کنم آیا "مبارزە مسلحانە"با "دست بە اسلحە بردن"! یکی است؟، درادبیات و گفتار همگان دست بە اسلحە بردن بە مثابە مبارزە مسلحانە بکار گرفتە میشود، و بە گونەگونی آنها توجە نمیشود، چریک شهری،شیوە تۆپا مارو در آمریکای لاتین یا تئوری انقلاب در انقلاب، مبارزە زاپاتائی (انقلاب دهقانی در مکزیک اواخر قرن ١٩)، شیوە انقلاب چین بە رهبری مائو( تسخیر شهرها از طریق دهات وراهپیمائی بزرگ - یازدەهزار کیلومتر!)، جنبشهای آزادیبخش ملی ضد استعماری از الجزایر تا ویتنام و در همان حال جنبش رهائیبخش فلسطین همە را یکجا مبارزە مسلحانە نامیدن و آنها را بامبارزە مشخص مثلا در کردستان همسان دیدن نمیتواند مسئلە را توضیح دهد.
جنبش آزادیبخش فلسطین ویا ظفار کە آن زمان در جریان بود. توجە جوانان پرشور و انقلابی آن زمان ایران را بخود جلب کردە بود، در حالیکە درهمان زمان جریان ارتجاعی بارزانی در کردستان(عراق) نە تنها مورد توجە انقلابیون نبود بلکە دوری گزینی از آن، کاملا معقول بود. انقلاب از نظر مبارزین آن زمان، بی گمان قهر آمیز بود اما ارادە گرایانە ، ماجرا جویانە ویا ارتجاعی نبود..
می بینیم وضعیت مبارزە در کردستان منطبق با هیچکدام از آن گونە هائی کە نام بردە شد نیست، درست است کە در جوهر، مبارزە با سرکوبگران سرمایە داری و استعمار گر است اما این رودر روئی در اشکال مختلفی بروز میکند کە هرکدام ویژگی خاص خودش را دارد . "پیشمرگایەتی" صرفا یک شیوە دفاع از خود سنتا بجا ماندە از گذشتە است کە بصورت یک تاکتیک، در دست احزاب جدید با نگرش های گوناگون بکار گرفتە شدە است، در واقع میشودگفت شیوەای از مسلح کردن تودەایست. این مطلب نکتەای قابل بحث است کە کمتر بە آن پرداختە شدە و یا أصلا بە آن پرداختە نشدە است. اضافەکنم با نبود حرکتهای چشمگیر مبارزات کارگری در کردستان و سکون نسبی حرکتهای اجتماعی شهری و استیلای دیکتاتوری در ایران از طرفی وبقایای پر ڕنگ مناسبات عشایری در کردستان عراق، وتاثیر آن در فضای سیاسی کردستان ایران از طرف دیگر در بوجود آمدن پیشمرگە در کردستان را دو عامل موثر میتوان بحساب آورد. دراوایل سال ١٣٥٧ رفقائی از تشکیلات با اتحادیە میهنی ارتباط برقرار کردە بودند وآنها برهمان شیوە پیشمرگایەتی عمل میکردند. ارتباط پیوستە و متقابل کردستان ایران و عراق از پیشینە تاریخی طولانی و همگونی های زبانی وفرهنگی و ملی برخوردار است واین تاثیر گذاری امری بدیهی بنظر میرسد. قبل از قیام ٢٢بهمن میتوان گفت کە اعضای محافل قبلی بە این نتیجە رسیدە بودند کە تغییراتی در پیش است و احتمال تسلط ارتجاع (در هر شکل ) قویست چرا کە نیروهای مترقی فرصت سازماندهی در اجرای خواستەهای خودرا نداشتند لذا ضمن شرکت فعال و همراهی با خیزش تودەای بفکر تهیە مقدماتی برای شرایط نا خواستە باشند، در نتیجە با رخداد ٢٢بهمن، فعالین در کردستان و سایر نقاط مخصوصا تهران بە جمع آوری امکانات و پنهان کردن ان پرداختند، نا گفتە نماند (با برداشت من)در بین شاید اکثریتی از اعضائی کە در جلسە بنام کنگرە اول معروف شد،بودند، خود را در امتداد کمیتە انقلابی (زندەیاداناسماعیل شریف زادە و رفقایش) میدانستند و اولین حرکت چشـمگیری کە در سنندج انجام دادند بنای یادبود نبرد "دارینە" بود، چنانچە قبلا اشارە شد بعد از آن هیچکس راجع بە این موضوع سخنی نگفتە است، پس از قیام، جنبش آزادیخواهانەای کە شروع شدە بود و در ٢٢بهمن درتهران بخاک سپردەشد، در کردستان ادامە داشت و کومەلە پساز اعلام موجودیت(٢٦ بهمن ١٣٥٧) در شهرهای کردستان (استان کردستان و آدربایجان غربی) فعالیت مدنی چشمگیری داشت، در کمترین زمان قابل پیشبینی چپ را در کردستان خارج از طیف حزب دمکرات، تودە و سازمان چریکهای فدائی خلق در قالب جمعیتها گردآورد.
رهبری کومەلە همانند سایر نیروهای چپ ایران متوجە ادامە انقلاب در کردستان نشد و نتوانست بطور کامل پاسخگویوظیفەای باشد کە در نوروز ١٣٥٨ دربرابرش قرار دادە بود، اما رهبری و فراست کاک فواد در مریوان و سازمان دادن اتحادیە دهقانان گام مهمی در تحکیم فعالیت کومەلە درکردستان و آمادە شدن برای حملە احتمالی کە بە حتمیت پیوست بود، فعالیت های کومەلە از نوروز ٥٨ تا ٢٨ مرداد ١٣٥٨کاملا مدنی و صلحجویانە بود، ومقاومت در برابر هجومی کە بافتوای شرعی صورت گرفت ضرورت بکار گیری اسلحە جهت حمایت از فعالیت های سیاسی راغیر قابل چشم پوشی کرد.
در مقابلە کردن و دفاع در برابر هجوم، بقول معروف زمانیکە گفتارو قلم بە بن بست میرسد تفنگ بە صدا در می آید. تا بیست وهشت مرداد ٥٨ شاهد حرکات مدنی ای هستیم کە گاها درتاریخ ایران بی سابقە بودەاست، از تشکیل شوراهای ادارە شهرها کە یکی از آنها رسمیت قانونی هم یافت(شورای شهر سنندج) تا تشکیل نهادهای سیاسی اجتماعی سندیکا، انجمنهای زنان و انجمنهای فرهنگی تا کوچ تاریخی مریوان و اهپیمائی های هزاران نفرە در پشتیبانی از آن،مبارزاتی مدنیبودند کە حکومت تازە بە قدرت رسیدە توان دیدن آنها را نداشت شعار کوچ مریوان را بیاد بیاوریم کە :" ما جنگ نمیخواهیم، اما تسلیم هم نمیشویم" بود.
در برابر هجوم حکومت تز" خلق کرد در بوتە آزمایش" پاسخ روای مردمانی بود کە اسارت را بر نمیتافتند. ودر اینجاست کە بنا بر وضعیت موجود در کردستان و پذیرش مردمی تاکتیک"پیشمەرگە" بە واقعیت پیوست، واضح است کە وضعیت نظامی و امنیتی جنگ روش و فرهنگ خودرا میطلبد و میآفریند، تاثیرات پس از آن یعنی نظامیگری را هم بوجود میآورد.
در جواب نسبتا مفصل پیشین بە این نتیجە منطقی میرسیم کە :
١-وضعیت تاریخی ١٠٠سال گذشتە درکردستان (ممنوع بودن فعالیت حزبی)عدم امنیت برای ایجاد و فعالیت سیاسی.
٢-هجوم حکومت برای سرکوب عمومی .ضرورت دفاع از خود را بوجود آوردە بود.
٣-فرهنگ دفاع از خود مسلحانە(پیشمرگ شدن) وجود حزب مسلح را درسپهر سیاسی کردستانبوجود آورد، هر حزب یا سازمان سیاسی، اگر مسلح نمیبود حتا بدون یورش حکومت مورد تعرض رقیب سیاسی قرار میگرفت! در اینجاست کە قانون کلی حرکت تاریخ( کە در کتاب هجدهم برمر هم بیان شدەاست، درستی خودرا نشان میدهد:"آدميان هستند که تاريخ خود را ميسازند نه آنگونه که دلشانمي خواهد، يادر شرايطي که خود انتخاب کرده باشند، بلکه درشرايط داده شده اي که ميراث گذشته است وخود آنان به طورمستقيم با آن در گيرند" (....) واین نکتەهم نادیدە نماند جواب بە چنین پرسشی نیاز بە بررسی پارامترهای فراوانی دارد کە در سوال پیشین بەآن اشارە شد. اما مختصر میشود گفت، شرایط بگونەای بود کە بدون مسلح بودن امکان فعالیت سیاسی میسر نبود.
این امر هم بدیهیست کە مسلح شدن حزب سیاسی ویا در حال جنگ بودن، فرهنگ ویژە خودرا نیز می آفریند مهم اینست کە تفکر نظامی برسیاست حاکم نشود این امر مد نظر انقلابیون جهان بودەاست و دربارە آن از مائو تادیگران مطالب روشنگرانەای کە نتیجە تجربە انقلابهاست بنگارش در آمدەاست، مهم درک و بعمل درآوردن آنست. کە تشکیلات کومەلە تلاش در راەبردن این امر کردەاست. موارد مشخص پیش آمدە را نمیتوان بە کل زندگی تشکیلات کومەلە عمومیت داد.
٢٣. نقش کومەلە در مبارزە مسلحانە سالهای دهە ١٣٦٠ چە بود؟ وجود کومەلە چە ویژگیهای نوینی را بە جنبش کردستان داد؟
بعد از هجوم سال ١٣٥٩ و اشغال شهرهای کردستان و نبردهای کلاسیک پیشمرگە برای حفظ مقر ها در مناطق روستائی و روی آوردن بە منطقە سوختە در خاک عراق در گیری نا خواستە حزب دموکرات و کوملە بود کە آغازگر آن بدون هیچ شبهەای حزب دمکرات بود، در هر حال این دوران ضربە بزرگی بر اعتماد تودەها در مبارزە با ج.ا. بوجود آورد ، اما بهر حال تاثیری کە جریان کۆمەلە بە مثابە حرکتی چپ، سوسیالیست و آزادیخواە در کردستان نهادینە کرد بنیان نوێنی از مبارزات شهری را بجا گذاشت دریک کلام اگر زمانی تفکر بغایت ارتجاعی کە میگفت" کُردها بجز کوهستانها دوستی ندارند"! اکنون بە طور قطع میشود گفت کە " دوست کردها را فقط در شهرها میتوان جست" در ضمن تجربە حزب مسلح در کردستان عراق و معایب بغایت غیردمکراتیک آن وجود حزب مسلح را بزیر سوال میبرد و نکتە دیگر اینکە یورش آمریکا بە عراق و قیام تودەهای شهری، حکومت عراق را بزیر کشید ولی نیروی احزاب مسلح ادارە شهرهارا بدست گرفتند کە مسئلەای پیچیدە و قابل بررسیست، درواقع سرنگانی نیروی حکومت بعث بر اثر شکست از احزاب مسلح نبود بلکە شکست بعث ناشی از حملە آمریکا و قیام مردمی بود. و احزاب مسلح خیلی بیشتر از سهمشان در قیام، قدرت را کاملا تصاحب کردند، کە مشارکت و تبعیت از آمریکا را در بطن خود داشت ودر این میان حقوق شهر وندی و تامینات اجتماعی(بیمە عمومی و حداقل زیست) و صنعتی شدن و... درزیر غبار تبلیغات صرفا ضد بعث بە فراموشی سپردە شدبنا براین چنانکە اشارە شد مسلح بودن احزاب بدون خیزش تودەای کفایت تسخیر حکومت را ندارد و نمیتوان آن را بعنوان یک تاکتیک مادام العمر یا طولانی مدت پذیرفت متاسفانە تا زمانی کە امکان فعالیت مدنی بوجود نیاید این تاکتیک مورد انتقاد بە زندگی خود ادامە خواهد داد.
٢٤. جایگاە کومەلە را در تاریخ چپ ایران بعد از جنگ جهانی دوم تا سال ١٣٧٠/١٩٩٠ چگونە توضیح میدهید؟
برای پاسخ بە این سوال شاید مناسب باشد مختصر بە نمونەهای تجربە شدە در ایران اشارە بشود.
١- حزب تودە از ١٣٢٠ تا ١٣٣٢ درست است کە نو آورندە و دارای گسترش تودەای شهری بود اما نمیشود انکار کرد اگر پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی نبود، بازهم شاهد آنچنان حزبی میبودیم؟ زیرا ارتش سرخ و اتحاد جماهیر شورویپیروز مند ضد فاشیزم بە قطب آزادیخواهی ملل تحت ستم تبدیل شدە بود.
بە نمونە اتحادیە مستقل کارگری بە رهبری یوسف افتخاری چون وابستگی سندیکا بە حزب تودە را نمیپذیرفت بە رغم نفوذ ش در تودە کارگران از ادامە فعالیت ناتوان ماند ویا انشعابیون خلیل ملکی و یارانش از حزب تودە (١٣٢٦)از همان روز اول باشکست مواجە شد چرا کە رادیو مسکو همان روزاول علیهآنها گفتاری پخش کرد.
٢- سازمان مجاهدینخلق ایران ریشە گستردەای در میان اقشار میانی و بویژە بازاریان تهران و بە نسبتی شهر های بزرگ ایران داشت ، زیرا شیعە بودن دراین روش سیاسی نقش بالائی داشت. ولی با انشعاب مجاهدین (م.ل. بعدا پیکار) این اعتبار شکست و مجاهدین م.ل. کە دیگر شیعە نبودند و رسما از تشکل دینی گذشتە بودند اعضایش دیگر مورد حمایت کسانی کە قبلا حمایتشان میکردند نبودند و نتوانستند آنچنان بشوند کە خیال میکردند.
٣-سازمان چریکهای فدائیانخلق ایران، در اوج قدرت حکومت پهلوی و برگزاری جشنهای ٢٥٠٠ سالە رخداد چشمگیر سیاهکل و سپس با حملات متهورانە ترور چند سرکردە نظامی و سیاسی جائی در اذهان مردم بوجود آوردند. سازمان چریکهای فدای خلق و مجاهدین آنچنان شوق و آرزوهائی بوجود آوردە بودند کە در تظاهرات قبل وپس از ٢٢بهمن انبوە ملیونی ازجوانان اقشار میانە تودەها ی شهریآرزوهای خودرا زیر چتر چنین سازمانهائی میپنداشتند. اما از آنجا کەهیچ فعال سیاسیای در دورە حکومت استبدادی سلطنتی نتوانستە بود کارسیاسی و تجربە تشکیلاتی علنی پیداکند، در نتیجە نبود دانش و تجربە فعالیت سیاسی (کە شرط لازم تحکیم تشکیلات است) و عدم آمادگی برای اجرای برنامە هائی(اگر داشتە باشند) با پدیدەای روبرو بودند کە در مدت کوتاە غیرقابل اجرا بود. در عمل هیچکس نمی توانست تشکیلات خود را بشناساند، بجز تبلیغات امیدوار کنندە وتکرار آرزوهای مردم کاری نمیشد کرد،بنا بە ضرب المثل معروف (سفرە ناگشودە بوی عطر و عبیر میدهد)، انبوە مردمی کە بە آن اشارە شد توقعاتی داشتند ولینە شرایط بعد از قیام ٢٢بهمن شرایطسالهای اولیە ٥٠ بود و نە شعارهای آن زمان(تنها رە رهائی جنگ مسلحانە)مصداق پیدا کردە بود، در نتیجە سازمان چریکهای فدائی خلق کە تازە میخواست متشکل شود، نا کار آمد از جوابگوئی بە مسائل و معضلات جنبش دچار بحران تشکیلاتی شد و دیدیم آنچە کە بر سرشان آمد، اکثریتی بزیر چتر حزب تودە رفتند و اقلیتی کە میخواست بر شعارهای دوران گذشتە پایفشاری کند خود با انشعابات متعدد روبرو شد. البتە پروسە مجاهدین م.ل. بعدها پیکار در راە آزادی طبقە کارگر و خود مجاهدین، ویا سازمانهئی کە سعی کردند متشکل شوند، مانند راە کارگر رزمندگان طبقە کارگر، اتحادیە کمونیستها و... همگی دربرابر این شرایط نامطلوب قرار داشتند.
در کردستان اما کومەلە بە مثابە طیف وسیعی از مبارزین باور مند بە چپ و سوسیالیسم در آغاز (بعد از ٢٢ بهمن)بنا بر شرایطی کە مختصرا توضیح دادە شد(با سنت مبارزات اجتماعی وبدور از تسلط اسلام سیاسی) توانست بصورت یک جریان چپ تودەای بە میدان بیاید، کە در جنبش نوین چپ بعد از ٢٨ مرداد ١٣٣٢در کردستان وایران نمونە بود. دانشجویان مبارز، معلمین، جوانانی کە مجبور بەترک تحصیل شدە و بکارگری در کردستان ویا مناطق دیگر مشغول بکار بودند و حول وحوش قیام بە کردستان بازگشتند، آزاد شدن زندانیان سیاسی کە حتا یک زندانی دینی درمیانشان نبود. این مجموعە فعال شناختە شدە کە محبوبیتی تودەای پیداکردە بودند بر بستری کە بە آن اشارە شد زمینە متشکل شدن سازمان چپی را فراهم کرد کە کۆمەلە نام گرفت.
با این مقدمە نسبتا طولانی، کومەلە میرفت کە جایگاە ویژە خودرا در جنبش چپ ایران بە مثابە نمونە پیدا کند وبعدها بتوانیم شاهد چپ قابل شناخت در کردستان باشیم، اما دو عامل بازدارندە و مکمل مانع از انجام این مهم شدند ١- مرکزی کە بعنوان موسسین کومەلە شکل گرفتە بود بەتمامی واقف بەکل مسئولیت خود و شناخت کامل محیط و وضعیت کردستان نبود،٢- هم چنانکە اشارە شد تمام مبارزین و سازمانهای چپ و کمونیستی کە در ایران درحال شکل گیری بودند واقف بەکل مسئولیت خود و شناخت کامل محیط و وضعیت ایران نبودند و دراین میان آنها هم کردستان را آنچنان کە بود نمیشناختند. دریک کلام" وضعیت کردستان آنچنانکە بود شناختە نشد".
آغاز کار شکلگیری کومەلە با استفادە از تاکتیک جمعیتها موفقیت اساسی ای بدست آورد کە با حملە ٢٨ مرداد ١٣٥٨ این پروسە متوقف شد اما آن اندازە بود کە بنیاد پایەهای تشکیلاتی چپ و تودەای گذاشتە شود، از آنجا کە فضای سیاسی کردستان بخشی از فضای سیاسی ایران و تابعی از آن بود، از همان ابتدا بدلیل فضای مناسب لائیک همە سازمانهای چپ شاخەای در شهرهای کردستان داشتند.
واماسازمانهای چپ بوجود آمدە در تقابل و رقابت با یکدیگر قرار گرفتند، یکی از جنبەهای این رقابتها رقابت بنام"تئوریک"! بود. از چگونگی آن در میگذرم کە کۆمەلە در چنبرە این رقابت افتاد و با ندیدن موقعیت استثنائی خود در جنبش چپ ایران وکردستان بە دنبالە رو جو حاکم کە گویا کشور ایران کشوری سرمایە داری کلاسیک است و انقلاب بلا فصل آن انقلابی سوسیالیستی است!و با تفکری ارادە گرایانە گویا با اقلیتی "انقلابیکمونیست؟!"(بە تعبیر خودشان) میشود حکومت کارگری ایجاد کرد!. در دام پروسە ایجاد حزب کمونیست افتاد.
همانگونە کە اشارە شد تودەای بودن کومەلە نە بعلت موجودیت تشکیلاتی و کمیتە مرکزیش کە بعلت وسیع بودن طیف فعالین بود. از اعضا و هواداران جمعیتهاگرفتە تا پێشمرگە ها و شخصیتهای مردمی و اعضای خوش نام کومەلە تصویر کاملی از کومەلە بدست دادە بود ، با پیشروی حکومت و اشغال شهر ها و خالی شدن شهرها و روستاها از اعضا و پیشمرگەها تشکیلات کومەلە کە تا آن زمان در تحت پوشش مردمی بود، دیگر از این امتیاز محروم شد و تمام مسائل جاری جنبش از مقاومت در برابر حکومت تا توضیحات قانع کنندە در تداوم مبارزە و... مستقیما بر عهدە تشکیلات و بە تبع سانترالیسم دمکراتیک بر عهدە کمیتە مرکزی افتاد و ازاین پس دیگر حرکت اجتماعی در کردستان(درایران بە همچنین) با سیاستها و موضعگیریهای تشکیلاتی سنجیدە میشود. درواقع "حزب کمونیست ایران" نە یک تشکیلات تودەای کە تبدیل بە تشکلی در میان تشکلات دیگر چپ در ایران شد، و متاسفانە این جملە واقعیت تلخ خودرا نشان میدهد چپ قابل شناخت در ایران و کردستان نداریم اما سازمانهای چپ شکست خوردە فراوان داریم.
پایان مصاحبە.13/01/2024