جدال بین مدرنیته و سنت
برای نقد بازرگان باید او رادر کانتکست جدال وکشمکش بین سنت و مدرنیته دید.
در جامعه ای که متاثر است از یک نظم کلان فرهنگی ومردمی که دارند با دو مناسک زندگی می کنند.واین دو مناسک از آن جا که در بستر واقعی و تاریخی خود نیست با یک گسست روبرو می شود .
یک نظم اخلاقی سنتی با ایدئولوژی و مناسک خودش و یک نظم مدرن با ایدئولوژ ی ومناسک خودش.
در این میان عده ای پیدا می شوندکه می خواهند یک سازگاری گفتمانی میان این دو نظم پیدا کنند؛بازرگان و شریعتی و طالقانی و آل احمد.
آیا این گونه بوده است؟عده ای برا این باور نیستند و می گویند این عده برای دفاع از برج و باروی سنت بمیدان آمدند نه برای آشتی میان این دو نظم واین نظر بر می گردد به پایان این جدال و رسیدن ما به سال ۵۷.
مشکل از آن جا برخاست که بخشی از جامعه در دوران ماقبل مدرنیته می زیستند و برای اینان استفاه از دستشویی و حمام و آب لوله کشی شده در حیطه طهارت و مذهب بود و بخش دیگر در قالب سپاه بهداشت این امور را در قالب بهداشت اجتماعی می و بی ارتباط با مذهب می دید.
نگاه کنیم به مهندس بازرگان زمانی که تصمیم داشت آب برای تهران را لوله کشی کند از علمای قم استفتا کرد این امر شدنی هست یا نه چون آب از حالت کُر بیرون می آید .
جدال بین این دوحوزه؛حوزه دین و حوزه بهداشت باعث شد اندیشه نوگرایی دینی شکل بگیرد.
باید دیدکه این اندیشه در پی چه بود و چه درکی از گذار از یکی به دیگری داشت.
آیا به این باور رسیده بود که باید گذار کرد از سنت به مدرنیته یا نه مدرنیته را شیطان مجسم می دید .پژوهش خواهیم کرد .
اصل داستان این بود که گسست و ضدیتی در کار نباشد واین دوحوزه در کنار یکدیگر قرار بگیرند وسنت از نگاه مدرن باز خوانی شود.وبرای این کار لازم بود روشنفکران فرمان این کار را بدست بگیرند اما جنبش روشنفکری لاغرتر از آن بود که به این مهم فائق آید و این ضعف بیشتر در جبهه روشنفکران دینی بود که می خواستند سنت را زنده کنند.
حاصل کار اینان در فرجام نهایی شان مردم سالاری دینی بود که یک جعل کلامی بود پارادوکسی حل ناشدنی.
اینان غافل بودند که دموکراسی در دوران مدرن سکولار است و نمی تواند دینی باشد
مشکل بازرگان علیرغم تمایل قلبی یا ذهنی ش برای آشتی سنت با مدرنیته این بود که به سدی جلو مدرنیته تبدیل شد .زنجیری شد به پای جامعه بجای آن که بندی از بند بگشاید.
روح متناقض
در ظاهر مدرن از حیث لباس وکلاه و رفتار و تحصیلات و در باطن سنتی و خرافی،یعنی گرفتار یک تناقض و ناهمزمانی فرهنگی بین گذشته و آینده بین کهنه و نو در حالی که هیچ نشانی از گذر از کهنه به نو نیست نه می توانیم از کهنه دل بکنیم به هزار و یک دلیل ونه می توانیم از نو چشم بپوشیم به هزار و یک دلیل دیگر ،این را می گویند جان متناقض.
اینجاست که برای رهایی از این جان متناقض عده ای به این باور می رسند که خوبی های گذشته و سنت را برداریم همه آنچه که دستاورد های متعالی سنت و تاریخ و فرهنگ می توان نام گذاشت وبه سوی نو و آینده حرکت کنیم این راهکاری بود که عده ای بر آن باور داشتند اما غافل از این امر بودند که سنت سخت جان تر و عقب مانده تر از آن است که تن بدهد به این ضرورت تاریخی و سعی خواهد کرد چرخ تاریخ را به عقب بکشد.
از دل همین جدال بود که جریانی بنام فردید بوجود آمد و سکوی پرش خود را نقد مدرنیته و غرب گذاشت و با شیطان مسلم دانستن غرب بازگشت به سنت را راه رهایی ملل شرق دانست جایی که هنوز فضای قدسی باقی بود .
شاید برای کسانی که در پی یافتن راهی برای خروج از جان متناقض بودند خود مسئله و راه حل مسئله آن نبود که آنان تصور می کردند.
آنان معلق بودند بین دو ذهنیت تاریخی و ناهمزمان و نا منطبق بودن و برای خروج از این شکاف تاریخی باید نخست به فهم سنت و تاریخ و شاکله فرهنگی خود می رسیدند و بعد به سراغ مدرنیته و خاستگاه آن یعنی غرب می رفتند اما رفتند به سراغ کسانی مثل هایدگر و نیچه که مدرنیته و غرب را تجربه کرده بودند و به نقد عوارض آن رسیده بودند.
راه خروج حق دانستن خود و نقد غرب و مدرنیته نبود.
اینان باید نخست این جان متناقض را بیک مسئله تبدیل می کردند و بعد در صدد حل آن بر می آمدند .بحث اصلی ناهمزمانی دو دیدگاه بود که قادر نبودند همدیگر را درک کنند وهمین ضعف باعث شده بود میان دو امر متناقض معلق بمانند.
مکتب متاع
مکتب متاع یا محفل سیاسی ایدئولوژیک طرفداران سنت در دهه چهل شکل گرفت و سردمدارانش تحصیل کرده ها وبه فرنگ رفته هایی مثل مهدی بازرگان بودند.
شکل گیری این محفل نه برای تسهیل گذار سنت به مدرنیسم که برای رفتن درون حصن حصین سنت و جنگ با مدرنیته بود.
از دل همین محفل جامعه سلامی مهندسین و پزشکان و معلمین و شرکت انتشار بیرون آمد .
شرکت انتشار با مشارکت بیش از دویست و پنجاه سهامدار به وجود آمد.
در سالهای بعد به کوشش همسران همین افراد انجمن اسلامی بانوان شکل گرفت.
در سال چهل اولین کنگرۀ انجمنهای اسلامی سراسر ایران در تهران برگزار شد.
یک نوع صف بندی مقابل مدرنیته برای جنگ ،فهم حکومت از تشکیل این محفل غافل بود بدین خاطر که می پنداشت این محفل برای مبارزه با کمونیسم شکل گرفته است و خطری که برای حکومت ندارد منفعت هم دارد البته این بدان معنا نبودکه اینان ضد کمونیسم نبودند و یکی از اهداف شان مقابله با جذب جوانان به مارکسیسم نبود اما جنگ اصلی این ها با مدرنیته بود و مخالفتشات با کمونیسم نیز از همین زاویه بود.
وظیفۀ و نقش متاع، ایجاد فضای مناسب برای همکاری و همکنشی فکری-ذهنی میان روشنفکران دینی با روحانیون جوان حوزه بود.
از همین جا شخصیتهایی مثل مطهری، دکتر شیخمهدی حائری یزدی دعوت به همکاری شدند و در جلسات متاع حضور پیدا کردند.
به عنوان بزرگترین چالش فکری-عقیدتی جوانان تهدید از جانب مارکسیستها تشخیص داده شد.
دکتر یزدی مجموعهای از مجلۀ دنیا که دکتر ارانی زمانی منتشر ساخته بود به علاوۀ مجلههای رزم و مردم ماهانه را که توسط حزب توده منتشر میشد، و نیز برخی کتابها نظیر اصول مقدماتی فلسفه و نقش شخصیت نوشته پلخانف را جمعآوری و تحویل دکتر مطهری داد، که بعدها در تدوین کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، نوشتۀ علامه طباطبایی از این منابع برای نقد نظرات مارکسیستها استفاده شد.
دکتر بهشتی و باهنر در همین رابطه جذب شدند.و مرکز اسلامی یا مسجد جامع نارمک تاسیس شد، که هم مسجد و هم درمانگاه و هم کتابخانه بود به همراه سایر خدمات اجتماعی.
استراتژی این جریان و گروه هایی از این دست سازمان دهی مخفی و تشکیل نهاد هایی مذهبی بود مذهبی ولی با کارکردی اجتماعی وسیاسی مثل مدارس خصوصی، موسسات عام المنفعه ، کتابخانه و صندوق های قرض الحسنه.
در اساسنامه متاع تاکید به ناشناس ماندن شده بود، خدمات و فعالیتهای متاع، نام اعضاء و اعمال در وضع ترکیبی آنها مخفی و پوشیده بوده و هر فعالیت علنی و آشکار بدون ذکر ارتباط با تشکیلات خاص مکتب انجام می شد.
جلسات در خانه افراد انجام میشد و در این جلسات مسائل روز مورد بحث قرار میگرفت. این جلسات تا اوایل انقلاب ادامه پیدا کردند.
آخرین جلسه مکتب متاع در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ در منزل مهندس سحابی انجام شد که در پایان آن آیت الله مطهری پس از خروج از جلسه توسط گروه فرقان ترور شد.
افرادی مثل شریعتی و بازرگان نقش تاثیر گذاری در سوق دادن جامعه آن زمان بخصوص قشر تحصیلکرده و دانشجو به سمت جمهوری اسلامی داشتند.
جامعه ایران که تازه داشت با جهان مدرن و دموکراسی آشنا می شد و یاد می گرفت در مسیر آگاهی و پیشرفت و دموکراسی حرکت کند و تشنه آگاهی و عدالت بود با افکار بازرگان ها و شریعتی ها که مورد پسند جامعه تحصیل کرده بودند از راه خارج شدند و نتیجه این بیراهه رفتن انقلاب اسلامی بود.
این افراد همان تفکرات سنتی را در قالب های مدرن به جوانان تحصیلکرده و روشنفکر می دادند و ذهن جستجوگر و آزادی خواه جوانان دانشگاهی را به عقب می کشیدند.