۱۴۰۲-۱۲-۱۵

سامان - هلند

سرمایه ربایی (۲)

...دنباله

دیروز و امروز

 

در امپراتوری روم، آن‌‌چنان که معلوم است، گرسنگی شدید غالبا موجب فروش کودکان و همچنین فروش خود مردان آزاد به عنوان برده به ثروتمندان می‌شد. تا حدی زیاد به‌خاطر نقاط عطف عمومی. در موارد فردی، نگهداری یا از بین رفتن وسایل تولید از سوی تولیدکنندگان کوچک به هزار احتمال بستگی دارد، و هر یک از این احتمالات یا از بین رفتن‌ها نشان از فقیر شدن داشته و تبدیل به شکافی می‌شود که رباخوار انگلی می‌تواند در آن رخنه نماید. صرفا مرگ گاو او می‌تواند دهقان خُرد را ناتوان از تجدید بازتولید خود در مقیاس گذشته نماید. سپس در چنگال رباخوار می‌افتد و آنگاه که در چنگ قدرت رباخوار افتاد هرگز نمی‌تواند خود را رها کند.

 قلمرو واقعا مهم و مشخصه رباخوار، در عین حال عبارت از کارکرد پول به عنوان وسیله پرداخت است. هر پرداخت پول، اجاره زمین، خراج، مالیات و غیره، که در تاریخ معینی سررسید می‌شود، نیاز به تامین پول  برای چنین هدفی را به همراه دارد. بنابر این  از دوران روم باستان تا دوران مدرن، رباخواری عمتا متکی بر گیرندگان مالیات، کشاورزان عمومی، و دریافت کنندگان عمومی ‌است. سپس با تجارت و تعمیم تولید کالایی، هنگام جدایی بین خرید و پرداخت  توسعه پیدا می‌کند. پول باید در تاریخ مشخصی پرداخت شود. بحران‌های پولی نشان می‌دهند که چگونه این امر می‌تواند به شرایطی منجر شود که در آن سرمایه‌دار پولی و رباخوار، حتی امروزه، یکی شوند. با این حال، همین ربا، به یکی از ابزارهای اصلی گسترش ببشتر نیاز به پول به عنوان وسیله پرداخت تبدیل می‌شود- با کشاندن تولید کننده به بدهی عمیق‌تر و نابودی وسیله پرداخت معمولی او، چراکه بار سنگین بهره به تنهایی بازتولید عادی او را غیر ممکن می‌سازد. در این مرحله، ربا از پول به عنوان وسیله پرداخت جوانه زده و این کارکرد پول را به عنوان قلمرو خود گسترش می‌دهد.

 

  وجود سرمایه رباخوار صرفا مستلزم آن است که حداقل بخشی از محصولات باید به کالا تبدیل شده، و پول باید در کارکرد‌های گوناگون آن همراه با تجارت کالاها توسعه یابد.

  توسعه سرمایه رباخوار با توسعه سرمایه تجاری و به‌ويژه سرمایه معاملات پولی پیوند خورده است. در روم باستان،  با آغاز سال‌های آخر جمهوری، به هنگامی که تولید بسیار پایین‌تر از سطح متوسط توسعه خود در جهان باستان قرار داشت، سرمایه تجاری، سرمایه معاملات پولی، و سرمایه رباخوار تا بالاترین مرتبه خود در شکل باستانی توسعه یافتند. «ما دیده‌ایم که احتکار الزاما به همراه پول ظاهر می‌شود. لیکن محتکر حرفه‌ای تا زمانی که  به رباخوار تبدیل نشود اهمیت پیدا نمی‌کند» (کاپیتال، نسخه انگلیسی: جلد ۱. صفحات ۱۳۰-۳۴-ویرایش.).

 

  تاجر پول قرض می‌کند تا از آن سود ببرد، تا از آن به عنوان سرمایه استفاده کند، یعنی آن را خرج کند. از این‌رو در اشکال پیشین جامعه، قرض دهنده پول با او  همان رابطه‌ و نسبتی را دارد که با  سرمایه‌دار مدرن.  این بدان مفهوم است که استفاده از پول به عنوان منبع خالق سود یا بهره ما به ازای استفاده از آن در دوره‌ای معین طبق قرارد‌ادی دو جانبه با مبلغی  افزوده  بر مبلغ اولیه به قرض دهنده بر می‌گردد یا بازپرداخت می‌شود. این شیوه از معامله که منحصرا در رابطه تبادل پولی و در چارچوب عرف و مناسبات معین حاکم بومی یا بین بین‌المللی صورت می‌گیرد طبق توافق دوجانبه با نرخ تنزیل یا بهره مشخصی به انجام می‌رسد. توجه به تاریخ گذشته،  ضرورت و علل پیدایش نزول خواری در رابطه خارج از تولید و دگردیسی آن به شکل سود در نظام سرمایه‌داری مدرن با چسبیدن و ارتزاق انگلی آن از مناسبات تجاری-صنعتی جدید و سود یا ارزش اضافی ایجاد شده که موجب سرمایه‌گذاری مجدد و توسعه اقتصادی سرمایه‌دارانه ‌می‌شود مانع ایجاد کرده و نقشی ارتجاعی و زالو صفت بازی می‌کند. بنابر این پس از پایان دوره سپرده‌گذاری در بانک‌های نوین و ادغام سرمایه صنعتی با سرمایه بانکی که منجر به ایجاد سرمایه مالی می‌‌گردد، موضوع فینانس کردن یا تامین مالی با نرخ بهره معین برای سرمایه‌گذاری از یکسو و زایش ارزش افزوده ناشی از معاملات پولی و اوراق بهادار و سهام بیرون از مدار تولید از سوی دیگر، شکلی از سرمایه را به خود می‌گیرد که گویی هیچ نسبتی با استحصال ارزش اضافی یا استثمار نیروی کار ندارد. بدین طریق نزول خواری کهن خود را تا حد سرمایه گذاری بانک‌ها و بنگاه‌های مالی و پولی نوین ارتقاء داده و نظام انحصارات  همان نقش واپسمانده مکیدن خون در دوران کهن را با نقاب و شکلی جدید دنبال می‌کند. در اینجا بررسی تاریخی تشابهات و تفاوت‌های حرکت این نوع از رابطه پولی به شکل سرمایه مدنظر قرار می‌گیرد. بدین منظور در اینجا پس از جدایی تاریخی ربا و منشا آن در دوران کهن و پیدایش بانک‌ها و سیستم اعتباری در دوره جدید که با ظهور سرمایه‌داری تجاری و صنعتی همراه است وجه تمایزی را بین سرمایه ربایی (سرمایه بهره‌دار) که بر پایه فقر و احتیاج پدیدار شد و سرمایه‌داری عهد جدید (تجاری - صنعتی) که با تولید ثروت روز افزون، شکوفایی و توسعه موجبات دفن تاریخی سرمایه ربایی و گذار به دوران نوین را فراهم ساخت قائل می‌شویم. در این زمینه برای درک درست از تفاوت معاملات پولی در این دو دوره همه جا نرخ بهره قرضِ پول از رباخوار را مترادف interest  و نرخ سودِ گرفتن وام از سیستم بانکی (اعتبار) را مترادف profit  قلمداد می‌کنیم. آنجا که قرض پول از رباخوار با ثروت اندوزی و غیر فعال کردن پول موجب سیه روزی رعیت، دهقان و پیشه‌ور خرده پا می‌شود، اعتبار بانکی با گردش پول و سرمایه‌گذاری مجدد عوامل پیشرفت اقتصادی و تولید ثروت اجتماعی را فراهم می‌آورد.

در سرمایه ربایی، روابط سرمایه برونی‌ترین و بتواره‌ترین شکلش را به خود می‌گیرد. در اینجا رابطه مستقیم پول-پول (M-M’)  را داریم که پول، پول بیشتر و ارزش خود-گسترش یابنده‌ای را خلق می‌کند، بی‌آنکه فرآیند واسطی بین دوجریان یا دو سر آن باشد.

در سرمایه تجاری رابطه پول-کالا-پول (M-C-M’ ) یعنی حداقل شکلِ عام حرکت سرمایه‌دارانه وجود دارد، اگرچه خود را  صرفا به حوزه گردش محدود می‌کند، به نحوی که سود صرفا به عنوان سود حاصل از  بیگانگی ظاهر می‌شود؛ اما لااقل به‌نظر می‌‌رسد که محصولی از رابطه اجتماعی است، و نه محصول چیزی صرف. شکل سرمایه تجاری حداقل جنبه فرآیند، وحدت متضاد، حرکتی تقسیم شده به دو معامله یا تراکنش، یعنی به خرید و فروش را نشان می‌دهد. این موضوع در رابطه M-M’ یعنی شکل سرمایه ربایی زدوده و محو می‌شود.

در رابطه M-M’ نقطه شروع اصلی سرمایه را داریم، پول در رابطه M-C-M’  به دو افراط یا دو حد خود M-M’ کاهش یافته، که در آنM’= M+ΔM    است، پول، پول بیشتری می‌‌زاید. این فرمول اولیه و عمومی سرمایه است که به تراکمی بی‌معنا کاهش یافته است. این سرمایه‌ی آماده است، وحدتی از فرآیند تولید و فرآیند گردش،  بدین ترتیب سرمایه ارزش اضافی مشخصی را در یک دوره زمانی خاص حاصل می‌کند. در شکلِ سرمایه ربایی این امر مستقیما بدون کمک فرآیند‌های تولید و گردش پدیدار می‌شود. سرمایه به عنوان منبعی رازآلود و خود-زاینده بهره، و منبعی خود افزاینده ظاهر می‌گردد. این چیز (پول، کالا، ارزش) حتی به عنوان یک چیز صرف اکنون سرمایه است، و سرمایه به عنوان یک چیز صرف ظاهر می‌شود. نتیجه کل فرآیند بازتولید به عنوان یک ویژگی ذاتی در خود آن چیز ظاهر می‌‌شود. این بستگی به دارنده پول، یعنی کالا در شکل دایما قابل مبادله‌اش دارد، که بخواهدآن را به صورت پول خرج کند یا آن را به عنوان سرمایه قرض بدهد. بنابر این، در سرمایه ربایی، این طلسم خودکار، این ارزش خود-گسترش یابنده، این پولِ زاینده پول در حالت ناب خود ظاهر می‌شود و در این شکل دیگر نشانه‌های منشا خود را ندارد. رابطه اجتماعی در رابطه یک چیز، پول،  با خودش کامل می‌شود. به جای تبدیل واقعی پول به سرمایه، در اینجا فقط شکل بی‌محتوا را می‌بینیم. درست مانند مورد نیروی کار، ارزش مصرفی پول در اینجا توان آن برای ایجاد ارزش است- ارزشی بیش از آن‌چه در آن وجود دارد. پول به مثابه پول به‌طور بالقوه ارزش خود را گسترش می‌دهد و به همین دلیل قرض داده می‌شود- که شکل فروش این کالای منحصر به فرد است. تبدیل  به خاصیت پول برای ایجاد ارزش و حصول بهره می‌شود، همان‌طور که خاصیت درختان گلابی به بار آوردن گلابی است. و قرض دهنده، پولِ خود را به عنوان چیزی بهره آفرین می‌فروشد. اما این همه‌ی ماجرا نیست. همان‌طور که دیده‌ایم سرمایه واقعی در حال کار، خود را به گونه‌ای نشان می‌دهد، که به نظر می‌رسد نه به عنوان سرمایه‌ای فعال، بلکه به عنوان سرمایه‌‌ فی‌نفسه، به عنوان سرمایه پولی یهره حاصل می‌کند.

  این نیز تحریف می‌شود. در حالی که بهره تنها بخشی از سود، یعنی، بخشی از ارزش اضافی است، که سرمایه‌دار فعال آن را از کارگر استخراج می‌کند، حال برعکس چنان به‌نظر می‌‌رسد، که انگار بهره محصول معمولی سرمایه، موضوع اولیه بوده، و سود، به شکل سود شرکت، صرفا امری جزیی و جانبی  و محصول فرعی فرآیند بازتولید است. بنابر این شکل بت‌واره سرمایه و مفهوم سرمایه بت‌واره را دریافت می‌کنیم. ما در رابطه M-M’ شکل بی‌معنای سرمایه، انحراف و عینیت یافتن روابط تولید را در بالاترین مرتبه آن، یعنی شکل ربایی، شکل ساده سرمایه را داریم، که در آن  بر فرآیند بازتولیدِ خود پیشی می‌گیرد. این ظرفیت و استعداد پول، یا کالاست، که ارزش خود را مستقل از بازتولید گسترش دهد، رمز و رازی از سرمایه در آشکارترین شکل آن.

  برای اقتصاد سیاسی مبتذل، که می‌خواهد سرمایه را به عنوان منبع مستقل ارزش و ارزش آفرینی نشان دهد، این شکل طبیعتا، یافته‌ای واقعی است. شکلی است که در آن منبع سود دیگر قابل تشخیص نیست، و در آن، نتیجه‌ی فرآیند سرمایه‌دارانه تولید وجود مستقلی جدا از این فرآیند پیدا می‌کند.

 

تا زمانی که سرمایه، سرمایه پولی نباشد، به کالایی تبدیل نمی‌شود، که ظرفیت خود-گسترش یابندگی آن قیمتی معین دارد، که همواره در هر نرخ  بهره رایج ذکر می‌شود.

 

به عنوان سرمایه ربایی، بویژه در شکل مستقیم آن یعنی سرمایه ربایی-پولی (سایر اشکال سرمایه ربایی، که در اینجا مد نظر ما نیستند، مشتقات این شکل هستند و وجود آن را پیش فرض می‌گیرند) سرمایه شکلِ بت‌واره ناب خود M-M’ را به عنوان سوژه و چیزی قابل فروش بخود می‌گیرد.

در سرمایه ربایی، حرکت سرمایه منقبض می‌شود. فرآیند مداخله حذف می‌گردد. بدین ترتیب سرمایه‌ای برابر۱۰۰۰ واحد به عنوان یک چیز (شی‌ء) ثابت می‌شود، که به خودی خود برابر۱۴۰۰ واحد است و  پس از دوره‌ای معین به ۱۱۰۰ واحد تبدیل می‌‌گردد، درست مثل شراب موجود در انبار که پس از دوره‌ای معین ارزش مصرف خود را بهبود می‌بخشد. اکنون سرمایه یک شیء است، اما به مثابه یک چیز سرمایه است. پول حال آبستن است. (گوته، فاوست، بخش ۱، صحنه ۵- ویرایش) به محض آن که قرض داده شده، یا در فرآیند بازتولید سرما‌یه‌گذاری گردید (تا اندازه‌ای که به سرمایه‌دار فعال به عنوان صاحب خود بهره می‌رساند، از سود شرکت جدا می‌شود)، بهره آن افزایش می‌یابد، فرقی نمی‌کند بیدار باشد با خواب ، در وطن باشد یا خارج از کشور، روز باشد یا شب. پس سرمایه ‌پولی ربایی( و تمام سرمایه از نظر ارزش آن سرمایه پولی بوده، یا به عنوان مظهر سرمایه پولی در نظر گرفته می‌شود) پرشور‌ترین آرزوی محتکر را برآورده می‌کند.

این وجود ذاتی گرایش به سرمایه پولی به مثابه یک چیز است (چنین است که تولید ارزش اضافی از طریق سرمایه در اینجا ظاهر می‌گردد)، که تمام توجه لوتر

را در یورش ساده‌لوحانه‌اش علیه ربا به خود جلب می‌کند. پس از اثبات این که، در صورت عدم بازپرداخت وام به وام دهنده در تاریخی معین، که خود آن را ملزم به پرداخت مبلغی نموده  موجب ضرر، یا  از دست رفتن فرصتی برای کسب سود وی در معامله‌ای، مثلا خرید یک باغ شود ممکن است بهره مطالبه گردد.

در واقع به قول لوتر رباخوار مدعی خسارت برای ضرر مضاعف می‌شود، از یک طرف به خاطر این که قادر به پرداخت نبوده، و از طرفی به دلیل این که قادر به خرید نبوده، وی باور دارد که مجبور به ضرر دوجانبه است. به این می‌گویند ضرر مضاعف برای ببار آوردن هم ضرر و هم توقف سود، و در نتیجه خسارت عادلانه‌ای را طلب می‌کند. به عنوان مثال برای دادن ۱۰۰ گیلدن وام، دو برابر اخاذی می‌کند، این بازپرداخت برای ضرر مربوط به عدم پرداخت به موقع و قادر نبودن به کسب سود در یک معامله دریافت می‌شود. گویا ۱۰۰ گیلدن  زیان مضاعف ببار آورده است، یعنی اگر ۱۰۰ گیلدن داشته باشد با قرض دادن آن برای دو ضرری که اصلا نکرده محاسبه می‌کند. لوتر می‌گوید: شما رباخواری هستید که خسارات را از پول همسایه برای ضرر خیالی که نکرده‌اید، و نمی‌توانید آن را اثبات و محاسبه نمایید می‌گیرید. حقوق‌دانان این نوع ضرر وزیان را نادرست اما مشارکتی فوق‌العاده می‌نامند. طبعا این ضرری است که هر کسی برای خود تداعی و آرزو می‌کند...لذا نمی‌توان گفت که شاید شامل ضررهایی باشد چون من قادر به پرداخت یا خرید نبوده‌ام. در غیر این صورت به معنای شرط ضروری سابق است، که چیزی از چیزی بسازد که نیست، و چیزی را که نامعلوم و غیر قطعی است، به چیزی کاملا مطمئن تبدیل کند. آیا چنین رباخواری طرف چند سال دنیا را نمی‌بلعد؟ اگر حادثه ناخو‌شایندی برخلاف خواست وی رخ دهد، و باید از آن خلاص شود، ممکن است خسارت آن را مطالبه کند. اما در تجارت فرق می‌کند و درست برعکس آن است. در رباخواری نقشه می‌کشند که به هزینه همسایگان نیازمند سود ببرند، چگونه ثروت اندوزی کنند و ثروتمند شوند، تنبل و بیکاره باشند و با زحمت دیگران در عیش و نوش، بدون هیچ‌گونه نگرانی، خطر و ضرری زندگی کنند نشستن در کنار بخاری و اجازه دادن به این که پول من در کشور برایم ثروت جمع کند و حتی آن را در جیبم حفظ کند، زیرا فقط دون خطر یا ریسک، قرض داده شده است، چه کسی دوست ندارد این کار را انجام دهد دوست من! (مارتین لوتر، برای موعظه شبانان علیه ربا، و غیره، ویتنبرگ ۱۵۴۰ میلادی).

 

مفهوم سرمایه به عنوان ارزشی خود-بازتولید شونده و خود-گسترش یابنده، به‌واسطه ويزگی‌های ذاتی‌ آن تا ابد ماندگار بوده و رشد می‌‌‌کند.

سرمایه در مقام سرمایه ربایی خود، مدعی مالکیت همه ثروتی است که تاکنون می‌توانسته تولید شود، و هر آن‌چه که تا به حال دریافت کرده، فقط قسطی برای اشتهای فراگیرش است. طبق قوانین ذاتی آن، تمام کار مازاد، که نژاد بشر تاکنون توانسته انجام دهد به او تعلق دارد، خدای آدمخوار (Moloch). { بت یا خدای کنعان که کودکان را به عنوان قربانی طلب می‌کرد و آنان را در آتش می‌انداختند. این واژه از زبان عبری و کلمه melesh مشتق شده و در کتاب مقددس عهد عتیق (تورات) به معنی پادشاه، ملک، یا ملوک است. م}.

فرآیند انباشت سرمایه می‌تواند به عنوان انباشت بهره مرکب در نظر گرفته شود، به این معنا که آن بخش از سود (ارزش اضافی)، که مجددا به سرمایه تبدیل می‌گردد، یعنی به جذب ارزش اضافی بیشتر خدمت می‌کند را، می‌توان بهره نامید. لیکن:

۱) جدای از همه تداخلات اتفاقی، بخش بزرگی از سرمایه موجود به‌طور مستمر در روند بازتولید کم و بیش مستهلک می‌شود، زیرا ارزش کالاها توسط زمان کاری که ابتدا در تولید آنها صرف شده تعیین نمی‌‌شود، بلکه با  زمان کار مصرف شده در بازتولید آنها معین می‌گردد، و این مداوما در نتیجه توسعه بهره‌وری کار اجتماعی کاهش می‌یابد. در سطح‌ بالاتری از بهره‌وری اجتماعی، به این دلیل به‌نظر می‌رسد که تمام سرمایه موجود به‌جای فرآیند طولانی انباشت سرمایه، نتیجه دوره نسبتا کوتاه  بازتولید است.

۲) نرخ سود متناسب با انباشت فزاینده سرمایه و به همین ترتیب افزایش بهره‌وری کار اجتماعی کاهش می‌یابد، که دقیقا در کاهش نسبی و پیشرونده بخش متغیر سرمایه در مقایسه با سرمایه ثابت بیان می‌شود‌.  برای تولید همان نرخ سود، پس از آن که سرمایه ثابت توسط یک کارگر به حرکت در ‌آید به ده برابر افزایش می‌یابد، زمان کار اضافی هم باید به ده برابر افزایش یابد، و به بلافاصله که کل زمان کار، و در نهایت ۲۴ ساعت کامل روز، حتی اگر تماما توسط سرمایه تصاحب گردد، کافی نخواهد بود. این نظر که نرخ سود کاهش نمی‌یابد، در عین حال،  پایه رشد قیمت، و به طور کلی پایه  « سرمایه فراگیر با  بهره مرکب است».

 

اکنون، مفهوم سرمایه به عنوان یک بتواره (fetish) در سرمایه ربایی به اوج خود می‌رسد، مفهومی است که به محصول انباشته کار، و در آن در شکل ثابت پول، این قدرت نهان ذاتی، به‌عنوان چیزی خودکار، خلق ارزش اضافی به صورت تصاعد هندسی، اشاره می‌کند، به طوری که محصول انباشته کار، آن‌چنان که «اکونومیست» می‌پندارد، مدتهاست که تمام ثروت جهان را برای همه زمان‌ها به عنوان تعلق خود و به حق رسیده به آن نادیده گرفته است. محصول کار گذشته، و خودِ کار گذشته، در اینجا به خودی خود آبستن بخشی از کار اضافی زنده فعلی یا آینده است، با این حال، ما می‌دانیم، که در واقعیت حفظ، و تا آن حد نیز بازتولید ارزش محصولات کار گذشته  تنها نتیجه تماس آنها با کار زنده است؛ و ثانیا، این که سلطه محصولات کارِ گذشته بر کار اضافی زنده تنها تا زمانی،  که روابط سرمایه، بر آن مناسبات اجتماعی خاصی استوار باشد، که در آن کارِ گذشته به‌طور مستقل و غالب بر کار زنده چیره است ادامه دارد.

 

نظام اعتباری به عنوان واکنشی در برابر ربا خواری توسعه می‌یابد. اما این نباید موجب بدفهمی شود، و به هیچ‌وجه نباید به روش نویسندگان باستان، پدران کلیسا، لوتر یا سوسیالیست‌های اولیه تفسیر گردد. این امر نه کمتر و نه بیشتر دلالت بر تبعیت سرمایه‌ ربایی از شرایط و ضروریات شیوه تولید سرمایه‌داری دارد.

ادامه دارد...

 

مآخذ:

https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch21.htm

https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-

c3/ch36.htm

www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch24.htm

3 The Notion of Interest-Bearing Capital in the Setting of Present Centralizations and Concentration of Capital in: Finance Capital Today (brill.com)

Chapter Two. Marx’s Monsters: Vampire-Capital And The Nightmare-World Of Late Capitalism in: Monsters of the Market (brill.com)

                                   سامان      

فوریه ۲۰۲۴- هلند

 

سامان - هلند

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر