چالشهای جنبشهای نوین اجتماعی برای تغییرات بنیادین
خرداد1403–ژوئن 2024
در این بحث، سه پرسش را مورد تأمل قرار میدهیم. پرسش اول این است کهتغییرات بنیادین به چه معناستو به چه نوع تغییراتی بنیادین میگوئیم؟ پرسش دوماین است که جنبشهای نوین اجتماعی برای تغییرات بنیادین را به چه نوع جنبشهایی میگوئیم و این گونه جنبشها چه ویژگیهایی دارند.سرانجامپرسش سوم،که به بطور مشخص به موضوع اصلیمادر این جا میپردازد،این است که جنبشهای نوین اجتماعی برای تغییرات بنیادینامروزهبا چه مسائل و مشکلات یا به بیانی دیگر با چهچالشها یا پروبلماتیکهایی روبهرو میباشند.
1- تغییرات بنیادین به چه معناست؟
دو نوع جامعه را از هم تمیز میدهیم: جوامع پیشرفته دموکراتیک و جوامع استبدادی و دیکتاتوری.
در جوامع پیشرفته دموکراتیک، تغییرات بنیادین در وجه سلبیاشبه معنایریشهکن کردن و محوسلطه است. منظور،سلطههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و طبقاتی است. به طور مشخص:سلطه سرمایه، دولت و مالکیتبر انسانها. اما تغییرات بنیادیندر سویه ایجابیاش به معنای خودگردانی، خودمدیریتی و خودحکومتی است. به گونهای مستقل و مستقیم،یعنی بدون نمایندگی.در مجموع، تغییرات بنیادین را ما رهاییانسانها (بیشماران)در چندگانگی، تکبودی و ویژگیِشان مینامیم. رهاییهم از سلطهیقدرتهای خصوصی، مالی... و هم از سلطهی قدرتهای دولتی، گروهی، جمعی...
اما در جوامع استبدادی و دیکتاتوری، چون درنمونهی ایران که زیر سلطهی دینسالاری جمهوری اسلامی قرار دارد، تغییرات بنیادین در درجه اول و مقدم بر همه، به معنای استقرار آزادی، جمهوری و دموکراسی است. به همان سان به معنای جدایی دولت و دین و پایبندی به موازین حقوق بشر است. در عین حال به معنای حکومت قانون و استقلال سه قوای اجرایی، مقننه و قضاییاست. همچنین به معنای برابری زن و مرد است. سرانجام به معنایحقوق برابرِ همهیشهروندان قطع نظر از تمایزاتِشان است:چه اتنیکییا ملیتی؛چه جنسی، جنسیتی وگرایش جنسی؛چه عقیدتی، دینی یا مذهبی... این تغییرات بنیادین در جوامع استبدادی و دیکتاتوریدر مسیر هدفمند آن تغییرات بنیادینی قرار میگیرند کهدر موردکشورهای پیشرفته دموکراتیکمطرح کردیم.
خلاصه کنیم: تغییرات بنیادین، از نگاه رهاییخواهی، به معنای انقلاب، تصرف قدرت و تسخیر دولتنیست. در بیانی دیگر، به مفهومتغییر حکومت و حاکمیت نیست. این ها در تجربه نشان دادهاند که سلطه را در اشکالی دیگربازتولید میکنند.تغییرات بنیادین از نگاه رهاییخواهی به معنایایجاد وابداع شکلهای نوینی از زندگی توسط خود انسانها میباشد. از راهمشارکت و دخالتگریِ آنهادر همهی زمینههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی.بهگونهیمستقیم وبدون واسطه.همین جا و هم اکنون.در آزادی، دموکراسی و رهایی از سلطهها.
2- جنبشهای نوین اجتماعی چه نوع جنبشهاییاند و چهویژگیهایی دارند؟
با تعریفی که از تغییرات بنیادین به دست دادیم، رویکرد ما در این جا به آن گونه جنبشهای اجتماعی یا ضد سیستمی است که در پیِ تغییرات بنیادین هستند. در نتیجه،جنبشها و اعتصاباتمطالباتی، ولو گسترده و رادیکال، چون جنش کارگران، اصناف، فرهنگیان، دانشجویان، زنان، اقلیتها و غیره،با این کهزمینهسازجنبشهای نوین میباشند، اماخارج از بحث ما در این جستار قرار میگیرند.
جنبشهای اجتماعی مورد نظر ما (برای تغییرات بنیادین)،مردمان را در کثرت، چندگانگی و تکبودیِشان دربرمیگیرند. این جنبشها یا خیزشها به قشر، صنف و یا طبقهیخاصیمحدود و خلاصه نمیشوند. در این جا مامفهومبیشمارانmultitudeرا به کار میگیریم. با حرکت از تبیینی که آنتونیو نگری و مایکل هاردتاز این مقوله در تمایز با مفهوممردم، تودهوطبقهبه دست دادهاند1.مبارزه و هدف اصلیبیشماراندر این گونه جنبشهابه طور عمده تغییر رژیم و سیستم است و نهصرفاً انجاماصلاحاتدر جهت بهبود شرایط کار،معیشت، محیط زیستو غیره. با این که،تأکید کنیم، مبارزات مطالباتی زمینهساز جنبشهای نوین اجتماعی برای تغییرات بنیادینمیباشند.
این جنبشها، معروف به جنبشهای میدانی،از سالهای2010 تا کنون در کشورهای مختلفبرپا شدهاند. دریونان و اروپای غربی، درآمریکای شمالی و جنوبی، در مغربو مصر (جنبشهای معروف بهبهار عربی)، در خاورمیانه،هنگکنگ و غیره.در ایران نیز، خیزش زن زندگی آزادیدر سال 1401 را میتوانازمقولهی این گونه رویدادهای اجتماعی به شمار آورد. این خیزش آماج اصلیخود را رژیم دینسالاریایران قرار داده بود. رژیمی که موجودیت و بنیادش برشریعت اسلام و زنستیزی استوار است. ویژگی ممتازخیزش مهسادرنفی و رد این بنیاد بود. از این نظر آن را ضدسیستمی میخوانیم.
اینجنبشها،با وجودتفاوتهایِشان که از شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی گوناگون برمیخیزند،از6 ویژگی مشترک برخوردارند.
اولین ویژگیاین است کهاین جنبشهادر پیِ«انقلاب»به معنای کلاسیک واژه، یعنیتسخیرقدرت و دولت و اِعمال حاکمیت و سلطه نیستند. حال تفاوت نمیکند که این سلطه از سوی کی اعمال شود.از سوی قدرتی، طبقهای یاحزبی و یا از سوی دولت یا جماعتی خاص، سرمایهدار یا کارگر، حزب یا شورا، آوانگارد یا رهبر.انقلابها در درازای تاریخ معاصر هموارهنشان دادهاند کهبه استقرار سلطه واستبدادی دیگر، گاه سهمگینتر، انجامیدهاند (در نمونههای انقلاب فرانسه، روسیه، چین، کوبا، ایران و غیره).امااین جنبشهای نویندر عین حال رفرمیست نیز نیستند چون خواهان تغییرات ساختاری و بنیادینو نه ترمیم و حفظ سیستماند.
دومین ویژگیاین است که این جنبشها،مبارزهیرهاییبخشخود را به فردایی موعود و نامعلوم، یعنی به پسازسرنگونی رژیم یا انقلاب واگذار نمیکنند. آنها میخواهند شکل زندگی نوینِ خود را«همین جا وهم اکنون»،خود در دست گرفته و به وجود آورند.این جنبشهابلکه باید از فازهاییگذر کنند، اما در جریان مبارزه است کهمیتوانند ناممکنات را، که بیشتر ذهنی هستند، به ممکنات عینی تبدیل کنند. مرحلهای کردن مبارزات و برنامهریزی از پیش، که از ویژگیهای کار حزبی است، در این جنبشهابه کار نمیروند.
سومین ویژگی این است که این جنبشها،«طبقاتی»به معنای کلاسیکِ مارکسیستینیستند. یعنیمبارزهی طبقهای علیه طبقهای دیگر یامبارزهیطبقه کارگر علیه طبقه بورژوازی.این جنبشهارا ترا -گذرمینامند.در آنها،افراد جامعه،در بسیارگونگیِشان، در اشتراکها، اختلافها و تضادهایِ شان... از پهنهها، قشرها و بخشهای محتلف اجتماعیواردمشارکت، مداخلهو مبارزه میشوند. در این میان، کارگران تولیدی نقش ممتاز و پیشتازی را که در مبارزات طبقاتیِ دو سدهگذشتهایفا میکردند، از دست دادهاند.
چهارمین ویژگی این است که جنبش نوین اجتماعیِ،پدیداری واحد، یکدست و یکپارچهنیست.همچنان که«مردم»نیزتمامیت و کلیتیواحد، یکدست و یکپارچهنیست.امروزه، چندپارگی و چندگرایی به یکویژگیِ درونی یااَندرباشجوامع بشریتبدیل شده است. جنبشهای نوین نیزپدیداری جدا و متفاوت از وضعیت عمومیِ چنددستگیِ اجتماعی، سیاسی و عقیدتی نیستند. اینهادارای اختلافها و تضادهای درونی و پرشمار خود میباشند.در یک کلام، پلورالیسمدر همهی زمینهها به یک خصوصیت هستیشناسانهی این جنبشها درآمده است.
پنجمین ویژگی این است که جنبشهای اجتماعینوینحرکتهایی مستقل و متکی به خودهستند و از دولت، حکومت، قدرتها،احزاب و دیگر نهادهای اقتدارگرا یا هژمونیطلب پیروی نمیکنند.این جنبشهاسازمانیابیِهرمی، سلسلهمراتبی وبوروکراتیک را برنمیتابند.از آن جا که هدف این جنبشهاتسخیر دولت نیست، آنها نه تنها سازماندهی در شکل حزب چون ابزار و دستگاهاینتسخیر را رد میکنند، بلکهخواهان حفظ استقلالکامل خودنسبت به احزاب ونفوذ و مداخلهی آنهادر امور خود میباشتد.در یک کلام، تمایل شدید این جنبشها بهخودگردانی، خودمختاری و خودسازماندهیدر استقلال نسبت به قدرتها، چه حزبی و چه دولتی است.
ششمین ویژگی، سرانجام،این است کهجنبشهای نوین امروزی، در اکثریتِشان، از آن جا که بازتولیدحاکمیت و سلطهرا در دستور کار و هدفمبارزاتیِ خود قرارنمیدهند،دست به قهر و خشونت نمیبرند.گرایش به فعالیت و عملِمسالمتآمیز و خشونتپرهیز، یکی ازویژگیهای مهم و تمیزدهندهجنبشهای نوین امروزینسبت بهحرکتهای انقلابی و رادیکال پیشین در سدههای نوزده و بیست است.
3- چالشهای جنبشهای نوین اجتماعی
این جنبشها با پروبلماتیکهایگوناگونی روبهرو هستند. به بررسی6چالش اصلی آنها در این جا میپردازیم.
اولین چالش، ابداع یکطرحایجابی است.این جنبشها،به طور غالب،در برابر آلترناتیوِ سیستمِ موجود و حاکم،درفازمنفی و سلبیباقی ماندهاند. آنها یکطرحی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و محیط زیستیارائه نمیدهند.آنها یک آری گویی نیچهایندارند کهاثباتی و تصدیقیباشد ودر جریان مبارزات از سوی خود بیشماران در صحنهاعلام شود.در این راستایک سلسله پرسشهای اساسیمطرح میشوند.از جمله، در رژیمهای دیکتاتوری، پرسشکدام دموکراسی وکدام جمهوری؟کدام برابری وکدام عدالت اجتماعی؟کدام جدایی دولت و دین و کدامسیاست زیستبومی؟
دومین چالش، نترسیدن وخشونتپرهیزی است. در برابر سرکوب و قهر رژیمهایاستبدادیو اقتدارگرا،دو واکنش متضاددر جامعه به وجود میآیند:یکی،ترس ازقدرت و سرکوبودیگری،بر خلاف اولی، توسل بهخشونت در برابر قهر رژیم.هر دو این واکنشها منفی هستند.
در مورد واکنش اولی یعنی ترساز قدرت حاکمه، به واقع باید گفت کهاین حاکماناند کههمواره از جنبش مردمی وحشت دارند. در نتیجه ترسِ خود از مردم را تبدیل به ترس مردم از خود میکنند، که موجب امتناع مردمان از مبارزه و مقاومت میشود.حاکمان باایجاد ترسبیاندازه در جامعه، مقاومت مردمیرا درهم میشکنندو از این راهفرمانروایی مطلق خود را جاودانهمیکنند.
اما در مورد واکنش دیگر، یعنیاِعمالقهر و خشونت از طرفخودِ جنبش،باید گفت کهاین عمل به معنایاستفاده از ابزاری استکهخودِ حاکمان برای سرکوب به کار میگیرند.در حقیقت توسل به قهر و خشونتبه سود حاکمیت تمام میشودچونهمراهی و مشارکت اکثریت مردم با جنبشرامحدود و آسیبپذیر میکند. بیش از هر چیز موجب انزوای جنبش میشود.افزون بر این که از راه قهر، زور و جبر، جامعه و انسانها را نمیتوان تغییر داد.
در یک کلام باید گفت کهنهراسیدن از قدرت حاکمه، که در آخرین تحلیلببری پوشالی است، و خشونتپرهیزی در مبارزه،دو چالش بزرگ هر جنبشرهاییبخش دردوران کنونی است.
سومین چالش، تبیینامر مشترک با حفظ تکبودیها است. امروزه، به علت تغییرات ساختاری و تکنیکی در شیوهی تولید، از جمله گسترش فزاینده کار غیرمادی وبه طور کلی به دلیل تحولات در زمینههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی،ما با این واقعیت روبهرو هستیم که مردمانی گوناگون، با اشتراکها و اختلافهایشان، زیر سلطههای مختلف قرار میگیرند و پا به میدانِ مبارزهیِ ضدسیستمی میگذارند. همگان، و نه فقط اقشار خاصی، تحتانقیاد حقیقیِسیستم سلطه قرار میگیرند. از آن جمله است جوانان، زنان، اقلیتهای جنسیتی، ملیتی و عقیدتی، فعالان جامعه مدنی و مدافعان محیط زیست. اینان، برخلاف کارگران صنعتیِ سدهی گذشته که طبقهی واحدی با منافعی همسان را تشکیل میدادند،سوژهییکسانینیستند. به واقع،امروزه،سوژهی تغییرات اجتماعی، یکپارچه نیست. نیرو یا طبقهواحدی نیست. بلکه پلورالیست و چندگانه است. باید از سوژههای گوناگون تغییرات اجتماعی، باویژگیها، تمایرها، اختلافها و تضادهایشان صحبت کنیم تا از یک سوژهی واحد انقلابی. از این رو همراهی و همسوییاین سوژههای گوناگون به صورت پایدار، با حفظ ویژگیهایشان، سخت دشوار میشود. اما این امر غیر ممکن نیست، بلکه تنها در فرایند مبارزه، همکاری و همکُنشی انسانها امکانپذیر میشود.
مسأله و مشکل بزرگ جنبشهای نوین اجتماعی برای تغییرات بنیادین امروزه، همانا امتزاج سوژههای تحت سلطه در چهارچوبآنی است کهامر مشترک مینامیم. میدانیم که در درون جنبشهای نوین، خواستهای گوناگون در زمینههای مختلفِ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی طرح میشوند. در رابطه با دموکراسی (دموکراسی نمایندگی، مستقیم یا مشارکتی...). در رابطه با نوع جمهوری (متمرکز، غیرمتمرکز یا فدرال...). در رابطه با مضمون رهاییخواهی. در مورد برابری و عدالت اجتماعی. در باره شکل نوینِ زندگی و زیستبومی. در رابطه با تبعیضهای گوناگون. در مورد دین و نقش آن در جامعه و اصل جدایی دولت و دین... بر سر همهی این مسائل، هم اشتراک وجود دارند و هم اختلاف. در چنینشرایطآشفته و پیچیدهایاست کهامر مشترکباید شکل گیرد. یعنی خواست و ارادهای مشترک در بین اکثریتی بزرگ از مردمان به وجود آید.میگوئیم اکثریتی بزرگ زیرا تغییرات بنیادین توسط اقلیتی(و یا حتا اکثریتی کوچک) از جامعه، بدون مشارکت و همراهیِ اکثریتی کلانیا به شکست میانجامد، یا به دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت و یا حتا به دیکتاتوری اکثریتی کوچک (نسبی) بر اقلیتی بزرگ.چالش بزرگِ جنبشهای نوین، همینشکلدهی بهامر مشترکدر بین اکثریتی بزرگ از جامعه با حفظ تکبودیها و ویژگیهای اعضای آن است.
چهارمین چالش، تشکلپذیریو سازماندهی نویندر گُسست ازاشکالسنتیچون حزبی یا جبههای است.امروزهتئوریهایکلاسیک تحزب برای هدایت و رهبری جنبشهاناتوانی و ناکارائیخود را به نمایش گذاردهاند. سازماندهی بر اساس قیمومیت حزب بر جنبشهای اجتماعی و سندیکایی باطل گردیده است.مبارزه بر اساس رهبریتوسطیک مرکز بوروکراتیک، هدایتکننده یا راهبُردیمنسوخ شده است. به همین سان نیز، آوانگاردیسمو نظریههای مشابه همگی طردشدهاند. امروزه در جهان، کمتر جنبش نوینیرا میشناسیم که تن بهقیمومیت و رهبریِ احزاب سنتیدهد. آمادهیپذیرش کفالت آنها شود.
جنبشهای نوین امروزی در پی ابداع و آزمودنِ اشکال نوینی از سازماندهی هستند کهبر اساس دموکراسیِ مستقیم عملنمایند. یعنیمشارکت و مداخلهای بدون بوروکراسی و سلسلهمراتب.بدون واسطه و نماینده. بدون لیدر و رهبری. بدون نیابتوکفالت. در نتیجه آنها میخواهند به صورت شبکهای و افقی، با رایزنی و تصمیمگیریِ همه از راه تشکیل «مجمع عمومی» عمل کنند. در زمان ما،خودمختاری، خودگردانی و خودسازماندهی، در عدم تمرکز بوروکراتیک و روابط هیرارشیک، سه خصوصیت بارز و مشترک بسیاری از این گونه جنبشها شدهاند. این شکلها و شیوههای نوینِ خودسازماندهی و مشارکت، در عین حال، پایههای تبیینکنندهی شکل جدیدی از زندگی و جامعهای را تشکیل میدهند که جنبشهای رهاییخواه میخواهندهمین جا و هماکنونبهوجود آورند.
اما امروزه این جنبشها در شرایط دشواری قرار دارند. از یکسو، تئوریهای حزبی و سازماندهیِسنتیپاسخگوینیازهای جنبشهای نوین اجتماعیکنونی نیستند و باطل شدهاند و از سوی دیگر، شکلهای نوین سازماندهی نیزبه سختی پا به عرصه وجودمینهند و یا در صورت شکلگیری پایدار باقی نمیمانند.بغرنج سازماندهی از نوعی دیگر، این است آنچه که امروزه جنبشهای اجتماعی برای تغییرات بنیادینرا به چالشی بزرگ میکشاند.
پنجمین چالش، پایبندی به دموکراسی وپلورالیسماست.خطری که همواره جنبشهای نویناجتماعی را از درون تهدید میکند،گرایش خودِ آنها به قدرتطلبی، تمامیتخواهی و نفی دموکراسی و پلورالیسماست.
قدرت، نزد میشل فوکو، تنها از سوی دولت یا یک مرکز اِعمال نمیشود، بلکه در همهی سطوح و لایههای جامعه از بالا تا پائین پخش شده و عمل میکند. از جمله، از نظر ما، در خودِ جنبشهایی که مدعیِ مبارزه با قدرتطلبی و اقتدارگراییهستند. به طور کلی، عدم پایبندیِ جنبشهای نوین به دموکراسی و پلورالیسم و توسلبه حذف گراشات مخالف میتوانند آنها را از درونبه انحراف و حتا نابودی کشانند.شیوههای غیر/ضد دموکراتیک، اقتدارگرایی فرقهای یا جناحی و اِعمال دیکتاتوری اکثریت بر اقلیتاز جانب این جنبشها و مجمع عمومی آنها، خطری است که همواره این جنبشها را از درون تهدید میکند. این خطر از جمله در آن هنگام نمایان میشود که جنبش ضدسیستمی خود رانماینده و سخنگوی تمام «مردم» بداند. به نیابت از تمام «مردم» عمل نمایدو اعلام کند که «ما مردم هستیم!». در حالی که میدانیم مردم واحد و یکپارچه وجود ندارد. خطر آن جاست که جنبشها خود را «صاحبِ حقیقت مطلق» پندارند. درحالی که میدانیم چنین حقیقتی وجود ندارد.از این رو، این جنبشهاباید همواره روش و سبک کار دموکراتیکِدرونی خود رابازبینی کنند، مورد نقد قرار دهند و تصحیح و بهبود بخشند.این مهم نیز ممکن نیست مگر از راه بررسی کمبودها و نارساییها،نقد و نوسازیِ خود. به طور کلی، پایداری بر دموکراسی و پلورالیسم یکی دیگر از چالشهای بزرگِ جنبشهای نوین ضد سیستمی در دوران کنونی است.
ششمین چالش، بغرنج ناشی از جهانی شدن است. امروزه، با وابستگی و پیوستگی دولت - ملتها به یکدیگر در همهی زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بهداشتی، محیطزیستی، اقلیمی... امکان ایجاد تغییراتی بنیادی و پایدار تنها در یک کشور، مستقل و جدا از دیگر کشورهای منطقه و جهان، بسیار دشواراگر نه غیر ممکن میگردد (همچنان که در رابطه با تئوریِسوسیالیسم در یک کشور گفته میشد). امروزه در عصر جهانیشدن،تحقق یک تحول اجتماعی و سیاسیِ بنیادین و رهاییبخش، ناگزیر باید با همراهی، همسویی و مشارکتِ دیگر کشورها و مردمان در سطح منطقه و جهان صورت پذیرد. و این خود، یکی دیگر از مسائل و مشکلات بزرگ در برابر جنبشهایی است که خواهان ایجاد تغییران اساسی در کشور خود چون بخشی جداناپذیر از دهکدهی جهانی میباشند.
4- نتیجهگیری
فردریش نیچه، در توصیف اوضاع و احوال جهانِ زمان خود، از چندگانگی بزرگ(پلورالیسم بزرگ) سخن میگفت. ازهمزیستی چندین نیرو، چندین احساس و چندین معنا، از خدایانی همیشه بیشتر واز منهایی هموارهفزونتر. چقدر این تصویر نیچه از دنیای زمان خود با اوضاع جهانِ امروز ما خوانایی دارد.
ما امروزه دردنیاییزندگی میکنیم که چندگانگی، آشفتگی، بههمریختگی و سردرگمی مشخصات اصلیِ آن را تشکیل میدهند. گستردگی تضادهای متعدد و آنتاگونیست؛ بحرانهای گوناگون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی؛ جنگهای داخلی، محلی و منطقهای؛ فقر و گرسنگی؛ بیعدالتیها و نابرابریها؛ تغییرات اقلیمی و تخریب محیط زیست، تروریسم و بنیادگرایی دینی... این ها همهجهان ما را درگیر و گرفتار خود کردهاند. این در حالی است که چشماندازی رهاییبخش و یا به قول دکارت ایدههایی روشن و متمایز در برون رفت از وضع اسفانگیز موجود شکل نگرفته یا نمیگیرند.امروزه، دیکتاتوری و اقتدارگرایی، بنیادگرایی و تئوکراسی، ناسیونالیسم و هویتگرایی، پوپولیسم راست و چپ...جریانهای سیاسی - ایدئولوژیکی اصلی و غالبِ جهان را تشکیل میدهند. این نیروها، قدرتها و ایدئولوژیها، با وجود تفاوتهایِشان، یک ویژگی مشترک واصلی دارند و آن، دشمنی ریشهایِشان با آزادی، دموکراسی و برابری است.
با این وجود اما، در میان این همه نابسامانی و فاجعه، یک روند جهانی دیگرنیز وجود دارد و عمل میکند که کمیت بزرگی از مردمان و کنشگرانِ دنیا را در بر میگیرد. شکلگیری، اتحاد، رشد و گسترشاین روند میتواند نویدبخش دنیایی بهتر و نوین باشد. این فرایند خواهان آزادی و دموکراسی است. خواهان عدالت و برابری است. خواهان برابری زن و مرد و جدایی دولت و دین است... فراتر از اینها خواهان ابداع و ایجاد تغییرات بنیادین در جهت رهایی از سلطههای گوناگون است.این جریان آزادیخواهانه، دموکراسیخواهانه و رهاییخواهانه، همانا جنبشهای نوین اجتماعیاند که مورد بررسی ما در این جستارقرار گرفتند.
این بررسی امااز سوی دیگر به ما نشان میدهد که جنبشهای نوینامروزی برای تغییرات بنیادین، با توجه به ویژگیها و چالشهایِشان،راهی دشوار و دراز در پیش دارند. به طوری که کامیابیِشان حتا شایدغیر عملی و غیر ممکنبه نظر آید. اما در میدانرخداد اجتماعی- رخدادی که همیشه نامترقبه است - راه صد ساله را گاه یک شبه میتوان پیمود. امکانپذیری و عملی بودن،دادههایی از پیش شناخته و ثابت نیستند.در جریان مبارزه است که امکانات ایجاد و ابداع میشوند. حقیقتسیاسی و اجتماعی نیزواحد نیست، از پیش مسلم نیست، بلکه متکثر و نامعلوم است. حقیقتدر میدان تعامل و تعارضِ گوناگونیهانمایان میشود.گوناگونیهایی که به قول ژیل دولوز همواره در حال شدن هستندو هر یک حقیقتی متفاوت و متغیردر طول زمان را اعلام میکند.
در این میان، نقش کنشگرانِ رهاییخواه، از جمله کوشندگان ایران، امروزچه میتواند باشد جز همکوشی و همقکریبا جنبشهای ضدسیستمی از راههای متعدد.از راه تحلیل و بررسی شرایط پیدایش، رشد و گسترش این جنبشها در اشتراکها و اختلافهایِ شان. از راهنشاندادن تواناییهاو نوآوریها و در عین حال کمبودها وناتوانیهای این جنبشها. این همه باهمکوشیِ نظری و عملی برای تبیین طرحی ایجابی و اثباتی. برای ابداع شکلهایی از دموکراسی مستقیم و تشکلیابی در خودمختاری و خودگردانی. از راه ایجاد همبستگی، همسویی و همکاری بادیگر جنبشهای نوین در کشورهای مختلف جهان.سرانجام از راه مقابله نظری و سیاسی با ایدئولوژیهای قدرتطلب و اقتدارگرای راست و چپ، دینی یا غیر دینی.
------------------------------------
1- Anotonio NEGRI, Michael Hardt, Multitude, La découverte, 2004