۱۴۰۳-۰۵-۰۴

مهرداد لطفی

گفتمان مسموم سلطنت طلبی

 

نمونه اول

انتشار بخش‌های سانسور شده سفرنامۀ جلال آل‌احمد در حج  در کتاب خسی در میقات،در مجلۀ بخاراتوسط رسول جعفریان( خرداد ۱۴۰۳) بهانه ای شده است برای کافه اندیشه یکی از سایت های سلطنت طلب تا جلال را کالبد گشایی کند.

 نخست نگاه کنیم به بخشی از یاد داشت های چاپ نشده جلال در سفر مکه اش 

«امان از قبلۀ مسلمین. مرکز کثافت است، مزبله است، کثافت‌کده‌ای است. نمودار کاملی است از ظاهر و باطن مردمی که به این قبله، نماز می‌گذارند و اصلاً چه بی‌خود ما جهودها را به کثافت مسخره می‌کنیم. اسلام را در زادگاهش، باید نمودار اصلی کثافت دید»

 نگاه تند و تیزجلال آل احمد در این سفرنامه در آن روزگار گویا به صلاحدید آیت الله طالقانی از آن سفر نامه حذف می شود و این باز گشایی که می تواند زمینه نقدی درست باشداما بهانه ای می شود تا این کافه جلال را این گونه معرفی کند:

یک توده‌ای بریده و ماجراجو، که  مرجع تقلید بخشِ بزرگی از روشنفکری دینی و چپ شناخته می‌شد.

حجِ او صرفاً یک ماجراجویی بود

ضرباتی که جلال از بیرون دانشگاه به پیکرۀ دانشگاه و نظام علم وارد کرد، ضرباتی کاری و جبران‌ناپذیر بود.

 جلال که هرگز «به مکتب نرفت و خط ننوشت» به غمزه‌های سمی و کتاب‌های زهراگین، عالَمی را فریفت و مسأله‌آموز صد مدرس و روشنفکر برای «خودزنی» شد.

حملاتِ جلال به وحدتِ ملی، زمینۀ رشدِ روشنفکری «ضدِّ ملی» را فراهم آورد.

نوشته هایش منجلاب و باتلاقِ کثیفی بود که آل‌احمد مانند یک مخلوقِ بی‌ریشه و بی‌اصالت در آن دست و پا می‌زد.

رضا براهنی که سرچشمۀ جوشانِ افکار سمی او بود، در جایی، غرب‌زدگی را چیزی در مایه‌های «مانیفیست کمونیستِ شرق» نامیده است.

حقیقتاً پیامدهای ویرانگر این کتاب در لجن‌مالی اندیشمندانِ ایرانی و نگاه ایدئولوژیک به هر چیز و نابودی تئوریکِ بنیادهای تجدد و سنت (توأمان) کاریکاتوری از همان مانیفیستِ مارکس است.

در خدمت و خیانت روشنفکران برای آن بود که خائن، جای خادم را بگیرد 

 یک معلمِ دیپلمۀ الکلی بود 

افکار ضدِّ علم و ضدِّ مشروطۀ جلال و ضربه‌ای که بر پیکرۀ «حکومت قانون» زد به تنهایی با حملۀ مغول برابری می‌کند.

مغزی بود سمی و از روی سودا و هوس، که بر هیچ بنیادی تکیه نداشت.

داستان زندگی جلال قلمی بود که از روی کینه رانده می شد 

کینۀ جلال به حج و آئین مسلمانان نشان می‌دهد که او چقدر دمدمی مزاج بود و بر هیچ بنیادی تکیه نداشت جز هوس و سودا.

جلال، ترور شخصیتِ اندیشمندان و نویسندگان درجۀ یک معاصر را به عنوان یک رسالت، تلقی می‌کرد و ذیلِ نامِ غرب‌زدگی، ده‌ها نویسندۀ مرجع و دانشمندِ عالی این مملکت را لجن‌مال کرد و عاقبت، خودش نیز در سودای افراط در الکل به عدم رفت، اما مغزهای زیادی را تباه کرد و کارخانه فکری خائن‌پروری را به کار انداخت.

 روشنفکر بیماری بود که بی‌دلیل به همه چیز حمله می‌کرد. شاید اگر روشنفکر نمی‌شد، یک قاتل سریالی می‌شد که بدون منفعت، آدم می‌کُشد.»

 

در این که جلال داستان نویس خوبی بود که نمی توان شکی داشت. واگر در دهه چهل او توانست به قطب جریان روشنفکری تبدیل شود بخاطر آن بود که در نظر وعمل در میدان بود وحرفی برای گفتن داشت.

جلال به حزب توده و حکومت پهلوی انتقاداتی داشت .که قابل پژوهش است.

در جداشدنش از حزب توده حق با جلال بود . چسبندگی سیاست های حزب به شوروی رابطه ای غلط بود و ضرباتی جدی به حیثیت حزب و جنبش کمونیستی ایران زد اما در راهی که بر گزید و به حزب زحمتکشان مظفر بقایی نزدیک شد انتخابی غلط داشت .

 در نقدش به مدرنیتیه آمرانه پهلوی از زاویه سنت به بیراهه رفت و در گمراهی بخشی از جریان روشنفکری نقش داشت اما نباید از یادبرد که این نقش نقشی محدود بود مشکل اصلی در نوشتن کتاب غربزدگی جلال نبود این کتاب واندیشه جلال خود تحت تاٍثیر پارادایمی بود که جلال بخش از آن بود، پارادایم بازگشت به سنت  و فاصله گرفتن از غرب که نوعی ضدیت با مدرنیته را در دل خود داشت ربطی به آل احمد نداشت آل احمد جزء کوچکی از این تفکر بود پیش از جلال ما دکتر شادمان و فردید را داریم که در دانشگاه سال ها بود این اندیشه را تبلیغ وتئوریزه می کردند.از سید حسین نصر بگیر تا شایگان و احسان نراقی و دکتر علی شریعتی و خیل وسیعی از استادان دانشگاه و حوزه زیر تاثیر این پارادایم بودندکه پارادایمی غلط بود.

اما این بدان معنا نیست که مدرنیته پهلوی راهی غلط  نبود و اشکالاتی جدی نداشت . اما نقد جلال وتمامی هواداران پارادایم بازگشت به خود و دشمنی با غرب و مدرنیته ربطی به دیپلمه بودن والکلی بودن و ماجراجو بودن جلال نداشت. نقد تفکر با مغلطه حمله به شخص راه بجایی نمی برد .

نمونه دوم: انقلاب ۵۷

انقلاب به اراده کسی حادث نمی شود .این گونه نیست که حزب یا سازمانی اراده کند انقلاب بشود و انقلاب متحقق شود .انقلاب تحت شرایط خاصی بوقوع می پیوندد که نقش آدم ها و احزاب در آن نقشی مشخص و محدود است.

از سویی دیگر نتیجه وحاصل انقلاب بر می گردد به رهبری بلوک تاریخی که وظیفه گذار را به عهده می گیرد .اگر رهبری این بلوک ارتجاعی و استبدادی باشد این انقلاب به قهقرا می رود و اگر رهبریش دموکرات و انقلابی باشد انقلاب موفق می شود شعار هایش را محقق کند.

به همین خاطر نمی شود  انقلاب ۵۷را با ترم هایی مثل بلوا وشورش و فتنه تخطئه کرد بلکه باید انقلاب ۵۷ را تحلیل کرد و دید چرا رهبری بلوک تاریخی که برای گذار از یک حکومت نا کارآمد و استبدادی که گرفتار بحران اقتصادی رکود تورم بود  ونمی توانست کشور را وارد فازتوسعه سیاسی کند بدست یک رهبری ارتجاعی افتاد.با تحلیل درست از وقایع است که به درمان درست بیماری می رسیم.

نگاه کنیم به تحلیل کافه اندیشه از انقلاب ۵۷ با سرنام :گفتمان ۵۷ چگونه است؟

۱. دشمنی پایان‌ناپذیر با غرب و به‌ویژه دولت امریکا

۲. ضدیت کور با پهلوی 

۳. مخالفت رادیکال با اقتصاد سرمایه‌داری

۴. مخالفت پنهان و آشکار یا بی‌توجهی به دموکراسی

۵. نفی بسیاری از دستاورد‌های مدرنیته تحت عنوان غرب زدگی

۶. ایدئولوژی‌گرایی

نقش امریکا و غرب در ایران از سال ۱۳۲۰ تا انقلاب ۵۷ چه بود .واگر ایران به چاهی افتاد که دهه ها طول می کشد از آن بیرون بیاید با هزینه هایی سنگین مالی و جانی غرب و امریکا در آن چه نقشی داشت .و اگر جنبش انقلابی ایران با غرب وامریکا ضدیت داشت آیا این ضدیت بی دلیل بود.؟

با پاسخ به این پرسش هاست که دشمنی جنبش انقلابی با غرب و امریکا روشن می شود.

آیا مردم بی دلیل به خیابان ها آمدند و خواستار اصلاحات در رژیم شدند .؟ از سال ۳۲ ببعد پاسخ رژیم بهر انتقادی چه بود.؟

چرا مردم به آنچه در ساحت اقتصادی می گذشت معترض بودند ؟

اگر سمت وسوی خواسته های مردم ضدیت با سرمایه داری بود بدان خاطر نبود که مردم نفع خود را در ادامه این اقتصاد نمی دیدند.؟

وقتی در حوزه اقتصادی منفعت مردم لحاظ نمی شد و در حوزه سیاست مردم به بازی گرفته نمی شدند مردم باید چه می کردند؟

 در سیستمی که نخست وزیرش هویدا را به جلسات هیئت دولت راه نمی دادند و مجلس مشتی نمایندگان ساواک ساخته بودند و دموکراسی محلی از اعراب نداشت مردم باید به چه وجهی از وجوه ناموجود دموکراسی عنایت می کردند.  

اگر در میان جریانات سیاسی نشانه هایی از ضدیت با غرب و مدرنیته دیده می شد آیا بدان خاطر نبود که مدرنیته آمرانه پهلوی دوم چنگی بدل نمی زد .مدرنیزاسیون در بیرون و کهنگی و فرتوتی در داخل .

نقد با تخطئه یکی نیست.با نقد درست از آنچه که گذشته است می توان به کمی ها و کاستی ها رسید .اما اگر تلاش برای دوگانه سازی بهشت آریامهری و جهنم بعدی باشد حاصلش گمراهی و تباهی خواهد بود.    

 

مهرداد لطفی

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر