۱۴۰۳-۰۵-۱۶
مهرداد لطفی

ما و تاریخ

دو راه

درآمد

ما ملتی هستیم که در ادوار مختلف تاریخ همواره زمین خورده ایم اما توانسته ایم بر خیزیم   اما چون اهل کندوکاو در مسائل مان نبوده ایم باز گرفتار حوادث شده ایم و به زمین خورده ایم. تاریخی پر از خوشباوری ،فریب، تقدس گرایی و شیدایی با روایتی متضاد از هر حادثه.       

با نگاهی عرب ستیزانه و اسلام ستیزانه در ناخودآگاه مان  که برای قرن ها دفن شده است . شکوه تمدن ایران و پایان آن با حمله اعراب و ایران ستیزی اعراب بخصوص در آن سه قرن اولیه، یک کینه دیرینه را در ناخودآگاه تاریخی ما نشانده است که تا به امروز پاک نشده است بلکه بارش سنگین تر هم شده است.     

حمله اعراب در حافظه ما ایرانیان به شکل یک ترومای تاریخی نقش بسته و ما را از تمرکز بر حال و حرکت بسوی جلو باز داشته است.ما با این تروما ها و زخم ها آمده ایم تا دوران قاجار.

دو راه   

 بعد از شکست ایران در مقابل روسیه و آن دو قرار دادننگین ترکمن چای و گلستان دوراه  برای پاسخ دادن به این پرسش بود :چرا شکست خوردیم؟   

نخستین پاسخ این بود که باید به این نظر می رسیدیم که نباید با طناب ملا ها وارد جنگ می شدیم.و پیش از شروع جنگ به این امر فکر می کردیم که آیا توان تاکتیکی و استراتژیکی را برای شروع و ادامه جنگ داریم  یا نه  و اگر وارد جنگ شدیم باید با تمامی توش و توان پشت جنگ به ایستیم .باید حواسمان را بیشتر جمع می‌کردیم. باید خودمان را برای چنین مسائلی از پیش آماده می‌کردیم و به این راه‌حل می‌رسیدیم  که باید ضعف‌های خود راشناسایی  و برطرف کنیم که این راه‌حل به توسعه می‌رسید.توسعه ای همه جانبه در عین و ذهن ، در اقتصاد و سیاست و فرهنگ. 

راه دوم:این بود که  ضعف و کم‌کاری و خطا و سهل‌انگاری و حماقت را در خودمان نبینیم و بیرون از خودمان دنبال چیزی بگردیم و انگشت‌ را سوی کسی یا کسانی بگیریم و بگوییم مقصر را پیدا کردیم و ما خطا نکردیم، قربانی شدیم. و بدین ترتیب فکر می‌کنیم مسئله حل شد و تمام. 

بیهوده نیست که مدام می گوئیم  ما کورش داشته ایم و منشور حقوق بشر از آن ماست و وقتی اروپایی ها در دوران تاریکی بودند ما ابن سینا و راز ی و خوارزمی داشته ایم.

یک نوستالوژی ویک سوگواری برای شکوهی از دست رفته و ستمی که بر ما روا شده است . انگاربا قربانی پنداشتن خود چیزی حل می‌شود. انگار اگر چیزی بیرون از خودمان را به عنوان عامل وضع فعلی بدانیم تفاوتی در وضع فعلی ما ایجاد خواهد شد. کسی که خود را قربانی می‌داند به دنبال جلب ترحم است، نه تغییر وضعیت. قربانی خطایی نکرده که بخواهد کاری در

جهت جبران آن انجام بدهد.

بهمین خاطر است که مدام بر سر هر شکستی بر می گردیم به پدران آریایی مان و آن امپرا طوری های شکوهمند در بدایت تاریخ و شاید بتوان گفت نخستین و بزرگترین امپراطوری در جهان قدیم  که از سوی نژاد های پست تر و وحشی مثل اسپارات ها و عرب ها و تاتار ها مورد هجوم قرار گرفته است و زخمی شده است . 

ما مدام گرفتار تفکر اسطوره ای بوده ایم.عملکرد شیوه تفکر اسطوره‌ای به این صورت است. که قرار نیست ضعف‌ها شناسایی و برطرف شوند. برنامه‌‌ای برای توسعه تنظیم کنند و نقشۀ راهی مشخص کنیم. کافی ست که انگشت را به سوی مقصری  بیرون از خود بگیریم و او را مسئول شکست و ضعف‌ مان نشان دهیم.

تاریخ ما تاریخ مداوم وبی وقفه توصیف ها و گزارشات است نه تاریخ توضیحات و تبیین ها

اسکندرآمد و داریوش سوم  عقب نشست و شوش سقوط کرد .سعد ابن ابی وقاص آمد و رستم فرخزاد شکست خورد و مداین سقوط کرد .مدام توصیف وقایع نه توضیح وتبیین وقایع ،که چرا شوش سقوط کرد و مداین بی دفاع ماند.    

  یک نوع سر درگمی تاریخی نوعی پیچ خوردن در هزار توی پرسش های بی پاسخ.

چرا درتوضیح  وتبیین تاریخ خود قاصریم .؟بخاطر این که نمی خواهیم بپذیریم که اشتباه کرده ایم چون اشتباه کردن را گناهی نابخشودنی می‌دانیم.واعتراف به این شکست و نقش داشتن در این شکست ها تبعاتی دارد. این تبعات نیازمند کالبد گشایی فرهنگی وتاریخی ماست .

پس بجای پذیرش این نقش و اعتراف به این کمی ها وکاستی ها متوسل می شویم به نوعی تقدیر گرایی همان حماقتی که رستم فرخزاد در نامه منسوب به او به برادرش دیده می شود.   مقصر نشان دادن  گردش ستارگان و نحس بودن کواکب روی شانس وبخت ما و افسوس خوردن های تاریخی ولعنت کردن بر این تقدیر و سرنوشت.

این نوستالژی تاریخی واین بی منطقی تاریخی ملتی فلج درست می کند که مدام یا منم منم می کند یا برگذشته خود حسرت می خورد . 

بجای آن که بیائیم پویه اصلی تاریخ را کالبد گشایی کنیم ،روند ها را از گوریدگی و شوریدگی نجات دهیم و با نگاه تحلیلی و کنار زدن احساسات منفی تلنبار شده و نفرت ها و تقدس گری های آدم ها وحوادث  دهه ها و سده های رفته رابه زیر نور آگاهی بیاوریم و ریشه یابی کنیم. 

 و با نگاهی همه جانبه ، منطقی و تحلیلی به این پرسش بنیادی برسیم که چرا ما اینجائیم.

    تاریخی که بر اساس آمال و ایدئولوژی بعنوان پوششى براى باورهاى  فردی یا گروهی نوشته شود تاریخ نیست،داستانی ست تاریخی برگرفته از آنچه که بر ملتی رفته است .

 

 

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر