۱۴۰۳-۰۶-۱۰

رضا بی شتاب

کرکسِ کردارِ سکوت


برای سیدمحمد میرموسوی جوانی که به شکلی فجیع وُ وحشیانه شکنجه وُ کُشته شد

وای ازین کرکسِ کردارِ سکوت
وای ازین مرثیه وُ این برهوت
چه کنم با تنِ خونینِ وطن
مَبَر این جانِ مرا ای تابوت
مادر از دیدنِ رویت گریان
مِهر وُ مَه هر دو پریشان مبهوت
نازنین قامتِ تو جامۀ چاک
دلِ ما را مَسِپارید به خاک
ای شگفتا چه بگویم ایران!
قلم وُ واژۀ ما بی سامان
کاغذم جامه سیه نالان شد
همۀ جوهرِ جانش به فغان
هق هقِ چامۀ بیچاره ببین
اشکِ او می چکد از چشمِ زمان
پرِ پروازِ تو گردیده هلاک
باز پَرپَر شده پروانۀ پاک
او جوان است وُ دلش در نجوا
پشتِ در مانده وُ غمگین رؤیا
اینکه خفته ست خدا جانِ من است
دلِ او یخ زده از این سرما
کوچۀ عاشقی اش چشم به راه
بی تو عاشق چه کُند در دنیا
زده بر روحِ گُلت نیش عقرب
شده پژمُرده وُ ویران کوکب
ابر اینجا شده در سوز وُ گُداز
آسمان خسته وُ تنها در تب
هر کجا بانگِ گُلی بود وُ نشاط
کُشته شد همچو شباویز به شب
نامه ام گریۀ مِی در تنِ تاک
مَسِپارید عزیزم به مغاک
جمعه 9 شهریورماه 1403///30 اوت 2024

رضا بی شتاب

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر