۱۴۰۳-۰۶-۲۱

خدامراد فولادی

بخشی از یک شعر ِ بلند

 

خمینی

بخشی از یک شعر ِ بلند

هان ای دل ِ عبرت بین

از دیده نظر کن هان

اعمال ِ خمینی را

آیینه ی عبرت دان

پاریس چو بود ایشان

می گفت که آزاد اند

هر« طایفه» هر« دسته»

گر من بروم ایران

از آن پدر و فرزند

جز این دو نشد حاصل

ویرانی ِ ایران و

آبادی ِ قبرستان

بینید چو نعلین ام

شد وارد ِ مهرآباد

آباد کنم یک دم

کوره ده و شهرستان

دیگر نستانم پول

سوگند به اجدادم

نز بابت ِ آب و برق

نی بهر ِ دوا درمان

سرکرده ی ملایان

در داخل ِ « طیاره»

یک باره فراموشش

شد، آنهمه وعدستان

پرسید: گزارشگر

دارید چه احساسی

گفتا که ندارم هیچ

احساس بدین سامان

اکنون چه عجب داری

کاندر همه ی ایران

نوحه است و عزا برپا

از زوزه ی ملایان

بعد از چهل و اندی

از کثرت ِ گورخوابان

سرتا سر ِ ایران شد

تبدیل به قبرستان.

خدامراد فولادی

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر