در کنار مردم بلوچستان ایستادن یک وظیفه انسانی است!
«تو کز محنت دیگران بی غمی،
نشاید که نامت نهند آدمی!»
مردم بلوجستان در آتش محرومیت مطلق، رنج و درد و موجهای کشتار گرفتارند.
بعد ناسیونالیزم ایرانی و لاتها، لمپن ها، آدم کشها و چاقوکش های سیاسی حکومتی و سلطنت طلب بدون توجه به درد و رنج و مصایب آنها بجای دلجوئی، به بهانه «تمامیت ارضی« برای آن مردم ستمدیده شاخ و شانه میکشند.
*آنچه که باید باعث شرم ناسیونالیزم ایرانی شود و البته که، به روی خودشان نمی آورند بخصوص بازماندگان پهلوی و رهبران جمهوری اسلامی که در نسل کشی بلوچها دخیل بوده اند همانا آثار بجا مانده از آن نسلکشی در بلوچستان است. ویرانی، کویر و بی آبی، با هزاران کودک آسیب دیده همراه با دل شکستگان بسیار...»
سیستم استبدادی رضاخانی که بر آمده از یک کودتای نظامی به رهبری دولت انگلیسی بود، به بهانهی دفاع از تمامیت ارضی در بلوچستان جنایتها آفريد.
جنایتی که باز تولیدش جهل بود و ارمغانش فقر و بردگی..
بعد هم نوبت به زاپاس اعلاحضرت، سلطنت فقیه رسید، که سنگ روی سنگ زندگی نمی گذارد!
* از مدافعین تمامیت ارضی باید پرسید،
تماميت ارضی برای مردم بلوچستان چرا باید ارزش باشد؟
به نظر «شما» تمامیت ارضی برای مردم رنجدیده بلوچستان که بجز سرکوب، تلخی، درد و رنج و فقر مطلق ارمغانی دیگری برایشان نداشته است، نباید ارزش باشد و ارزش هم نیست.
آیا «شما» دلیلی می بینید که یک بلوچ به تمامیت ارضی احترام بگذارد. «تمامیت ارضی» که همیشه بهانه ی بود برای سرکوب ملت بلوچ...»
سیستم پهلویها و سیستم ج. اسلامی در ایران که برگزیدی غربيها هستند و بودند انتخابشان برای سرکوب و گسترش فقر، برای تولید سود بوده است، «نه ارزشهای انسانی، نه عدالت اجتماعی»
یعنی بجز جنایت، برنامه ای برای نجات کودکان از چنگ فقر و بردگی نداشتند، خانه ای نساختند بهداشتی براه نیانداختند...
تمدن ۲۵۰۰ ساله که میراث پادشاهی ست که به خاطر قدرت و سهم بیشتر، به خواهر و برادر خود رحم نمی کردند امروز افتخار ناسیونالیزم ایرانی ست! و توقع دارند ما هم سطح فرهنگ خودمان تا سطح آنها پایین بیاوریم که تا این حد تمامیت خواه و گرفتار جهل و استبداد زده هستند...
ثبت کشتار بلوچها در سال ۱۳۰۳ شروع و در سال ۱۳۰۵ با کشتار بی رحمانه مردم بلوچ بدستور رضاخان و دولت به اصطلاح مدرن «اش» به فرماندهی سرهنگ رحیمی به خاک و خون کشیده شدند تا صدایی شنیده نشود.
اما مبارزهی بلوچها علیرغم سرکوبها تا سالهای ۱۳۱۲ ادامه داشت و در سال ۱۳۱۲ توسط سرتیپ البرز با شدت تمام در اوج بی رحمی سرکوب شد.
در دوران پهلوی دوم!
سرکوب بلوچها بدستور ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر وقت پاکستان با شرکت نیروی هوائی ایران بدستور محمدرضا پهلوی
در دفاع از ارتش پاکستان «بلوچستان بمباران شد» طبق اخبار های منتشر شده نزدیک به ده هزار بلوچ در این عملیات هوائی کشته یا در بیابانها بر اثر بی آبی و خستگی از فرار جان باختند ...
«میراث دار ادامه سرکوب پهلویها!»
از ابتدای انقلاب ۵۷، جمهوری اسلامی در ايران است!
اگر حاکمیت صفویه -سرمایه داری- را «بعدازانقلاب ۵۷»در طول بیش از چهل سال با نگاهی منصفانه به وضعیت مردم در بلوچستان داشته باشیم باید خاک بر سر خود بریزیم و خون و دل بخوریم، شرم کنیم از این تاریخ پر از جنایت با به کار بردن واژههای چون «دفاع از تمامیت ارضی» و یا «تجزیه طلبند»
بعنوان ایرانی«ناسیونالیزم» از این جنایاتها دفاع کرديم و در کنار جانیان ایستاده ایم.
ناسیونالیزم ایرانی و ملی گرایان آن را توجیه کردند باعث تولد خمینی و به باز تولید جهل در ایران کمک کردند.
به همین دلیل می توان گفت مذهب صفویه که ریشه ناسیونالیست ایرانی با اسمهای متفاوت ملی گرائی وفرهنگ لمپنیزم سلطنتطلبان در همه جنایاتی که تا بحال در ایران شده نه تنها دخیل بلکه شریکند،شریک جرمند...»
و از اینکه ما بیش از صد سال خسارت همه جانبه به بلوچها با آنها همصدا نشدیم تنهایشان گذاشتيم تلخ و بی انصافی است.
در طول صد سال گذشته در ایران بلوچها رها شده با محرومیتهای اقتصادی،بهداشتی و فرهنگی توسط دولتهای مرکزی، درد آور و قابل بخشش نیست و مسئولیتهای این فاجعه ناسیونالیستهای ایرانی هستند...
برای مردم بلوچستان وقتی که نان شب ندارند
به نظر «شما» چه ارزش دارد تمامیت ارضی، این تمامیت ارضی لقمه نانی برای کودکان بلوچ میشود. مدرسه می شود لباس و قلم می شود؟
استفاده کاذب از بزرگان ادبیات فارسی «فردوسی، سعدی ، حافظ و..،»، چه اهمیتی برای بلوچها دارد وقتی که زبانش، زندگی شان، احترام انسانی شان در حال نابودی است و محروم از تحصیل و مدرسه اند.
پرچم سه رنگ شیر نشان فقط می تواند نشانه تبعیض و تداعی صفويه و جنایت رضاخانی باشد که در حال جنایت آن را حمل می کردند...
یا فقط نمکی ست بر روی زخمهای کهنه!
:تمامیت ارضی»
یک گفتار بی پایهی هواداران شیخ و شاه است که برای یک بلوجستانی نان، آب، بهداشت و یک زندگی که شایستهی انسانی باشد نمی شود.
مبارزهی برابری طلبانه بلوچها، سالهاست برای رسیدن به یک زندگی انسانی ادامه دارد!
در انقلاب زن زندگی آزادی
«انقلاب ۴۰۱» برای اولین بار در ایران بلوچها با این احساس روبهرو شدند که تنها نیستند و صدایشان شنيده می شود...
«کرد و بلوچ و آذری، آزادی برابری»،
حقیقتا بلوچها در انقلاب مهسا«ژینا» در ایران همصدائی یافتند
همصدایی که بعد از صد سال تنهائی امید و همدلی آفرید.
امیدی تازه برای حق زندگی،
فریادی برای برابری و حق شهروندی
که تأثیر آن در شعارهای سیاسی بلوچها بازتاب خاصی داشت.
مرگ بر ستمگر،چه شاه باشد چه رهبر
چه با حجاب چه بی حجاب،
پیش بسوی انقلاب
نه سلطنت نه رهبری- آزادی برابری
و اما کلام آخر!
« این دنیای نابرابر متعلق به پولداران است.
چون اساسأ بزرگترین خدای این جهان نابرابر«پول» است؟ خدای خدایان «پول» است؟
خدای قابل احترام برای اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان، این جهان نابرابر و غیر انسانی باید عوض شود فقط کافی است که جدا از شیخ و شاه و اپوزیسیون مرتجع ناسیونالیست، انسانی فکر کنیم و در پی عدالتخواهی باشیم در پی دنیایی برابر بر اساس ارزشهای انسانی»
"شمی صلواتی"