حرف های شما همه متین
به دو دست گم شده حمید آموزگار سراب قسم
تمامی دار و ندار ما
همین دست های سیاه و پینه بسته ای ست که می بینید
سنگ بیهوده ذغال نمی شود
موهای خاکستر شده معادن پر از گاز متان
ترجمان رویاهای خاکستر شده آدمی ست
باور کنید
زندگی ثانیه ای ست میان فرو بردن و بر آوردن نفسی ست
که پر از دوده و گاز متان است
تنها چشم انداز خانه ای در پشت تپه هاست
که رفت وآمد این قطارهای پر از ذغال سنگ را آسان می کند
رودخانه ای که در همین نزدیکی
در دهان درختان صنوبر و امرود پنهان می شود
دکمه های پیراهن کارگران معدن را در مشت هایش پنهان می کند
تا برای حلزون های ته روخانه گردنبندی از مروارید درست کند
حالا اجازه دهید کمی کنار این پنجره بنشینم
تا باد شمال بیاید و
خستگی هایم را به ناکجای جهان ببرد
*
حمید آموزگار سراب یکی از ۵۲ کارگر معدن طبس بود