۱۴۰۳-۰۸-۲۶
ژینا سنندجی

مرثیه ای برای کیانوش وطن

مرگ میبارد بر این خاک وطن

گرد مرگ پاشیده اند بردرو دیوارشهر

سوزنغمه ، مویه مام وطن

داغ مادر ، بانگ خواهر ، ای چرا افسون شده خاک وطن

شب پرستان همچو جغد پر می زنند بر بال وطن

آرش و سهراب شوند همچو ژینا و کیانوش کیان

آری ، آری، زندگی زیباست ای هموطن

کوکجاست سیمرغ ما ، بازآرد آن زره باردگر

تا کی نالیم ازبرای اعدام و تیرباران ومرگ جوانان خاک کهن

هرشبی تا صبح برند این کاروان عاشقان

تا که در اوج سحر ، دسته دسته گل های وطن را بپوشانند کفن

غافلند این شب پرستان زباران شب

نم نم باران شود همچون تگرگ بر جغدشب

ساقه های این گلها ریشه زند ، افزون شوند

گر ستاره برکشند و بر کشند از آسمان

این جهان بیدادشود از ابرو مه ، ابروکمان

نسل آرش همچو ژینا گل دهد آهوی دشت

پرشود جنگل زشیران ، برکنند گرگان دشت

آن گرازان کثیف بیرون شوند از بیشه ها،

لیک باید ما شویم چون اژدها

خلق را کشتند همی در کوه و دشت بی انتها

اینک آمد این خروش ، باید ستانیم خون بها 

اتحاد است راز پیروزی و بقا

اتحاد ما همه همچون سلاح افسونگری

تا بیاد ماند راز کار کیانوش سنجری

ژینا سنندجی ( زندانی سیاسی  )- 23 آبان ماه 1403

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر