راه میانه
از همان آغاز جدال سنت با مدرنیته ما با چند مشکل روبرو بودیم:
انجماد و انحطاط سنت
درون زا نبودن ارزش های نو
برون زا بودن ارزش های نو
کسب این ارزش ها نه در یک داد و ستد فرهنگی که حاصل حضور استعمار اقتصادی و سیاسی بود
فهم غلط از دفاع ازاستقلال اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی و سنگر گرفتن پشت ارزش های سنت
یکی گرفتن ارزش های سنت با ارزش های ملی
بهمین دلیل ماازهمان آغاز مواجه با دو دشمن بودیم؛ مردم ناآگاه که سنت و ارزش هایش را دفاع از استقلال طلبی می دانست و گروه های فرصت طلب که سنگر سنت برای آنها رسید به نان و آبی بود.
راه میانه
در دفاع یا رد این ارزش ها ما با دو افراط روبروبوده ایم . دفاع تام و تمام از سنت از فردید بگیر تا شایگان و جلال آل احمد و دکتر شریعتی و رد تام وتمام سنت ازتقی زاده بگیر تا دیگران و هر دو با سلاح غربزدگی و ارتجاع سعی کردند طرف مقابل را از صحنه خارج کنند .
در رفرم مذهب نیزما با همین بلیه روبرو بودیم. سید علی محمد شیرازی با اعلام این که او دری ست میان امام منتقم و مردم منتظرخوش درخشید و مردم بجان آمده بسوی او شتافتند.مانیفست نخستین رفرم سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی بود اما سنت تن نداد تا کار به محاکمه و فلک کردن و گرفتن توبه رسید و جنگ مغلوبه شد و باب در زندان ماکو وچهریق به این نتیجه رسید که رفرم در این سنت امکان پذیر نیست و با این که گردنش زیر تیغ بود فتوا به نسخ دین قدیم و تاسیس دین جدید داد.
اما پرسش اینجاست چرا ما موفق نشدیم راه میانه ای بیابیم سنت را با مدرنیته آشتی بدهیم و با نو کردن سنت مدرنیته را بومی کنیم.