۱۴۰۳-۱۰-۰۷

ژینا سنندجی

یلدای خون

23 آذرماه 1403

پائیز برگ ریزان

زرد  برگ درخت و گلبرگ باغ

با بادی سرد و سهمگین

ریزش کنند تا جان گیرد زمستان

ما مردمی بی زار از ستم ،

ما مردمی پرزخشم

همچون برگهای پائیزی

 گرچه فروریخته ایم چون برگ برگ پائیز

اما پیوسته چون دانه های انار 

بایسته چون ناردانه های نار

خونین شویم دل جگر

ازریزش برگهای مان

نالان شویم  زشکستن ساقه هایمان

اما ، دانه‌های انار،

 چون بیرقی درهم فشرده و سرخ  ،
زباغ کشورم روئیده و  می‌درخشند، در دل شب،
تا سردهند قصه‌های نسل ما ،
وجارزنند  با دمنوشی از یادهای به‌جا مانده

در شب یلدا، که تاریکی بر جنگل چیره شده ،
برگ‌های خشک درختان از شاخه‌ها فروریخته ،
اما در دل هر برگ، دانه‌ای از امید جوانه می‌زند،
که در فردا ی زندگی ، جوانه ها گل کنند .

در تاریکی شب، بر فراز آسمان،
ماه به چشم‌ها نگاهی بی‌پایان داشت،
یلدا گذشت، ولی خاطره‌ها زنده‌اند،
برگ‌ها و انارها در دل شب ماندند.

دانه‌های انارهمچون مهسا

خونین  و پر از راز،
چون قلب‌هایی که با عشق می‌تپند،
در دل شب، در دل سرما، در دل فریاد،
امید به فردا، به فردای روشن‌تر، جان می‌گیرد.

برگ‌ها می‌ریزند، اما زمین قوت می‌یابد،
در هر شکست، در هر سقوط،فریادنهفته است.
شب یلدا می‌آید، اما خورشید خواهد تابید،
چون پیروزی در دل شب‌ها، نوید سحردارد.

ما چون دانه های نار ، پیوسته و وابسته ایم

ما چون برگ های درخت ، زاینده و پوینده ایم

ما چون فریادهای خفته در نهان

بانگ شویم و شیپور زنیم

ژینا ومهسا ، کیوان و مورش ، ارژنگ و آرش

بیژن ومنیژه ، روزبه و خسرو، فریبرزو فرزین

نسرین و نسترن ، رخش و رستم ، نگین ونگار

نیکا و دریا  ، کژال و کاوه ، فریباوفریبرز

بیدار شوید هشیاران که فصل درو فراررسیده است

اینک داس برداشت

باید دروکند محصول انقلاب خویش

تا برکند علف هرزه های خرمن زخیش

کی می رسد زمستان زبرف و بهمن  دگر

تا سوزسرما برکند جامه ستمگران

ونفیر بهمن برکند بساط ارتجاع

اینک برآمده نهیب انقلاب

که برکند بساط ارتجاع زجا

باید شویم متحد  چون ناردانه های بهم پیوسته

تا برکنیم دیو ارتجاع با آتش افراخته

ژینا سنندجی

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

۱۴۰۳-۱۰-۰۹

شعریلدای خون یاسمن

عالی بود تمثیل های زیبایی بکاربرده است