۱۴۰۳-۱۰-۱۸

مهرداد لطفی

خب ماباید بفهمیم دردمان چیست

 

 خب باید نگاه کنیم از درون به تاریخ خویش ،این کلاف گوریده و کژو کوژ تا به این فهم برسیم چرا یک مشت عرب بادیه توانستند امپراطوری معظم ساسانی را از بیخ بر کنند و دنبال کنند یزدگرد شاهنشاه نگون بخت ساسانی را تا خانه آسیابانی در خراسان تا آنجا به اشاره ماهوی سوری فاتحه امپراطوری خوانده شود و همین طور بیاییم تا آمدن قومی وحشی در زمان خوارزمشاهیان تا در سایه باز شدن راه ابریشم و نفهمی سلطان محمد نامی خاک ایران به توبره کشیده شود وهمینطور تا آمدن صفویه و آن قوم آدمخوار تا در آخر ایالتی از ایلات های ممالک محروسه بیاید و اصفهان را فتح کند و محمد افغان و تبارش باشند تا آدمی مثل نادر بیاید و جارو کند افغان ها و همینطور تخته گاز برود تا در سیاه چادرش کشته شود آن هم توسط سرداران خودش که بیمناک جانشان بودند.تا خان زند بیاید و مدتی کوتاه بپاید  
 و خان زند برود و اقوام شمالی قاجار بیایند و همینطور پوست از گرده مردم بکنند تا انقلاب مشروطه که در نیمه راه از نفس بیفتد و مرکب این اسب خسته را بدهند دست قزاقی بی کله و‌ آن هم بزند وبکوبد و باغ و ده و ساختمان سند بزند تا جنگ جهانی دوم و در سایه نافهمی این آدم از توازن قوا و این که دنیا از ما چه می خواهد و ما کجای این دعوا هستیم و برویم طرفی  را بگیریم که امکان هیچ کمکی بما ندارد و آن ها از شمال و جنوب بیاند و اعلیحضرت قد رقدرت و قوی شوکت را سوار ماشینی کنند که راننده اش یک هندی ست و او را تخته گاز بی تاج پادشاهی و عمله و اکره دربار ببرند بندر عباس تا با یک کشتی دودی راهی جزیره موریس شود و کار بیفتد دست محللی بنام فروغی و او بجای این که بر تخت ریاست جمهوری بنشیند و کار سلطنت را برای همیشه بسپارد به بایگانی تاریخ  رضایت بدهد بروی کار آمدن  پسر دیکتاتور معزول و شاه جوان نیزگاز را بگیرد تا بر سر جای پدر بنشیند و امر ونهی کند به عالم و آدم و در آخر بخواهد به چشم آبی های غربی درس کشور داری بدهد و تا بخوش بیاید و کلاهش را باد نبرد در بهمن ۵۷ از صحنه تاریخ جارو شود.و کار بیفتد دست مشتی نابلد متوهم تا بخواهد کاخ سفید را حسینیه کنند و همینطور برویم بی دنده و ترمز غافل از این که فردا چه پیش خواهد آمد و کجا و چگونه در چاه ویل بیفتیم و فریاد رسی نداشته باشیم.
خب باید بفهمیم که ما چه دردی داریم که کارمان به فلاح نمی رسد و. مدام شانه به شانه می شویم از یک استبداد و غارت بیک استبداد و غارتی بدتر

مهرداد لطفی

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر