ذهنیت اسطوره ای نوپهلوی گرایان
نخست باید روی دو نکته توقف کنم: نو پهلوی گرایان و اسطوره.
نوپهلوی گرایان همان طرفداران استبداد در سال های دهه چهل و پنجاه نیستند.اینان نسل سوم دودمان پهلوی هستند که گرایشات فاشیستی دارند بر خلاف دونسل قبل که گفتمان شان یک گفتمان استبدادی بود نه فاشیستی .
مدام دم از ۵۷ هفتی ها می زنند .که اسم رمز کسانی ست که بعد ها باید در اتاق های شکنجه فرزندان ثابتی مرد ابرو کمانی ساواک تمشیت شوند. وگرنه هر عقل سلیمی می داند که آنانی که در انقلاب ۵۷ بهر شکل و میزانی که دخیل بوده اند هم اکنون در دهه هفتاد زندگی اند و عمر و انرژی شان وصال نمی دهد بروزگاری که نوپهلوی گرایان در ذهن و خیالاتشان می خواهند به قدرت برسند یا می رسند. مردان یا زنان حاضر در میدان سیاست باشند.
مدام دم از اتحاد ارتجاع سیاه وسرخ می زنند و شمشیر های شان را تیز می کنند برای روز انتقام. مدام دم از مرگ بر سه مفسد می زنند و همسر رضاخان سوم می گوید: شعار مرگ بر سه مفسدی را که من طرح کرده ام بمعنی کشتن هم اکنونی مجاهدین و کمونیست ها و مذهبی ها نیست .این شعاری برای فرداست.
و وقتی یکی از همین نوپهلوی گرایان می رود و بر سر قبر ساعدی ادرار می کند و این فتح الفتوح خود را با کلیپی به نمایش می گذارد هم کلاسان فاشیستش بمیدان می آیند که بهتر است کاری نکنید که فردا عده ای بیایند وبر سرقبرتان کار اصلی را بکنند و قبرتان را تبدیل کنند به توالت عمومی شهرداری و دیر نیست که به سبک وسیاق پدران تاجدارشان آغا محمد خان قاجار استخوان های ساعدی را بیرون بیاورند و در زیر پای رضاخان سوم دفن کنند تا پدر تاجدارشان هر روز چون آغا محمدخان که از روی استخوان های کریم خان زند پا می گذاشت به اندرونی کاخ از روی استخوان های ساعدی عبور کند چون در مصاحبه با بنیاد تاریخ ساعدی گفته است باید خانواده پهلوی را چون خانواده رومانوف ها تیر باران و با اسید از بین برد.دروغ بزرگی به ناف تاریخ و ساعدی این که عین مصاحبه ساعدی با تاریخ شفاهی موجود است و چنین گزاره ای از ساعدی در این مصاحبه نیست.
اما این کار و امروز در فرانسه شدنی نیست چرا که دولت فرانسه دهان کسانی را که بخواهند گورستان پرلاشزرا شخم بزنند آسفالت می کند.
و اما برویم سروقت اسطوره.اسطوره چیزبدی نیست.برای فهم جهان شیوه های مختلفی هست اسطوره اولین کوشش های بشر برای فهم جهان از طریق خرد جمعی و عقل ماقبل تاریخی بود که مناسک محور بود و ریشه در بیم و امید بشر، در مواجهه با طبیعت قهارداشت.
بعدآدمی به دین رسید برای عقلانی کردن اسطوره ها که برای بازتولید خود نیاز به مناسک دسته جمعی داشت و ازآن جا که عامل مهمی در هویت یابی جمعی داشت عامل مهمی در همبستگی اجتماعی بود و به بازتولید اخلاق فردی و جمعی یاری می رساند.
بعد آدمی به فلسفه رسید که به استدلال متکی بود نه به ایمان و تعقل و تفکراهمیت خود را بازیافت.
بعد به هنر و عرفان رسید.هنر به درک و شهود شخصی متکی بود وشخصی ترین رویکرد بشر به هستی بود. و عرفان رویکردی آمیخته به شهود و مناسک دسته جمعی بود.
گام بعدی آدمی علم تجربی بود رویکردی آزمون محور برای فهم جهان و تفوق بر آن .
تفکر اسطوره ای برای فهم بیشتر از جهان بود بهمین خاطر جهان را به بخش هاي مختلف تقسيم می كرد:قلمرو آدم ها خدایان و شیاطین و قلمرو آدم ها را بزیر سلطه شیاطین و خدایان در می آورد.
برداشت نوپهلوی گرایان از زمان، اسطوره ای است نه تاریخی. هم چنان که درک آن ها از علیت اسطوره ای است. همه چیز را به مداخله خارجی نسبت می دهند بهمین خاطر است که تئوری توطئه در رابطه با علیت حوادث سیاسی بین آنها مقبولت و قدرت دارد.
شناخت علمي بدنبال روابط علت و معلولی ست اما تفکر اسطوره ای براي استقرار سلسله مراتب نيروهای جادویی و خدايان تلاش مي کند.
اینان نگاه نمی کنند به سنت دیرپا ی نظامهای استبدادی که هیچ منتقدی را بر نمی تابند و نمی تابیدند وبه جای آن که هشدارهای منتقدین را جدی بگیرند و تلاش کنند کارکردهای شان را اصلاح کنند، ترجیح میدادند صدای منتقدین را خاموش و سرکوب کنند.مگر نه این که دستگیری و شکنجه ساعدی در همین راستا بود .
اینان به درک و فهم این موضوع نمی رسند که با سرکوب نشانهها نمیتوانند بر ریشهها غلبه کنند.اگر چنین رویکردی از جانب کار بدستان نظام سابق قابل فهم بود تکرار آن از جانب نوپهلوی گرایان حیرتانگیز است. کسانی که مدعی اند در ممالک راقیه درسخوانده اند و امروز آستین ها را بالا زده اند تا بیایند کاری بکنند کارستان و جهنم جمهوری را به بهشت سلطنت تبدیل کنند.
این روزها شاهد خوانشهای شگفتانگیزی از تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور از سوی مدعیان سلطنت و مدعیان اندیشه لیبرال هستیم.که بجای گرفتن درس از پدران نا کارآمد خود در برابر آنچه که بر کشور بعد از بهمن ۵۷ رفته است انگشت اتهام را به سمت و سوی کسانی می گیرند که برای نرسیدن به این جایی که هستیم هشدار می دادند.
و به جای تلاش برای یافتن ریشههای بحران اجتماعی بدنبال قاتلان بروس لی می گردند. تا با فرافکنی نشان دهند که این اتحاد ارتجاع سرخ وسیاه بود که بهشت آریامهری رابا جهنم جمهوری تاخت زد و جلوتر می آیند از بی لیاقتی مردم و یا نمک ناشناسی مردم حرف وحدیث بمیان می آوردند که پدر تاجدارشان راست می گفت این مردم لیاقت آزادی را ندارند یا لااقل تا پنجاه سال آینده ندارند.
بزرگترین متحد ارتجاع سیاه
مدت هاست که سایت های سلطنت طلب و نوپهلوی گرایان بادهان دریدگی های بیحد وحصر در بوق کرده اند که انقلاب ۵۷ فتنه ای بود که مسببین آن چپ ها و آخوندها بوده اند.
کافی ست نگاهی بکنیم به تیراژ مجلات و کتب مذهبی در دهه چهل و پنجاه تا ببیینم چه فضایی را باز کرده بودند تا روحانیون جولان بدهند برای از میدان بدر کردن کمونیست ها.
بعد از کودتای ارتجاعی استعماری۳۲ دو نهاد سلطنت و مذهب دست در دست هم تا جایی که ممکن بود فضا را برای چپ تنگ و تنگ تر کردند تا مقوله ای بنام چپ را از صحنه سیاسی ایران پاک کنند.
میدان دادن به دکتر علی شریعتی و حسینه ارشاد به گفته بی لکنت شریعتی بزرگ پدر علی شریعتی در همین راستا بود . فراموش نکنیم دادن جایزه سلطنتی کتاب سال در در دوسال متمادی به کتاب فیلسوف نما های مکارم شیرازی و فلسفه و اصول رئالیسم طباطبایی و مطهری کار کوچکی نبود .
شاه شخصاً جایزه کتاب فیلسوف نماها را به مکارم شیرازی داد و از کار او تجلیل کرد واین در حالی بود که کتاب هایی با کوچکترین رد پا از چپ در اداره سانسور شاه توقیف و خمیر می شد و سروکار نویسنده او با ساواک و پرویزثابتی بود .
نمره اول پنجاه وهفتی ها شاه بود همو بود که ید طولایی در ساختن مسجد داشت از مسجد دانشگاه تهران محل اعتصاب روحانیون بگیر تا ساخت مسجد هامبورگ به خرج شاه که علم غلام خانه زاد خود بدرستی در خاطرات هفت جلدی ش به آن اشاره می کند که وزارت امور خارجه آلمان اطلاع داد که مسجد نیمه کاره هامبورگ را یا بفروشید یا تغییر کاربری دهید . وشاه به او دستور داد : با خرج من بسازیدش .
و تا روز آخر هم خود را کمر بسته امام هشتم شیعیان می دانست و براین مدعا بود که او مورد توجه ائمه شیعه است و در سقوط ازقاطر در امامزاده عبدالله این حضرت ابوالفضل بود که او را میان زمین و هوا گرفت و با امام غایب شیعیان ماهی یکبار در باغ های شمیران ملاقات می کند .این خزعبلات راز پنهانی نیست کافی ست مراجعه کنیم به مصاحبه شاه با اوریانا فالاچی و سری بزنیم به کتاب ماموریتی برای وطنم و انقلاب سفید که خود را صاحب رسالتی می دانست که مورد پشتیبانی قدرت های الهی ست.
چگونه می شود این خبط و خطا را دید و دنبال عاملان فتنه ۵۷ گشت.