۱۴۰۳-۱۲-۰۶
مهرداد لطفی

زنِ جلب چیست و زنْ جلب کیست

فرامرز دادرس از افسران سابق گارد شاهنشاهی که هم اکنون خودرا مدیر سایت تلگرامی ایران مدیا و کارشناس امنیت واطلاعات معرفی می کند در دنباله کنفرانس امنیتی مونیخ مطلبی رسانه ای کرده است با سرنام:«دنباله فساد در بودجه بگیران، کنفرانس مونیخ و حذف دون کیشوت ایران، نخبگان سلطنت و زن جلب! های مجاهدین»

نگاهی به لابلای خطوط، برنامه شماره ۴۰۷ شنبه ۲۷ بهمن ماه ۱۴۰۳ خورشیدی

باید ببینیم مراد فرامرز دادرس از زن جلب های مجاهدین چیست. 

 زنِ جلب بمعنای زن بدکار و فاحشه است و زنْ جلب مردی ست که بر فساد زنش چشم می پوشد که بمعنای قواد و جاکش است.

زنْ جلب را نخستین بار خلیل ملکی در داستان نفت شمال بکار برد . 

بعد از تمام شدن جنگ جهانی دوم نخست وزیر وقت ساعد تصمیم داشت کشف و استخراج نفت شمال و شرق کشور را به امریکایی ها بدهد.روس ها مطلع شدند و از آن جا که به نفت احتیاج مبرمی داشت هیئتی به ایران فرستادند تا با یک تیر دو نشان را بزنند هم از نزدیک شدن امریکایی ها به مرزهایشان جلوگیری کنند و هم نیازشان به نفت را برای بازسازی جبران کنند.،پیشنهاد خوبی هم دادند پنجاه پنجاه . در حالی که انگلیس ها نفت جنوب را ۲۰  به ۸۰ می بردند و از این ۲۰ درصد سر و دمش راهم می زدند که سال ها بعد منجر به شکایت ایران و در آخر به ملی شدن نفت کشیده شد.

ساعدبا پیشنهاد هیئت روسی  مخالفت کرد وکار به قشون کشی خیابانی رسید و این ماموریت بعهده اتحادیه کارگری گذاشته شد که در رأسش رضاروستا بود  سندیکالیستی قدیمی و شدیداً پرو روس.

در جریان تظاهرات دولت تصمیم به سرکوب گرفت که روس ها مطلع شدند و کامیون های ارتش سرخ در پشت سر جمعیت خودی نشان دادند که به وجهه حزب و اتحادیه ضربه زد و جلال ال احمد در یک چاه و یک چاله  به این داستان اشاره می کند و ملکی در اعتراض می گوید این روس های زن جلب از جان ما چه می خواهند.

از بقیه داستان می گذرم اما در نقد یک جریان آن هم مجاهدین آن هم در یک رسانه تصویری چیزی جز یک نمایش لومپنیسم نمود دیگری ندارد. نقد مجاهدین همه چیز هست الا بدکاره بودن زنان مجاهد و قواد بودن مردان مجاهد.مجاهدین هزار و یک عیب دارند جز فاحشگی و قوادی. 

 این ضعف تحلیل و این فرومایگی سیاسی حاصلی برای کسی ندارد .این ادبیات این روزها نقل ونبات در دهان نوپهلوی گرایانی ست که در نوشته های شان از قرمساق و پفیوز و تمامی تولیدات شکمی و زیر شکمی به حجمی انبوه رسیده اند و نشان از فاشیسم زبانی و روانی آن ها دارد و حرجی بر آنان نیست ،دارند خودشان را برای راه اندازی کمیته مشترک به سردمداری پدر معنوی شان پرویزثابتی مرد ابرو کمانی ساواک آماده می کنند.

سلطنت طلبان از مدت هاست  در بوق کرده و می کنند که تمامی زن های مجاهدین برای عضویت در سازمان مجبور بودند با مسعود رجوی همخوابه شوند و دلال این کار کسی نبود جز مریم رجوی.

براستی با این درجه از شعور و ضعف بینش چه باید کرد.در حالی که مجاهدین هزار ویک مسئله جدی دارند که قابل نقد و بررسی ست .نیازی نیست برویم به نازلترین و دروغ ترین اتهام متوسل بشویم که مرغ پخته در دیگ خنده اش می گیرد. 

داستان چیست

نخست نگاه بکنیم به روایت های دیگر در مورد جریانات دیگر: 

خواجه نظام الملک درسیاست نامه در مورد بابک و خرمدینان می نویسد: 

قاعده مذهب ایشان آنست ؛حلال داشتن خمر و مال  و زن مردمان و

ابوالفرج بن جوزی در کتاب نقد العلم و العمل او تلبیس ابلیس؛خرمیان زنان و محرمات رامباح دانسته و هر ناشدنی را حلال کردند و

ابوالمظفر اسفراینی در کتاب التبصر فی الدین وتمییز الفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین؛

می نویسد خرمیان دو دسته بودند:

مزدکیان که همه محرمات را حلال می دانستند و می گفتند همه در دارایی و زن شریکند 

و بابکیان که هر گونه تباهی از باده خواری و سرود سرایی وجز آن می کنند و مردان و زنان در مجالس شان گرد می آیند سپس چراغ ها را خاموش می کنند و هریک از ایشان با زنی که نزد او می نشیند نزدیکی می کند  .

ابن الاثیر می نویسد بابکیان از فروع مجوسند و مردانشان با مادر و خواهر و دختر نکاح می کنند به همین جهت ایشان را خرمی گویند.

بیاییم به دوران معاصر در مورد بابی ها همین داستان بود که اگر مردی زنی را طلب می کرد در جلو خانه آن ها علامتی می گذاشت و شوهر زن وقتی نشانه را می دید می دانست که شب نبایدبه خانه بیاید تا هم کیشش از همسرش کام گیرد. 

در مورد دراویش هم گفته می شد که شرط ورود به خانقاه و سلک درویشی عمل لواط شیخ بزرگ است با مبتدی و درمورد چریک ها هم وقتی ستادشان در سال ۵۸ در خیابان میکده  گرفته شد اعلام کردند چند کارتون قرص جلوگیری پیدا کرده اند. و در مجالس شان می گفتند کمونیست ها با خواهران و مادارانشان همخوابه می شوند. 

یکی گرفتن ستاد چریک ها با یک فاحشه خانه آن هم در مورد کسانی که رفیق نازنین شان  عبدالله پنجه شاهی مسئول شاخه اصفهان را که با ادنا ثابت رفیق هم تیمی اش رابطه عاشقانه بر قرار کرده بود کشته بودندچیزی جزدنائت و فرومایگی سیاسی نیست.

از رذالت خواجه نظام الملک بزرگ فئودال سلجوقی می گذریم که نمی شود با مشتی آدم فاسد بیست سال در مقابل بزرگترین ارتش آنروزگار خلیفه عباسی  ایستادگی کرد و هنگام دستگیری چهره باخون سرخ کرد که تاریخ نویسان قلم به مزد ننویسند بابک چهره زرد کرد از ترس مرگ . 

وآدم احمقی که چشم دیدن نداردتا ببیند که شیخ بزرگ  دراویش دردهه هفتاد و هشتادزندگی از این داستان ها گذشته است و توان راه رفتن نداردچه برسد به لواط با ده ها طالب ورود به خانقاه  و تمامی این مریدان مردمانی مذهبی هستند که با این گونه کارها در حد مردمان عادی مرزبندی دارند چه برسد به قطب الاقطاب که دست در عالم خفی دارد. 

اما در مورد جنبش بابیه باید گفت وقتی طاهره قره العین در گرد همایی بزرگ بدشت نقاب روبنده از روی بر گرفت تا اعلام دین جدید کند عده ای از مومنین آن چنان شوکه شدند  با خنجر شکم خودرا پاره کردند که تحمل دیدن بر گرفتن حجاب آن هم در حد صورت نه مو و بدن را نداشتند چه برسد به کرداری که در جوامع فوق مدرن اروپایی امروز هم قابل قبول نیست.

اما وقتی ما در مورد نخبگان و الیت های انقلابی صحبت می کنیم این مرزبندی ها صد چندان می شود. مگر ممکن است سازمانی را برپا کرد که در برابر مهیب ترین سرکوب ها تاب بیاورد در حالی که اخلاق آن هم به سخت ترین مرز بندی ها در آن عمل نکند.

شکی نیست که هر جریانی نقد خودش را دارد اما نقد با دهان دریدگی با قرچی گری با لومپنیسم با دروغ با شانتاژ با اتهام وبرچسب زدن های سخیف رابطه ای ندارد و کسانی که حیطه نقد را با حیطه لومپنیسم و شارلاتانیسم و فاشیسم زبانی یک می گیرند فرومایگانی هستند که بدنبال پاشیدن خاک در چشم حقیقت اند.

جابجایی دروغ و حقیقت 

در کانتکست اندیشه استبدادی ما با جابجایی تعریف حقیقت و دروغ روبروئيم. برای این کار دست می برند در نحو زبان و ساختار ذهن و اندیشه.

و این شدنی نیست الا با عوض کردن گذشته با برساختن گذشته ای دیگر.از خاطرات بگیر تا عکس ها و نوشته ها و کتاب ها با روایت های جدید با دست کاری هدفدار در خاطرات و وقایع و برساختن روایت هایی جدید از تاریخ و حوادث برای فراموشی آن چه که واقع شده است  و تکرار و تکرار تا ملکه ذهن و زبان میان سالان  و نسل های جدید شود از آنچه که بر ساخته اند بعنوان تاریخ و جا بزنند دروغ را بجای حقیقت . 

دراین جابجایی دروغ با حقیقت مردگان نیز آسوده خاطر نیستند.مردگان نشانه دیروز مایند. رد پاهایی هستند از راه هایی که ما رفته ایم و از کارهایی که ما کرده ایم.و این یعنی تاریخی نانوشته که هر زمان که ما برای دیدن آن ها می رویم بیاد زندگان می آید که ما که بوده ایم و چه کرده ایم.

اتفاقی نیست که آغا محمدخان استخوان های کریم خان را از قبرش بیرون می آورد و یا   سید علی محمد شیرازی را بعد از تیرباران در گودالی در حومه تبریزمی اندازند تا خوراک وحوش شود. یا  کشته شدگان دیگر را در گور های بی نام ونشان دفن می کنند تا راهی برای یادبودی و تجمعی نباشد تا کسی از خود نپرسد اینان که بوده اند و چه کرده اند و چرا کشته شده اند و چرا در این منطقه دفن شده اند.

 دفن مردگان در گورستان های بی نام و نشان ،تخریب سنگ قبر ها در آوردن استخوان مردگان ،ادرار کردن بر سنگ قبرها تبدیل گورگاه مردگان به لعنت آباد و موال عمومی  برای آن است تا ذهن و روح آدم ها را به فراموشی بکشانندتا حاصل کار آن باشد که مستبدین می خواهند.تا مردم آن گونه سخن بگویند از تاریخ و آدم ها و یادبود ها و جشن ها و سوگنامه ها به سبک وسیاقی باشد که کمک کند به باز تولید آئین ها و مناسکی که دیکتاتوری را پاس می دارد و دوام مدت می کند.تا مردم تنها بیاد بیاورند آن تاریخی را که مستبدین بر ساخته اند و روایت می کنند .گذشته ای آرمانی ،جهانی مانوی از خدایان و شیاطین است .

تا آنچه را که دیگران می گویند و کرده اند تنها و تنها به اشاره  و وسوسه شیاطین بوده است که سعی کرده اند جهان مینوی را با دوزخ اهریمنی تاخت بزنند.

 تا با ازبین رفتن نشانه ها و رد پاها و آئین ها ومناسک ذهن تاریخ زدایی شود و راهی برای رسیدن به حقیقت تاریخ نماند و باوری شکل بگیرد که برای بقای و باز تولید استبداد طراحی شده است .

و معیار حقیقت آن باشد که مستبدین می خواهد تا دروغ عین حقیقت باشد .و دیگر معیاری برای تمیزبین حقیقت و دروغ نباشد و این یعنی باخت حقیقت و راستی و برد شرارت و بدی.  

 

 

 

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر