جنگ نیابتی آمریکا علیه ایران به نفع اسرائیل – دو دیدار رسمی نتانیاهو با ترامپ و دولت او در کمتر از دو ماه
15- آوریل 2025
هدف این مقاله بررسی عمیق مسئله «جنگ نیابتی آمریکا علیه ایران به نفع اسرائیل» نیست. همچنین شامل بحث تفصیلی درباره واکنش احتمالی معنادار ایران به این موضوع یا سوءتفاهمها و اشتباهات مرتبط با آن نمیشود. در عوض، مقاله صرفاً مسائل و سؤالات مهمی را مطرح میکند تا به فهم بهتر موضوعات حیاتی در این زمینه کمک کند. سهم اصلی آن، روشنتر کردن این مسئله پیچیده در چارچوب منافع ملی ایران است.
با وجود ادعاهایی بر خلاف این، مقامات ایران و دولتهای متوالی از سال ۱۹۷۹ در سیاست خارجی خود نسبت به آمریکا، اسرائیل و متحدان غربی آن چندین اشتباه یا تصمیمات نادرست اتخاذ کردهاند. به جای قرار دادن اسرائیل و آمریکا در موقعیتهای دفاعی، آنها در مذاکرات چانهزنی گرفتار شده و در نتیجه به اشتباه منافع ملی را به خطر انداختهاند. من پیشنهاد نمیکنم که اگر این مسائل به طور عاقلانه مورد بررسی قرار میگرفتند، ایران با مشکلات بحرانی کنونی مواجه نمیشد. بدون شک، آمریکا و اسرائیل همیشه تمایل خود را برای آسیب رساندن به منافع ایران و مردم آن و برای تلقی شدن به عنوان بازیگران اصلی در خاورمیانه ابراز کردهاند.
قویاً معتقدم که سیاستهای تهاجمی آمریکا و اسرائیل نسبت به ایران همیشه وجود داشته و آنها مایل نیستند که اجازه دهند یک دولت دموکراتیک و جامعه رفاهی در ایران تأسیس شود. این تهاجم حتی پیش از انقلاب اسلامی وجود داشته است، در زمانی که شاه به عنوان یک متحد اصلی آمریکا و اسرائیل در منطقه محسوب میشد. حضور تاریخی انگلستان، آمریکا و اسرائیل در ایران در دوران پهلوی دلایل کافی در این زمینه ارائه میدهد، علیرغم اطاعت کامل رژیم شاه از کشورهای غربی. متأسفانه، شاه و دولت او با اتکا به دولتهای خارجی — به ویژه آمریکا و اسرائیل — به جای تکیه بر مردم ایران، اشتباهات بزرگی مرتکب شدند. برکناری شاه از قدرت در سال ۱۹۷۹ شاهدی مهم بر این موضوع است که هیچ رهبری نمیتواند به آمریکا، اسرائیل یا حتی کشورهای غربی و شرقی اعتماد کند که در قدرت باقی بمانند. این موضوع به ویژه در مورد ایران صادق است، کشوری که دارای تاریخچهای بیش از سه هزار سال، موقعیت ژئوپولیتیکی مهم هم در سطح منطقهای و هم جهانی، منابع طبیعی گسترده و سرمایه فکری قابل توجهی است.
من معتقدم که سیاست ایران از زمان انقلاب اسلامی از جهات مختلف اشتباه بوده است. استدلال میکنم که با اتخاذ ابتکارات حقوقی و سیاسی عاقلانه، تا حدی میتوانستیم آمریکا و اسرائیل را در موقعیتهای دفاعی قرار دهیم به جای اتخاذ سیاست تهاجمی که موجب شده بسیاری از افراد در جهان آزاد ایران را به عنوان عامل اصلی تهاجم ببینند. متأسفانه، به اصطلاح «مخالفان ایران» نیز با تکیه بر آمریکا و اسرائیل این مسیر نادرست را انتخاب کردهاند — استراتژی که نهایتاً منجر به شکست آنها در درون جامعه ایران خواهد شد. بدیهی است که آنها اعتماد کامل مردم را از دست دادهاند.
پشتیبانی کشورهای آمریکا و غرب از اسرائیل (سیاسی، نظامی و مالی
پشتیبانی بدون قید و شرط آمریکا و کشورهای غربی یکی از عوامل تعیینکننده در بقای اسرائیل و سیاست تهاجمی مداوم آن است
دولت آمریکا، صرفنظر از رهبری یا اینکه رئیسجمهور چه کسی باشد، در طول دهههای گذشته همیشه از اسرائیل حمایت کرده است و این امر برتری استراتژیک قابل توجهی به اسرائیل در منطقهای ژئوپولیتیکی بسیار حساس از خاورمیانه میدهد.
این دارایی استراتژیک اسرائیل اهداف متعددی دارد، به ویژه فروش مقادیر عظیمی از تسلیحات به کشورهای عربی منطقه و همچنین کنترل نفوذ روسیه و، به تازگی، چین.
این حمایت بدون قید و شرط در زمینههای نظامی، مالی و اقتصادی بدون شک عاملی انگیزشی برای اسرائیل در جهت جستجوی رویارویی و درگیری به جای راهحل سیاسی بوده است، به ویژه با فلسطینیان.
داشتن حمایت کامل آمریکا و قدرتهای غربی به اسرائیل امتیازات نظامی و اقتصادی بینظیری میدهد تا هرگونه مسائل سیاسی مربوط به جمعیت فلسطینی و کشورهای منطقه را به رویاروییهای نظامی تبدیل کند.
همانطور که در مقالهٔ خود دربارهٔ اقتصاد اسرائیل (وجه تاریک اقتصاد اسرائیل و وابستگی قابل توجه آن به آمریکا و کشورهای غربی) بحث کردم، آمریکا اسرائیل را به عنوان یک متحد غیر ناتو اصلی معرفی میکند.
آمریکا در سال ۱۹۷۲ یک وتوی تکی اعمال کرد تا قطعنامهای که اسرائیل را به دلیل جنگ با سوریه و لبنان محکوم میکرد، مسدود کند.
از آن زمان به بعد، آمریکا پراستفادهترین کشور از قدرت وتو بوده است، عمدتاً در قطعنامههایی که به انتقاد و محکومیت اسرائیل میپرداختند؛ از سال ۲۰۰۲، آمریکا دکترین نگروپونته را برای وتو کردن اکثر قطعنامههای مربوط به درگیری جاری اسرائیلی–فلسطینی به کار برده است.
طبق نظر شورای جهانی امور شیکاگو، آمریکا بیشتر از هر عضو دیگری از شورا، قطعنامههای انتقادی از اسرائیل را وتو کرده است – تا تاریخ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۳، ۴۵ بار.
آمریکا از سال ۱۹۴۵ تاکنون در مجموع ۸۹ قطعنامه شورای امنیت را وتو کرده است، به این معنا که اندکی بیش از نیمی از وتوهای آن برای قطعنامههای انتقادی از اسرائیل استفاده شده است.
از میان قطعنامههای وتو شده، ۳۳ مورد مربوط به اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط اسرائیل یا رفتار این کشور با مردم فلسطین بوده است.
از سال ۲۰۰۱، آمریکا ۱۴ بار از وتوی خود در حمایت از اسرائیل استفاده کرده است.
قبل از سال ۱۹۷۲، اکثر اعضای دائم شورای امنیت قدرت وتوی خود را بهصورت محدود استفاده میکردند.
بریتانیای کبیر ۵ بار، فرانسه ۴ بار و آمریکا و چین هر کدام ۱ بار از وتوی خود استفاده کردند.
روسیه (که در آن زمان اتحاد جماهیر شوروی بود)، از سوی دیگر، از قدرت وتوی خود بین سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۷۱ به ۱۰۹ بار استفاده کرد.
این به معنای آن است که در آن ۲۵ سال، روسیه به طور میانگین بیش از ۴ بار در سال از وتوی خود استفاده کرده است — بیش از آنچه آمریکا یا چین در همان دوره استفاده کردند.
از زمان جنگ جهانی دوم (WWII)، اسرائیل بزرگترین دریافتکننده انواع کمکها و حمایتهای آمریکا در زمینههای نظامی و مالی بوده است.
در واقع، آمریکا کمکهای خارجی بیشتری به اسرائیل نسبت به هر کشور دیگری ارائه داده است.
بر اساس اطلاعات ارائه شده توسط آمریکا، اسرائیل پیشتاز دریافتکننده جهانی کمکهای امنیتی تحت عنوان ۲۲ آمریکا در چارچوب برنامه تأمین مالی نظامی خارجی (FMF) است.
گزارشهای کنگره نشان میدهد که تعهدات کل کمکهای خارجی آمریکا به اسرائیل در دوره ۱۹۴۵–۲۰۲۳ حدود ۱۵۹ میلیارد دلار (بدون تعدیل تورم) بوده است، بدون در نظر گرفتن کمک ویژه ۱۴ میلیارد دلاری که توسط دولت آمریکا در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، در آغاز جنگ در غزه ارائه شد.
بر اساس گزارش شورای روابط خارجی، از زمان تأسیس، اسرائیل بزرگترین دریافتکننده تجمعی کمکهای خارجی آمریکا بوده است و در مجموع حدود ۳۰۰ میلیارد دلار (با تعدیل تورم) در کمکهای اقتصادی و نظامی دریافت کرده است.
اگر ارقام با تورم تعدیل شوند، اسناد رسمی نشان میدهند که بین سالهای ۱۹۵۱ و ۲۰۲۲، اسرائیل ۲۲۵ میلیارد دلار دریافت کرده است.
این تقریباً ۷۱٪ از کمکهای آمریکا از تمامی منابع است.
رقم ۱۵۹ میلیارد دلار شامل ۱۱۴.۴ میلیارد دلار برای اهداف نظامی، ۳۴.۴ میلیارد دلار برای اهداف اقتصادی، و حدود ۱۰ میلیارد دلار برای دفاع موشکی است.
تنها در حوزه کمکهای اقتصادی، بین سالهای ۱۹۵۱ و ۲۰۲۲، اسرائیل ۹۲.۷ میلیارد دلار (با تعدیل تورم) دریافت کرده است، که تقریباً ۲۹٪ از کمکهای آن از تمام منابع است.
این کمک اقتصادی قابل توجه که به مدت سالها توسط آمریکا ارائه شده است، اقتصاد اسرائیل را به طور چشمگیری حمایت کرده است.
این یکی از عوامل تعیینکننده برای بقای اسرائیل بود، حداقل تا دهه ۱۹۹۰ زمانی که اسرائیل میتوانست بخش فناوری پیشرفته خود را گسترش دهد.
کمکهای آمریکایی به اسرائیل برای اسکان دوباره مهاجران یهودی (به ویژه از اتحاد جماهیر شوروی سابق و دیگر کشورهای شرقی)، تحقیقات و توسعه فناوری، آموزش، بهداشت و سایر زمینهها اختصاص یافته است.
از دیدگاه نظامی، اسرائیل تحت قوانین آمریکا به عنوان متحد اصلی غیر ناتو تعیین شده است.
کمک نظامی آمریکا به اسرائیل از طریق تفاهمنامهای دهساله (۲۰۱۹–۲۰۲۸) رسمی شده است که در آن آمریکا سالانه ۳.۳ میلیارد دلار در قالب FMF و ۵۰۰ میلیون دلار برای برنامههای مشترک در دفاع موشکی ارائه میدهد.
تا سال ۲۰۲۳، آمریکا دارای ۵۹۰ پرونده فعال فروش نظامی خارجی (FMS) به ارزش ۲۳.۸ میلیارد دلار با اسرائیل است.
توجه داشته باشید که در حالی که کمکهای اقتصادی آمریکا به اسرائیل در دو دهه گذشته کاهش یافته است — عمدتاً به این دلیل که این کشور پس از تقریبا پنجاه سال وابستگی قابل توجه به آمریکا، توانسته از منابع مالی خود استفاده کند — کمکهای نظامی آمریکا در سطح بالا باقی مانده است.
به گفتهها، کمکهای آمریکا حدود ۱۵ درصد از بودجه دفاعی اسرائیل را تشکیل میدهد.
چندین امتیاز به اسرائیل تحت برنامه FMF اعطا شده است.
این کشور میتواند از «تأمین مالی جریان نقدی» استفاده کند، به این معنا که از FMF برای تأمین مالی خریدهای چندساله بدون پرداخت کامل هزینه خریدها از پیش استفاده نماید.
همچنین میتواند مستقیماً از تولیدکنندگان آمریکایی از طریق فرایند فروش تجاری اسلحه خریداری کرده و دورههای بررسی کنگره برای بستههای تسلیحاتی خود را تسریع بخشد.
حمایت آمریکا همچنین برای سیاست خود در حفظ موقعیت تأثیرگذار در خاورمیانه در زمینههای سیاسی، مالی و نظامی مفید است.
این موضوع با سرمایهگذاریهای مالی عظیم کشورهای عرب منطقه در بازار سرمایه آمریکا و شرکتهای آمریکایی، داشتن پایگاههای نظامی در تقریباً تمامی کشورهای عرب منطقه و فروشهای نظامی قابل توجه به این کشورها برجسته شده است.
با انجام این همه، آمریکا تمامی ابزارهای ممکن برای کنترل کشورهای عرب منطقه را در اختیار دارد.
این امکان فراهم میشود تا با اعمال فشار از هر جهتی، ایران منزوی شود.
سوال اصلی این است که چرا آمریکا تصمیم گرفته است چنین سیاستی را به هزینه سرمایهگذاریهای قابل توجهی دنبال کند که میتوانست در جهت رفاه مردمش استفاده شود، به علاوه به خطر انداختن تصویر بینالمللی خود.
در خصوص سیاست تأمین مالی جنگ آمریکا به نفع اسرائیل، آمریکا از فروش اسلحه به کشورهای عربی و جذب منابع مالی آنها بهرهمند میشود.
در مورد تصویر خود، در واقع آمریکا به این موضوع اهمیتی نمیدهد.
بخشی از پاسخ میتواند در ساختار داخلی جامعه آمریکایی و فشار گروهی از سوی گروههای لابی بسیار قدرتمند در آمریکا یافت شود.
سیاست خارجی آمریکا به طور قابل توجهی تحت تأثیر سیاستهای اصلاحطلب یهودیان اصلاحطلب (نئوکونسرواتیو) برای دههها قرار داشته است.
آمریکا واقعاً به تلفات انسانی ناشی از جنگهایشان که همیشه منجر به کشتن، مجروح کردن و گرسنگی صدها هزار نفر بیگناه میشود، اهمیت نمیدهد.
این موضوع شامل هزاران سرباز آمریکایی کشته و مجروح، میلیونها نفر بیخانمان شده و کشورهای هدف که به نابسامانی دچار میشوند — ایجاد نسلهای جدید از دشمنان — میشود.
روایت همیشه یکسان است: آنها ادعا میکنند که یک رهبر به مردمش آسیب میزند، از هیتلر بدتر است و باید برکنار شود.
با این حال، جنگزنان بدون ابراز پشیمانی نسبت به نتایج فاجعهباری مانند فرماندهان نظامی که لیبیا و افغانستان را اداره میکنند و هرجومرج و ویرانی در عراق باقی میمانند، باقی میمانند.
اکنون که «اسد ترسناک» رفته است، یک القاعده بازبرند تأسیس مجدد را در سوریه اجرا میکند.
چگونه این موضوع نگرانکننده نیست؟
دولت ما سالها این ویرانی را ممکن ساخته و از آن حمایت کرده است.
گروههای فشاری لابی و صهیونیستهای مسیحی که در جهت منافع اسرائیل فعالیت میکنند، واقعاً به خسارات انسانی و مالی ناشی از آن به کشورهای دیگر و مردم توجهی ندارند.
بالاتر از همه، آنها نگرانیای درباره اخراج شدن جوامع مسیحی هزاران ساله از عراق، لیبیا، سوریه و اسرائیل به عنوان نتیجه جنگهایی که از آنها حمایت کردهاند، نشان نمیدهند.
در این زمینه نیز هیچ عذرخواهیای صورت نمیگیرد.
بحث مختصر در مورد سیاست خارجی ایران نسبت به آمریکا و اسرائیل
آیا ممکن است جنگطلبانی که خواستار حمله به ایران هستند، از باقی گذاشتن وضعیتی شبیه به آنچه در کشورهای دیگری که ما را مجبور به حمله کردهاند ایجاد کردهاند، راضی شوند؟ این موضوع چگونه به نفع آمریکا است؟
«موارد زیر تنها موضوعات اصلیای هستند که در اینجا مطرح میکنم. بحثهای عمیقتر در نسخه انگلیسی مقالهای که تهیه کردهام ارائه شده است.»
- آیا آمریکا به عنوان نیابتی برای منافع اسرائیل عمل میکند؟
a. از زمان تأسیس اسرائیل، دخالت نظامی شدید و حمایت بدون قید و شرط آمریکا از اسرائیل وجود دارد.
b. آمریکا حمایت مالی عظیمی از اقتصاد اسرائیل در شرایط بحرانی ارائه میدهد، که بدون آن اقتصاد اسرائیل ممکن است فروپاشی کند.
c. اداره آمریکا، چه دموکرات و چه جمهوریخواه، در همه موارد حمایت سیاسی بدون قید و شرط ارائه کرده است—بهویژه در سازمان ملل (که با تعداد دفعاتی که آمریکا قطعنامههای ضد اسرائیل را وتو کرده است اثبات میشود؛ بدون این حمایت، بقای اسرائیل بهشدت در معرض خطر قرار میگرفت).
d. اقتصاد اسرائیل به دلیل جنگ در فلسطین در معرض خطرات قابل توجهی است؛ بدون پشتوانه آمریکا، این اقتصاد نمیتوانست زنده بماند. (به مقاله آینده من در مورد اقتصاد اسرائیل مراجعه کنید.) - بحث در مورد سیاست و اشتباهات ایران:
a. ایران تنها با اسرائیل مواجه نیست، بلکه با حمایت کامل آمریکا و چندین متحد غربی، صرفنظر از اینکه آنها لیبرال، محافظهکار، میانه یا چپگرا باشند، روبروست.
b. اروپا غربی در صورت برخورد با ایران، حمایت کامل از اسرائیل را به عمل میآورد، با تفاوتهای جزئی نسبت به سیاست آمریکا. - اشتباهات و سوءتفاهمهای ایران در قبال اسرائیل:
a. اتخاذ سیاست هستهای غیرضروری و مخرب بوده است. به جای آن، چرا ایران موضوع اسرائیل را در سازمان ملل به عنوان تنها کشور خاورمیانه دارای سلاحهای هستهای مطرح نکرد؟ اگر این کار انجام میشد، چندین کشور در منطقه—از جمله کشورهای عربی (قطر اخیراً موضوع سیاست هستهای اسرائیل را مطرح کرده است)—ممکن بود از ابتکار ایران در سازمان ملل حمایت کنند، یا حداقل این ابتکار ممکن بود به تضعیف آمریکا و کشورهای غربی منجر شود. حتی ممکن بود باعث بروز اختلاف میان کشورهای اروپای غربی در حمایت کامل از اسرائیل شود.
b. چرا ایران بدون برجسته کردن عدم پایبندی اسرائیل به پیمان، به پیمان عدم گسترش سلاحهای هستهای (NPT) پیوست؟
c. مشکلات اصلی و مسائل قابل توجه در سیاست ایران، مسائل داخلی آن است: فساد گسترده، نارضایتی عمومی از مسائل اجتماعی و اقتصادی، و نظام اولیگارشیک و غیره. این مسائل از احتمال جنگ مضرتر هستند. ایران در خطر واقعی قرار دارد و بدون حمایت مردم خود در معرض خطرات و ویرانی قابل توجهی است. مقایسه وضعیت کنونی با دوران دهه ۱۹۸۰ در جنگ ایران و عراق، زمانی که بسیاری از ایرانیان داوطلبانه شرکت کردند و تلفات سنگینی متحمل شدند، اشتباه است.