۱۴۰۴-۰۱-۲۹
مهرداد لطفی

نخستین گام برای توسعه:دولت مدرن

 

  برای رسیدن به مدرنیته ؛توسعه سیاسی و دموکراتیزه شدن جامعه بایداز چند وادی عبور کرد نخستین وادی آن به قدرت رسیدن دولت مدرن است و گذار از ملت فرهنگی به ملت سیاسی ست. این سه مولفه بچه معناست  وچگونه متحقق می شود.

نخستین نکته ای که به ذهن متبادر می شوداین است  که دولت مدرن چگونه متحقق می شود و ماهیت طبقاتی آن چیست: 

 با انقلاب 

با کودتا

یا از دل یک انتخابات بیرون می آید

در جوامع پیرامونی که نهاد های مدنی در حداقل تکینگی اند و دولت های استبدادی و توتالیتر نفس این نهادها را بریده اند و امکان نهادسازی و شرکت مردم در فرایند های دموکراتیک به کمترین میزان ممکن است است چگونه روشنفکران ارگانیک این بحث و ضرورت این بحث را باید به درون جامعه ببرند تا ایده به قدرت مادی تبدیل شود و این قدرت مادی که در خواست و مطالبات مردم متبلور می شود و شده است قادر باشد از طریق فرایندی دموکراتیک دولت توسعه بخش را بر سریر قدرت بنشاند.

از سویی دیگر در این جوامع که طبقات شکل تاریخی خودرا نگرفته اند و از دل یک توسعه استعماری ابتر بدنیا آمده اند نه سرمایه دارش سرمایه دار است و نه طبقه کارگرش طبقه کارگر و به تبع این دو طبقه متوسطش شتر گاو پلنگی ست که همه این ها هست و نیست چگونه می تواند طی یک فرایند جامعه را بدانسو سوق دهد که از دل خود دولت مدرن بدنیا بیاورد و ازسویی دیگر ملت فرهنگی را به ملت سیاسی بدل کند.

و طبقه متوسط که طبقه ای ست رانت خوار و نفتی وتمامی رویا ها و آرمان هایش در زد و بند های اقتصادی وسیاسی ست و پر کردن جیب های گشاد و بردن ارز به کشور های متروپول برای روز مبادا و سود خود را نه در دموکراتیک کردن پروسه های سیاسی واقتصادی جامعه  که در حمایت و هم پایی و هماوایی با حکومت ها و دولت های توتالیتر و استبدادی می بیند  و به ذهنش خطور نمی کند که جامعه پایدار نیاز به توسعه سیاسی و شرکت همه طبقات در فرایند تصمیم گیری ها دارد.چگونه می خواهد و می تواند پرچمدار دموکراسی در چنین جوامعی باشد.  

از سویی دیگر بعد از  به قدرت رسیدن دولت مدرن دو دیدگاه وجود دارد:

عده ای توسعه سیاسی را مقدم بر توسعه زیر ساخت های مدرن و نهاد های مدرن  می دانند

و عده ای دیگر توسعه وساخت زیربنا و نهاد های مدرن رامقدم بر توسعه سیاسی می دانند واز دل این نگاه دولت اقتدار گرای توسعه بخش بیرون می آید و چین و ژاپن و کره جنوبی را نمونه موفق این الگو می دانند.

 و بر این باورند که در ادامۀ رفرم و توسعه از طریق دولت توسعه بخش و توسعۀ اقتصادی و اجتماعی و آموزشی طبقه متوسط برنا و فربه می شود رفاه گسترش می یابد ومطالبات توسعه سیاسی و دموکراتیک شدن هم درون جامعه  نطفه می بندد و بر این پایه های دولت مدرن امکان گذار به شرایط دموکراتیک هم ممکن می گردد.   

چالشی که در این میان دولت های توسعه بخش با آن روبرویند گذار از ملت فرهنگی به ملت سیاسی ست. واین پرسش به قوت خود باقی ست که این گذار قبل از روی کار آمدن دولت مدرن توسعه بخش بایداتفاق بیافتد و دولت مدرن ذیل این گذار قرار می گیرد یا دولت مدرن خود متصدی این گذار حیاتی ست. پس نخست باید دید ملت فرهنگی و ملت سیاسی بچه معناست.

ملت فرهنگی فرآورده طبیعت و تاریخ است و چهار چوب آن را زبان، سنت، دین و تاریخ می سازند .جوامعی که دین و سنت در آن حرف اول را می زند و آدم ها با ملات زبان و تاریخ به هم متصلند جوامعی پیشا مدرن هستند.هویت افراد این جامعه وابسته به تعریفی ست که این آدم ها از دین و سنت و تاریخ خود دارند.

اما وقتی یک جامعه به آن درجه ازبرنایی و شهامت می رسد که خود را با اراده آزاد آحاد جامعه و مبتنی بر یک قرارداد اجتماعی تعریف می کند و از زبان و دین  و سنت و تاریخ می گذرد  به یک ملت سیاسی تبدیل می شود . افراد این جامعه دیگر خود را با مولفه دین و سنت و تاریخ و زبان تعریف نمی کنند بلکه هویت آنها خود بنیاد است .

ملت هایی که در دوران ملت فرهنگی زیست می کنند نمی توانند خود را به ساحل فرح بخش مدرنیته برسانند.

و در آخر جامعه باید به این بصیرت برسد که با حکومت هایی که هویت خودرا در سنت و تاریخ جستجو می کنند از حکومت های سلطنتی بگیر تا دینی  که اندیشه هایی پیشامدرن دارند و قادر نیستند جامعه را وارد ریل توسعه کنند تعیین تکلیف کند.  

 

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر