محسن لنگرنشین چگونه قربانی طناب دار جمهوری اسلامی شد؟
محسن لنگرنشین، نخبه امنیت شبکه که مدت ۲ سال از سوی یک شرکت خصوصی به دانشگاه «امام حسین» فرستاده شده بود تا سیستم امنیتی کامپیوترهای آنجا را ارتقا دهد حالا با اتهام «جاسوسی برای اسراییل» در «ترور» دو نیروی ارشد نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی، اعدام شد! اما محسن لنگرنشین که بود؟
محسن لنگرنشین، ۳۴ ساله، کارشناس امنیت شبکه و بنگاهدار ماشین در تهران است. او روز ۱۲تیر۱۴۰۲ در مقابل مغازه ماشین فروشیاش، بهدست نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت شد. اتهام محسن، «جاسوسی برای اسرائیل» عنوان شده و امضای دو قاضی مرگ، «ابوالقاسم صلواتی» در دادگاه انقلاب تهران و «علی رازینی»، قاضی کشتهشده شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور، پای حکم اعدام اوست. او متهم شده که در کشته شدن «حسن طهرانی مقدم»، که جمهوری اسلامی او را پدر برنامه موشکی ایران می خواند و در انفجار پادگان بیدگنه در ملارد در آبان۱۳۹۰ کشته شده، نقش داشته است. یعنی زمانیکه محسن فقط ۲۰ سال داشته است.
محسن همچنین متهم شده که در سال ۱۴۰۱ در «ترور» یک سردار سپاه، بهنام «حسن صیادخدایی» که حکومت او را «شهید مدافع حرم» میخواند نیز از طریق تعقیب کردن او و دادن اطلاعات عبور و مرورش، سهیم بوده است.
بر اساس گفتههای آقای لنگرنشین در یک فایل صوتی ۲۱ دقیقهای که منتشر کرده، او متهم شده که با خرید یک خودروی پراید، بردن آن به اصفهان و گذاشتن آن در یک پارکینگ برای مدت مشخصی و همچنین نگهداری یک بسته با ابعاد ۳۰ در ۴۰ سانتیمتری که بازجوها میگویند مواد منفجره در داخل آن بوده، به دستگاه امنیتی اسراییل، یعنی موساد در یک عملیات ترور کمک کرده است. همچنین او متهم شده که با خرید یک دستگاه موتورسیکلت «هوندا۱۲۵»، در تعقیب و نهایتا قتل حسن صیادخدایی، سردار سپاه نقش داشته است.
حسن طهرانیمقدم، یکی از اعضای برجسته سپاه پاسداران بود که در ۲۱آبان۱۳۹۰ در انفجار پادگان «بیدگنه» در ملارد بههمراه ۳۹ نفر دیگر کشته شد. از همان روزهای اولیه بعد از این انفجار مهیب که گفته میشود صدای آن در شرق تهران نیز شنیده شده، مقامات نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی تاکید داشتند که این انفجار یک «حادثه در حین جابه جایی مهمات» بوده است. برای مثال، «حسن فیروزآبادی»، رییس ستاد کل نیروهای مسلح وقت، گفته بود که بیدگنه هیچ ربطی به آمریکا و اسراییل ندارد. «رمضان شریف»، مسوول روابط عمومی سپاه پاسداران و«امیر علی حاجیزاده»، فرمانده هوافضای سپاه نیز دستداشتن جاسوسان اسراییلی را در این انفجار رد کرده و گفته بودند این «حادثه در حین جابهجایی سوخت و مهمات» رخ داده است.
روایت رسمی از کشته شدن طهرانیمقدم که حکومت او و دیگر کشتهشدگان بیدگنه را «شهدای اقتدار» میخواند، تا سال ۱۳۹۵ بر همین منوال بوده است. در سال ۱۳۹۵، «محمد طهرانیمقدم»، برادر کوچکتر حسن طهرانیمقدم در مصاحبهای با نشریه «رمز عبور»، نزدیک به سپاه پاسداران، مدعی شد که کشته شدن برادرش نه حادثه، بلکه «یک عملیات تروریستی» بوده است. این ادعا بعدها در سریال امنیتی «گاندو» نیز تکرار شد، اما از دهان هیچیک از مقامات جمهوری اسلامی دیگر تکرار نشد.
مرور گزارشهای رسانههای حکومت نشان میدهد که سه سال بعد، یعنی در سال ۱۳۹۸، روایت نخستین دوباره تکرار شده است. خبرگزاری «تسنیم»، وابسته به سپاه پاسداران، در گزارشی به معرفی طهرانیمقدم و «یارانش» پرداخته و حرفهای پیشین مقامات سپاه درباره حادثه بودن انفجار بیدگنه را تکرار کرده است.
آخرین تاییدیه این روایت مربوط به سال ۱۴۰۳ است، یعنی یک سال بعد از بازداشت محسن. در مهرماه ۱۴۰۳، «اسماعیل کوثری»، از فرماندهان سپاه و نماینده سابق مجلس در یک مصاحبه زنده با صداوسیما گفته که «شهید حسن طهرانیمقدم در حال ساخت موشک قارهپیما به شهادت رسید.» در این مصاحبه هم حرفی از اینکه طهرانیمقدم بهدست موساد کشته شده، مطرح نشده است.
به گفته او، بازجوهایش بارها او را تحت فشار گذاشتهاند که چرا این همه ماشین به نامش بوده است. او خود توضیح میدهد که زمان بازداشت کارش خرید و فروش ماشین بوده و اصلا در بنگاه ماشین بازداشت شده است و بازجوها این را میدانستهاند.
محسن همچنین به بخشی از بازجوییهایش که مربوط به اشتغال او در دانشگاه امام حسین بوده نیز اشاره کرده و میگوید: «گفتند تو چرا آگهی کار گذاشته بودی؟ خب من بیکار بودم باید دنبال کار میگشتم. یا پرسیدند چرا برای مخابرات کار کردی؟ خب من آدم یکی دیگر بودم بروید از رییس شرکت بپرسید چرا من آنجا کار کردم.»
بر اساس گزارشات و بخشی از گفتههای محسن لنگرنشین، او بارها تحت فشار بوده که بگوید در سفرهای خارجیاش به گرجستان و نپال چه میکرده است. او خود توضیح میدهد: «مهمترینش این بود که در گرجستان چه کار میکردی؟ تو نپال چه کار کردی؟ خودشان هم میدانند چیزی نیست. اگر من کار اشتباه کرده بودم، احمق بودم برگردم ایران؟ به نظر شما از ترکیه نمیتوانستم بروم اروپا؟ اگر من میرفتم دست کی میخواست به من برسد؟ یا من خیلی احمق بودم یا خیلی از خودم مطمئن بودم که کاری نکردم که برگشتم.»
با این همه، پرونده محسن لنگرنشین فقط در دادگاه انقلاب نیست. بخش دیگری ازپرونده او با اتهام مالی و با مجازات «رد مال» روبهروست. در فایل صوتی که بهدست ایرانوایر رسیده، او به اتهام دریافت ۱۲۲ هزار یورو از اسراییل اشاره میکند و میگوید: «به من گفتند ۱۲۲ هزار یورو گرفتی. من را یک شب بردند بیرون و تا هفت صبح فردا در خیابان نگه داشتند. میبردند پارکهای مختلف تهران و میگفتند جلوی دوربین بگو اینجا ۵ هزار دلار گرفتی، آنجا ۱۰ هزار دلار و چیزهایی که میخواهیم را بگو که ولت کنیم. اینها را بهم وصل کردند و از من فیلم گرفتند که بگو من اینجا و آنجا پول گرفتم.»
با اینحال، آقای لنگرنشین در فایل صوتی مذکور میگوید که اتهام او مرتبط با کشته شدن طهرانیمقدم هم بوده است. در جایی از این فایل، محسن میگوید که بازجوهایش از او میپرسیدند چرا شماره برادرزاده طهرانیمقدم را در تلفناش ذخیره دارد و او به آنها گفته که چون از طرف شرکت برای کار به دانشگاه امام حسین فرستاده شده بوده و فردی که آنها را به داخل میبرده، برادرزاده او بوده است. او تاکید دارد که حتی نمیدانسته شخص مدنظر برادرزاده طهرانیمقدم است. محسن در این گفتوگوی خصوصی حتی از دهه کشته شدن طهرانی مقدم نیز مطلع نیست و به اشتباه میگوید دهه ۷۰ و ۸۰ کشته شده است.
این اولینبار نیست که دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی افراد نخبه را بهاتهام جاسوسی با مجازاتهای سنگین حبس و یا حتی اعدام روبهرو میکنند. «مریم حاجیحسینی»، مهندس مواد و یکی از چهرههای برجسته این رشته در ایران است که با جوایز متعدد، ۲۵شهریور۱۳۹۸ بازداشت شد و از آن زمان در زندان است. خانم حاجیحسینی برای۴۱۲ روز در سلول انفرادی و تحت شکنجه بود تا اعتراف کند که «اطلاعات علمی و نظامی ایران را، در اختیار اسراییل گذاشته است.»
دیگر مصداق اتهام آقای لنگرنشین، تعقیب و درز اطلاعات عبور و مروز حسن صیادخدایی است، فردی که او در فایل صوتی که به وضوح میگوید که زمان کشته شدنش در تهران نبوده و مدارکی که خانواده تحویل دادگاه دادهاند اما پذیرفته نشده نیز بر این مهم تاکید دارند. این مدارک شامل استعلام تلفن همراه محسن و اسناد مالکلیت خودرو و موتورسیکلتهای او است که شامل هوندا۱۲۵، موتوری که بازجوها میگویند با آن تعقیبها انجام شده، نمیشود.
محسن بهوضوح میگوید که تحت شکنجههای روانی، تهدید به بازداشت خانواده، ارعاب و صحنهسازی برای اعدام و همچنین ندادن داروهایی که سلامت و زندگی او به آنها وابسته بوده، ناچار به اعتراف شده است.
او توضیح میدهد که بعد بازداشت یک شب را در خانه امن اطلاعات گذرانده و بازجوها او را فریب میدادهاند که اگر اعتراف کند، او را حتی به بازپرسی نخواهند برد: «خیلی تهدید کردند که حکم گرفتیم که ببریم شلاق بزنیم و شکنجهات کنیم تا صبح زیر تهدید بودم که هر آنچه آقایان بازجو میگویند را بنویسم.»
او که ۴۳ روز را سلول انفرادی بوده، بارها تهدید شده که زنان خانوادهاش، از جمله مادر، خواهر و نامزدش را هم بازداشت کردهاند و آنقدر نگهشان میدارند که دیگر شناخته نشوند.
او درباره صحنهسازی ترور صیادخدایی نیز میگوید: «من را به آن نقطه در پل چوبی بردند، ساعت ۶ صبح همراه چند مامور مسلح گفتند که هر چه میگوییم را بگو تا فیلمبرداری کنیم. بعد از تهدید و فشار از سمت مامورها مجبور شدم هرچه گفتند را بگویم. در تمام این مراحل که تاکید داشتند که بگو من موتور خریدم و بردم آنجا گذاشتم هرگز صحبت از این نبود که موتور را از چه کسی خریدم و مدلش چه بود. گفتند بگو من موتور خریدم رفتم گذاشتم آنجا.»
محسن در جایی دیگر به صحنهسازی اعدامش نیز میپردازد: «وقتی برای اعتراف مقاومت کردم، در محوطه اوین من را به یک مدرسه بردند. دستبند و پابند و چشمبند زدند و فیلمبرداری کردند. گفتند این فیلم قبل از اعدام توست و چند روز دیگر قرار است اعدام شوی. گفتند اگر این را بنویسی شاید دلمان سوخت و تبدیل به ابد کردیم. دوباره فیلمبرداری کردند و گفتند هر چه اینجا نوشتیم را باید بخوانی.»
این تمام شکنجههای روانی محسن نیست. او که با بیماری صرع دستوپنجه نرم میکند، میگوید: «در یک ماه اول بازداشت، داروهای مغز و اعصاب من را قطع کردند گفتند اگر خانوادهات پرسیدند بگو میدهند. اگر راستش را بگویی، تماسهایت را قطع میکنیم. در طول یک ماه تشنجهای پیدرپی داشتم که اثراتش بعد از یک سال هنوز هست. یکی از نگهبانها بعدا به من گفت که چند بار بیهوش شدی و با ویلچر تو را به بهداری بردیم. من بعد از اینکه بهوش میآمدم، میدیدم روی تخت بهداری هستم.»
در لحظه نگارش این متن، محسن لنگرنشین اعدام شده است و متاسفانه قربانی طناب دار حکومت شده! با نگاهی به این پرونده به وضوح میبینیم که محسن را اعدام کردند نه به اتهام ترور بلکه حکومت با پرونده سازی بار دیگر یک نخبه را بازداشت میکند تا برای فرار کردن از زیر ضربههایی که از اسرائیل خورده است چهره خود را بازسازی کند و با اعدام محسن اعلام قدرت کند هنوز وجود دارد!
در واقع اعدام محسن نه پیامی به اسرائیل، چرا که در اسرائیل همگی از قدرت پوشالی جمهوری اسلامی اطلاع دارند بلکه پیامی به جامعه ایران است که اگر علیه ما باشید یا حتی در راستای سیاستهای ما نباشید به راحتی شما را حذف میکنیم! محسن مانند هزاران ایرانی دیگر قربانی سیاستهای قدرتطلبانه جمهوری اسلامی شده است!
طناب دار جمهوری اسلامی همواره به دنبال قربانی میگردد و هر بار یک ایرانی بیگناه قربانی آن میشود! طهرانی مقدمی که تا دیروز میگفتند به علت انفجار مهمات و ساخت موشک کشته شده است یک باره تبدیل به ترور میشود! جمهوری اسلامی همین است! چهار دهه با دروغ و جهل بر ایران حاکم شده است و با دروغ و جهل جان میگیرد! اما باید علی خامنهای بداند با کشتار نمیشود ادامه پیدا کرد! چرا که «گیرم که میزنید، گیرم که میبرید، گیرم که میکشید! با رویش ناگزیر جوانهها چه میکنید....»
ووکاشین پاکروان