نگرش باینری، و مظلومیت جمهوری اسلامی
متن طولانیست.
در پی دو نوشتار «آرایش جنگی؟» و سپس «نوشدارو پس از» از این قلم، کاربران عکس العمل متناسب نشان داده و برخی تیز و دیگری معقول تر نظر خود را ایمیل کرده اند. محتوای دو ایمیل (متن ویرایش و یا بازنوشته شده است) را نقل کرده و سپس به واکاوی می پردازم. پیرامون «نوشدارو…» نوشته شده «چه مجاهدین و چه چپی ها اعتقادی به ملی بودن و تمامیت ارضی و اینگونه مقولات ندارند و من چیزی از آنها در این مورد نشنیده ام. دلیلش هم واضح است یکی به انترناسیونالیسم اسلامی و امت معتقد و دیگری هم به خود انترناسیونالسیم ناب بین الملل.». هموطن بسیار عزیز که همیشه برایش احترام قائلم، در ایمیل کوتاهی نوشته « با درود و خسته نباشی. علی جان در مطالبی کهدر مورد تحرکات و نقشه ها و توطئه های جهان سرمایه داری مینوسی و هشدار میدهی خوبست کمی هم اشاره به این نکته داشته باشی که عملکردها[ی] خود رژیم ولایت فقیه زمینه ساز این تحرکات بوده و با سیاستهای غلط دست آنها را برای اجرای هرنوع برخوردی باز میکند از جمله نابودی اسرائیل و مرگ بر آمریکا که خودت بهتر میدانی. منظورم این است که این تصور به خواننده دست ندهد که رژیم مظلومانه مورد بی مهری جهانخواران قرار گرفته……»
نخست به «انترناسیونالیست» بودن می پردازم.
- با اجازه به نگاه و ایدئولوژی سازمانهای مورد نظر نمی پردازم؛ چرا که بد یا خوب بودن آن ایدئولوژی به خودشان مربوط است و اینکه آنرا چگونه تفسیر و پیاده می کنند هم مشکل آنهاست. اما سوال من بسیار ساده تر از این پیچیدگی هاست.
- فرض بگیریم تمام دنیا انترناسیونال شده و دیگر هیچ مرزی وجود خارجی ندارد. حال یک قایقی در این راه آب مورد نظر در جنوب ایران (بی نام و نشان) گم می شود و قرار است که گشت ها در این خطه آب به دنبال آن قایق بگردند. در ارتباطات بین قایقهای گشت، این آبراه را چه می نامند؟ آبراه ایکس (حاشیه – به یاد کتاب 1984 جرج اورول افتادم). بین خودشان چه جملاتی تبادل می شود؟ می گویند قایق را در آب های «خلیج فارس»، یا «خلیج عربی»، یا «خلیج» و یا تو «حوض همسایه» پیدا کردیم؟ بالاخره هر چیزی باید یک اسمی داشته باشد. سوال من از برخی از نیروهای چپ که سکوت اختیار می کنند، اینست که این چند قطره آب در جنوب ایران را چه می نامید؟ اجازه بدهیم برای خلق قهرمان ایران روشن بشود که مثلا فلان نهاد سیاسی سرنگونی طلب به این آبراه می گوید خلیج فارس، ولی آن یکی می گوید خلیج عرب.
- آیا به نظر این کاربر محترم که ایمیل ارسال کرده، خواست زیادی دارم؟ چرا به جنایتکاران جمهوری اسلامی اجازه داده می شود که پرچم دار «حق مسلم مردم» بشوند؟ چرا (برخی) «چپ» از مسائل واقعی همیشه دوری می کند و آنقدر خود را در «ایدئولوژی» و «انترناسیونالیسم» تنیده که اجازه نمی دهد «خلق» آنها را و مواضع آنها را در باره مسائل کلان (نان، کار، مسکن، عدالت اجتماعی) و (بقولی) موارد پیش پا افتاده (تمامیت ارضی، آبراه ها، حقوق بین الملل و حقوق یک ملت) بخوبی بشناسد و «چپ انقلابی» را بر مبنای «شناخت» انتخاب کند؟
- شناخت از واژگان دهان پر کن (کاپیتال مارکس، تز فویرباخ و یا فلسفه هگل و…) برای یک عضو و کادر لازم است، اما یک روستائی فقط می خواهد بداند که مرز کشورش از کجا شروع می شود و به کجا ختم می شود. یک کارگر (که 3 شیفت در روز کار می کند تا شکم خانواده را با آب سیر کند) می خواهد بداند و آگاه بشود تا دیگر فریب «آخوند» و یا «شاه در آبنمک خوابانده شده» را نخورد.
- خلق زمانی فریب نمی خورد و چهره «رهبر» را در آسمان نمی بیند، و آگاهی زمانی جامه عمل به تن خواهد کرد که نیروی پیشتاز و چپ با «خلق» رک و روراست حرف زده و موضعش برای کارگر و کشاورز و دانشجو و روشنفکر و عالم مشخص شده باشد.
در مورد ایمیل دیگر، پیرامون «آرایش جنگی»، هرچند متن ایمیل کوتاه است اما به نظرم از پیچ و خم های نگرشی و سیاسی پر است. تلاش می کنم برای برخی از کاربران که ممکن است (بقول این دوست) دچار تناقض برداشت از نوشته این قلم شده باشند، برخی از نکات را روشنتر بیان کنم.
- از آخر و نکته اصلی شروع می کنم. کاربر محترم نوشته « این تصور به خواننده دست ندهد که رژیم مظلومانه مورد بی مهری جهانخواران قرار گرفته».
نزدیک به نیم قرن است که نظام اسلامی بر ایران به خون غلطیده سایه شوم افکنده است. اکبر پونس ها و اکبرشاه، سبز سیدی ها و دولت های تدبیر و وفاق ملی آمده اند و ترفندها پیاده کرده اند، اما تعداد ریزشی های نظام، روزافزون شده و کار بجائی کشیده که 98درصدی های متوهم به «نه یک کلمه کم یا زیاد» خمینی در 1358، در آخرین نمایش انتخاباتی به زیر 20% رسیده است. اگر نظام اسلامی پس از 47 سال نتوانسته ملت شریف را شستشوی مغزی دهد، آسوده خاطر باشیم که «خواننده» با نوشتار این قلم منحرف نشده و هرگز تصور نمی کند که «رژیم مظلوم» است. هویت این نظام برای ملت شریف ایران کاملا روشن است و هیچ «قلمزنی» – انقلابی، متدین، روشنفکر و خارج از گود نشین و «ناظر» – نمی تواند به نظام اسلامی هویتی مجازی تزریق کرده و نظام را از افول بازدارد. مگر اینکه به هوشیاری «خلق» شک داشته باشیم. - «عملکردهای خود رژیم ولایت فقیه زمینه ساز این تحرکات بوده و با سیاستهای غلط دست آنها [جهان سرمایه داری] را برای اجرای هرنوع برخوردی باز میکند»
به نظر این قلم، جهانخواران بنا به «عمل» دشمن، «عکس العمل» نشان نمی دهند. بلکه بنا به «استراتژی» که سالها و از جوانب مختلف (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، ژئوپلیتیک،…) برای آن تحقیق و تفحص انجام داده اند برنامه های خود را پیاده می کنند. به زبانی دیگر، اگر قرار بر این باشد (بنا به همان استراتژی) که به ایران یورش مغول وار بیاورند، هیچ سیاستی (درست یا غلط) از سوی «کشورهدف» نمی تواند باعث تغییر مسیر آن استراتژی بشود (نمونه لیبی).
در عین حال، اقدامات «دولت و کشور هدف» می تواند خوراک تبلیغاتی به «مهاجم» بدهد. وقتی «ایران» به سفارتخانه آمریکا یورش برد و آنرا تسخیر کرد، بهانه «دائم العمر» به آمریکا و شرکاء داد تا از آن پیراهن عثمان درست کرده و آنچه می خواهند بگویند و بکنند. به نظر نگارنده، حمله به سفارتخانه (هر سفارتخانه ای در هر کشوری) خلاف قوانین متعارف بین المللی است، و باعث بی هویت کردن پروتکل هائی می شود که روزی می تواند به یاری بیاید. اگر عناصر وابسته به جمهوری اسلامی به سفارتخانه آمریکا و چند دهه بعد به سفارت عربستان حمله نمی کردند، می توانستند علیه حملات اسرائیل به «سفارتخانه ایران» در سوریه و یا نمایندگی آن در اربیل اعتراض کنند. اما اقدامات و مواضع غیر مسوولانه همیشه باعث دردسرهای پیچیده می شود.
در عین حال، نقش آفرینی جمهوری اسلامی در انفجار مقر تفنگداران آمریکایی بیروت، سفارتخانه آمریکا در بیروت، آرژانتین و برج 22 در اردن، و البته کشتار «زنجیره»وار مخالفین طی 47 سال گذشته در کشورهای مختلف اروپا، مهر «تروریست» به پیشانی جمهوری اسلامی زده ومی تواند خوراک تبلیغاتی برای حمله احتمالی آمریکا به ایران بشود. چنانچه حمله موشکی حوثی ها به فرودگاهی در اسرائیل، حملات احتمالی اسرائیل به ایران، که تنها قربانی هر حمله نظامی مردم تهیدست ایران خواهد بود را برای «افکار عمومی غرب» قابل فهم می کند.
پس از آغاز مذاکره بین ارباب و رعیت در عمان و «پیشرفت» های محسوس، اروپا خیلی واضح اعلام کرد که هر آنچه مورد توافق قرار بگیرد می بایست منافع اروپا را هم در نظرداشته باشد. لازم به یادآوریست که توپ و تشر ترامپ به هنگام ملاقات با زلنسکی در کاخ سفید، یکروز بعد از ملاقات مکرون کلید خورد. جنگ در اوکراین بخاطر آتش افروزی بریتانیا و فرانسه ادامه دارد، چرا که در قرارداد بین اوکراین و آمریکا، منافع اروپا در نظر نگرفته شده است. امروز هم اگر آتش بس احتمالی پیشنهاد می شود به این خاطر است که آنچه می بایست رخ دهد (قرارداد زمینخواری در اوکراین)، عملیاتی شده است. روسیه بخشی از خاک غنی اوکراین را ربوده و بقیه را هم برای آمریکا و شرکاء باقی گذاشته است. ناتو هم به بخشی از دستاورد های استراتژیک رسیده است. - خبرنگار اسکای از یک کارشناس (سرهنگ) هندی می پرسد «آیا درست است که آنچه بین هند و پاکستان رخ داد با «پرچم تقلبی» (false flag) آغاز شد»؟ ساده اینکه تنش و درگیری را خودشان شروع می کنند تا خودشان به موقع تمام کنند.
- پس از سقوط بازار سرمایه در 2008، و سپس برگزیت در 2016، و کرونا در 2019 و ظهور ترامپ و فاشیسم در آمریکا و اروپا، نباید از آنچه امروز (تغییر نظام جهانی) در شرف وقوع است تعجب کرد، جنگ افروزی توسط جهانخواران به اوج رسیده، چرا که دراکولا (دیو، ضحاک) خون تازه می طلبد.
- جنگ بین قطب های تازه به میدان آمده و ابرقدرت ها (سنتاٌ پذیرفته شده)، به این خاطر نیست که یکی بهانه به دیگری می دهد، بلکه به این دلیل است که ابرقدرت، بنا به ژن و بافت ساختاری، نمی خواهد و نمی تواند حیطه تحت سلطه خود را با دیگری شریک شود(مبحث موجودیت).
- آنچه امروز در عمان و رم رخ می دهد، بخاطر توان اتمی یک کشور جهان سومی و پیشگیری از تغییر غیرمطلوب بنیادین در «نظام حاکم بر جهان» است. این نکته هم یک مبحث تازه نیست که احتیاج به پژوهش داشته باشد. دورانی بود که ایران و روم و چین تنها قدرت برتر جهان بودند. دورانی هم بود که بریتانیای کبیر صاحب دنیا شده بود. اما این جنگ و آن جنگ، این امپراتوری ها را وادار به عقب نشینی و افول کرد، تا به آنجا که «امپراتوری پرشیا» به «اینی» که امروز هست و امپراتوری بریتانیا به «آنی» که هست تبدیل شده است. افول ابرقدرت و تشنج های پیش از مرگ، و ظهور ابرقدرت دیگر، بخشی از این دور تسلسل است.
- لشگرکشی آمریکا، به بهانه واقعه تروریستی 11 سپتامبر، که به بیخانمانی، مصدومیت، قتل و کشتار میلیون ها انسان «بی گناه» افغانی و عراقی، و سپس لیبیایی و سوری و یمانی و …. انجامید، به این خاطر نبود که فی الواقع صدام حسین «سلاح اتمی و ….» داشت، و یا فرماندهی استراتژیک «تروریست» ها (11 سپتامبر) در افغانستان مستقر بود (فرماندهی در سیا بود – رجوع شود به سخنان هیلری کلینتون). مگر سرهنگ قذافی امکانات هسته ای را تقدیم نکرده بود؟ و….
لشگرکشی آمریکا به کره و تقسیم آن به خطه شمالی و جنوبی، لشگرکشی آمریکا به ویتنام…. یوگوسلاوی… و…. اینها هیچکدام به این خاطر نبود که «سیاستهای غلط دست آنها [آمریکا] را برای اجرای هرنوع برخوردی باز» گذاشته بود. مشکل در آن دوران «ایدئولوژی» رو به رشد کشورهای چین و شوروی بود، و یا اینکه جهان قرار بود به سوی گلوبالیزاسیون حرکت می کرد. جنگ افروزی یکی از ویژگیهای «ستمگران» است و احتیاج به بهانه ندارد. - مگر نه اینکه تنها عامل و عنصری که تعیین می کند چه سیاستی «درست» است و کدامین «غلط»، «منافع ملی» یک کشور است؟ آنچه در حال رخ دادن است، تقابل «منافع ملی» «ستمگر» با «ستمدیده» است. این یک واقعیت است. در عین حال، جمهوری اسلامی و در رأس آن خامنه ای می خواهد القا کند که او نماینده «ستمدیده» و محافظ «منافع ملی» خلق است. افشای این دروغ و فریب به عهده «اپوزیسیون» است. این افشاگری نباید با لگدمال کردن «منافع ملی» خلق همراه باشد. وظیفه «اپوزیسیون» دفاع از منافع ملی ایران و مبارزه رو در رو با دشمن است. در این معادله، تز «دشمن دشمن من، دوست من است» بی معنی است، چرا که «دشمن دشمن خلق» به دنبال حفظ «منافع ملی» خودش است که در منتها الیه در تضاد با «منافع ملی خلق» ستمدیده است.
- جهان سلطه غرب، سالها پیش اعلام کرده بود که روسیه نباید به دریای آزاد از طریق مرزهای جنوبی راه پیدا کند. چین نباید «عمق استراتژیک» خود را تا نزدیک به مرزهای اروپا گسترش دهد. «مقاومت»مردم فلسطین نباید ثمربخش باشد، چرا که می تواند برای مردم دیگر کشورهای عرب زبان، نویدبخش شود. این است «دلیل» همه کشتارها، و این است معنای واقعی «عمق استراتژیک». امر و نهی «ستمگر» واکاوی لازم ندارد.
«ستمدیده» هرگز نباید به مرز «استقلال» (تکنیکی، اقتصادی، سیاسی…) برسد. اعتراضات آزادیخواهانه علیه کشورهای «سلطه گر» نباید نهادینه شود. به همین خاطر به «صدور بحران» می پردازند. بخاطر بیاوریم سرکوب اعتراضات کارگری در فرانسه (2018) و انگلستان (معدنچی ها 1984 – 1985) و دیگر کشورهای اروپائی، و یا بازداشت دانشچویان آمریکائی معترض به جنایت جنگی در غزه را که به اخراج و تعلیق و حتی دیپورت از آمریکا انجامید. سرکوب در دانشگاه های آمریکا بیانگر خوی «ستمگر» است که اگر «سرکوب» لازم باشد، بهانه لازم ندارد (البته بنا به قاعده اپیزمنت، اگر آزادیخواهان سکوت اختیار کنند و بهانه ندهند و اجازه دهند جهان «سرمایه داری» هر چه می خواهد انجام دهد، در آنصورت شاید شدت سرکوب کمتر شود). - تعرفه و مالیات های سرسام آور که امروز مردم تهیدست را نشانه گرفته، برای پرکردن خزانه، در راستای آماده شدن برای جنگ های فرسایشی است.
- به نظر این قلم، ریشه تمام مشکلات در نظام «استثمارگرانه» است. بدون شک، جمهوری اسلامی و امروز پاکستان و هند و… به این «آتش افروزی» بنزین می ریزند. بقیه، هرچه که می خوانیم و می نویسیم و تحلیل می کنیم، سمت و سویش از دو مسیر می گذرد. بقول جرج بوش «یا علیه آن هستیم و یا موافق آن». آنها می خواهند همه «ستمدیدگان» به نگرش باینری تن بدهند. جمهوری اسلامی که سالها بالای سردر وزارتخارجه نوشته بود «نه شرقی نه غربی» (هنوز هم هست) به این نتیجه رسیده که نمی تواند «مستقل» نفس کشیده و به حیات ادامه دهد. در نتیجه به سمت شرق چرخیده است. مخالفین نظام هم به ناچار به سمت «غرب» تمایل پیدا کرده اند. به زبانی دیگر، اگر جمهوری اسلامی (در صورت موفقیت مذاکره) همچون دوران شاه، به سمت غرب متمایل بشود، اپوزیسیون هم به سمت «چپ» متمایل می شود. همه و همه اینها بخشی از «استراتژی» است که می بایست عملیاتی بشود و بهانه لازم ندارد.
شاید نیروهای «جدی» که درگیر مبارزه هستند، به دلایل قابل درکی نتوانند آنچه «ته دلشان» می گذرد را به زبان بیاورند، اما «علی ناظر» در جایگاه یک «قلمزن» می تواند و باید (بخشی از باورهای آنها را) بنویسد. با این صغری کبری ها می خواهم نتیجه بگیرم که:
- جهان «ستمگر» در حال توسعه بازوان «اختاپوسی» خود به سمت ایران است، و جمهوری اسلامی هم، از چرخش «خصم» به سوی «تفاهم»، خشنود است. گروسی در یکی از مواضع اخیر خود گفته «حملهای از سوی اسرائیل باعث بروز یک درگیری گسترده خواهد شد و نمیدانم که آیا بتواند مشکل اصلی را حل کند یا خیر. چراکه مشکل اصلی ظرفیت فعالی ایران برای داشتن یک سلاح اتمی است، حتی ویرانگرترین کارزار (اقدام نظامی) نیز قادر به ویران کردن تمامی زیرساختها نخواهد بود و امکان بازسازی آن وجود خواهد داشت.»
همزمان، ترامپ، اخیرا اظهار داشته «رفتار ایران در قبال مذاکرات هستهای «هوشمندانه» بوده است. ترامپ می خواهد آتو به مذاکره کننده ایرانی بدهد تا دستش در قبال با تندروها که به دنبال «مذاکره هوشمندانه» و «حق مسلم» هستند، پر باشد. وی با نشان دادن در باغ سبز، ادامه می دهد «اتفاقات بسیار خوبی در مورد ایران در حال رخ دادن است….. میخواهیم ایران کشوری ثروتمند، فوقالعاده، شاد و عالی باشد، اما نباید سلاح اتمی داشته باشد.»
موضع ترامپ چندان تفاوت ماهوی با موضع سخنگوی وزارتخارجه آمریکا ندارد که در ارتباط با افشاگری «سایت جدید اتمی» در سمنان، توسط شورای ملی مقاومت گفته «….میدانید که افراد بسیار باهوشی در حال انجام این گفتگوها هستند. جهان میداند ایران چه کارهایی انجام داده است و دلیلی وجود دارد» (در عرض چند روز گذشته، برای بار دوم آمریکا گوشه می زند که ایران به تسلیحات اتمی مسلح است). وی ادامه می دهد «… ما اکنون در تلاشیم با آنها صحبت کنیم تا مسیر آنچه در حال وقوع است را تغییر دهیم….»
این گزیده مثالها یک نکته را (حداقل برای من روشن) می کند. «ستمگر» به دنبال «اپیزمنت» است و در آینده، اولین قربانی آن «نیروهای چپ و رادیکال» خواهند بود. - شخصا موافق نابودی تسلیحات اتمی در سطح جهان هستم. در عین حال، موافق توانمندی اتمی برای ایران هستم (با این موضع شورا که علیه ایران اتمی است، مخالفم. ایران اتمی با ایران مسلح به تسلیحات اتمی تفاوت فاحش دارد). همرمان، به این باور ندارم که اگر ج.ا. سلاح اتمی داشته باشد، سرنگونی دچار وقفه و سکته می شود. امر سرنگونی «مشکل» مردم ایران و سرنگونی طلبان است. اگر ج.ا. به هزاران سلاح هم مسلح شود، اگر مستشاران آمریکائی تمام کوچه و خیابان را پر کنند و اگر میلیاردها دلار خرج «انقلاب سفید دوم» کنند، ولی اراده «خلق» بر این باشد که این نظام باید سرنگون شود، بر این باورم (همیشه بوده ام) که «سرکوچه کمینه»، و هیچ چیز و هیچکس نمی تواند جلودار آن بشود.
- استقلال فکری، همچون استقلال سیاسی یک کشور، می بایست برپایه داده های واقعی بنیاد شود. خواننده می بایست با تمام جوانب اخبار و نگرش ها آشنا شده و تمام نظرات را مطالعه کند. در عین حال، «خواننده امروزی» بسیار هوشیار شده و به راحتی فریب این جمله بندی و یا آن وعده و وعید را نمی خورد.
این «قلم» بیش از 42 سال در خارج از کشور کنشگر سیاسی است، و با اسم «ناظر» می نویسد. در این عمر مدید، همیشه بر چند باور تکیه داشته است.- سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی. این یک شعار نیست، بلکه یک خط فکری از دوران شاه است و تغییر پذیر هم نیست. سالها نوشته و بازهم می نویسم. حال اگر خواننده ای می خواهد با یکی از نوشتارهای این قلم «متوهم» شده و نتیجه گیری کند که جمهوری اسلامی «مظلوم» است، فکر کنم باید به حال آن خواننده فکر دیگری کرد.
- آزادی اندیشه، همیشه! و بطور حتم با ریش و پشم (در اندیشه) نمیشه. نقد و انتقاد بیرحمانه از آنچه و آنکس که هست (از بزرگان تا کوچک – علی ناظر).
- تنها راه برای سرنگونی، خیزش های اجتماعی زیر چتر نیروهای مسلح رادیکال است. بجز این، سرنگونی میسر نیست و خودگول زنی و یا فریب دیگرانست.
- جنگ بین «ستمدیده» و «ستمگر» با سرنگونی این نظام پایان نمی یابد. آنچه امروز در ایران رخ می دهد بخشی از این «جنگ استراتژیک» است. پیروزی بر نظام اسلامی، بدون شک و تنها «فتح یک سنگر» است و نه چیز بیشتری؛ و این واقعیت می بایست برای ملت شریف ایران روشن شود، که پس از پیروزی، با توجه به زیاده خواهی های «ستمگر» راهی بس سخت و پرپیچ و خم پیش رو خواهد بود. «ستمگر» تنها بخاطر اپیزمنت و یا دیپلماسی انقلابی، از «منافع» خود نمی گذرد. سنگر دوم که باید فتح شود، استقلال اقتصادی و سیاسی است. آیا «ستمگر» اجازه می دهد؟ به نظر این قلم، «خیر! هیچ موقع»، مگر اینکه فرهنگ مبارزاتی جامعه بالا برود (47 سال گذشته عقب گرد داشته). «دیپلماسی انقلابی» نباید مترادف با «بله قربان» تعبیر نشود.
- جنگ بین دو نظام فاشیستی-مذهبی اسرائیل و جمهوری اسلامی، به هر شکل و ماهیتی، می بایست توسط آزادیخواهان (با هر نگرش و مرامی) شدیدا محکوم شده و نباید خود را پشت واژه ها، از هراس «گربه شاخت نزنه»، پنهان کرد. موضع مخالف با جنگ یک موضع اصولی است، چه «ستمگر» خوشش بیاید یا نیاید. حمله نظامی به ایران باعث نابودی زیرساخت های کشور، بیماری و عقب افتادگی کشور شده، و ایران به ورطه «آنارشیسم» سقوط خواهد کرد، و برنده اصلی آن نظامی «وابسته» و یا «سلطنتی» است.
- موفقیت در «مذاکره» که بتواند سایه شوم جنگ را حذف کند، به سرنگونی طلبان امکان یورش همه جانبه می دهد، و باید از آن حمایت کرد. یک نکته لازم به تأکید است. عراقچی و خامنه ای «نماینده» مردم (ستمدیده) در این «مذاکره» نیستند. بدون شک آنها مدافع منافع ملی ایران هم نیستند بلکه به دنبال ادامه حیات و بقای جمهوری اسلامی هستند. در عین حال، با عقب نشینی «ستمگر» از آرایش جنگی، مردم امکان خیزش های اجتماعی خواهند داشت تا تمامیت نظام را سرنگون کند.
- سرنگونی به معنی اخص کلمه در دوران آنارشیسم، ناممکن و انحرافی خواهد بود.
- با نگرش باینری (دو ارزشی) همیشه مخالف بوده ام. بین بدها و خوب ها، هزاران «ارزش» دیگر هم وجود دارد. برای آسان شدن مبحث، منهای بینهایت را «ستمگر» و بعلاوه بینهایت را «ستمدیده» بنامیم. آنچه که می ماند اینست که «ما» آدمها در کجای این دو «نقطه» قرار داریم و چگونه فاصله خود را با این دو نقطه تنظیم می کنیم؟ هر چه «اندیشه ما» وابسته تر بشود، «اندیشه ما» به «ستمگر» نزدیکتر می شود، حتی اگر فاصله فیزیکی ما زیاد باشد.
- تروریسم به هر دلیل، شکل و اقدامی که باعث مصدوم شدن «مردم عادی» بشود باید شدیدا محکوم شود. جنگ افروزی نوعی از «تروریسم» است.
- شک ندارم که عناصر نامطلوب ایرانی که اخیرا در انگلستان بازداشت شده اند با عناصر نامطلوب اروپائی بازداشت شده در ایران، عاقبت مبادله خواهند شد.
در پایان با چند سوال پرحرفی را پایان می دهم.
چه کسی، و وابسته به چه کشوری انفجار در بندرعباس را کلید زد، و چرا جمهوری اسلامی برای نخستین بار انگشت اتهام را به سوی اسرائیل و شرکاء نمی گیرد؟ چرا انفجار حین مذاکره رخ داد؟ آیا انفجار بخشی از «راستی آزمائی» ج.ا. بود؟ چرا موضع آمریکا و ترامپ پس از انفجار و ورود روبیو سختتر شد، اما پس از دور چهارم ملایمت پیدا کرد؟ چرا سفیر آمریکا در اسرائیل می گوید «هیچ سلاح هستهای در ایران وجود نخواهد داشت» مگر در این مقطع زمانی «وجود» دارد؟ آیا تشدید بحران در پاکستان و هند برای بسته شدن شاهراه های «استراتژیک» جاده ابریشم به سمت غرب یا تسهیل آن است؟ به راستی پشت پرده چه می گذردکه ما نامحرم هستیم؟
فکر کنم به اندازه کافی و لازم دیدگاهم را فورموله کردم تا خواننده دچار توهم نشود و فکر نکند که جمهوری اسلامی «مظلوم» است.
باردیگر از یاران همیشگی تشکر می کنم که با نوشتن ایمیل های چند خطی مرا به فکر وا می دارند.