۱۴۰۴-۰۳-۰۴
ک - الوند

درحالیکه کودکان غزه بمباران و گرسنگی می‌کشند، ما ناتوان نظارگراین قجایع به عنوان یک انسان اجتماعی چه مسولیتی داریم - برگردان

ریانون لوسی کاسلت

روزنامه: گاردین

 

 فکر می‌کردم همه ما به مسئولیت جمعی در قبال کودکان اعتقاد داریم. این جنگ وحشتناک درغزه باعث شده است که این سوال را از خود بپرسم

 

در ماه‌های گذشته تصاویری روی صفحه گوشی‌ام دیده‌ام که تا زنده‌ام مرا آزار خواهد داد. کودکان و نوزادان کشته شده، زخمی و گرسنه. کودکانی که از درد و ترس برای مادران، پدران، خواهران و برادرانشان گریه می‌کنند.

 پسر کوچکی که از شدت وحشت  از سقود یک  بمب ناشی از حمله هوایی به خود می‌لرزد. صحنه‌هایی از وحشت و خشونت غیرقابل توصیفشدیدا برایم ازار دهنده بود گاهی اوقات قصد گذر از این عکس‌ها و فیلم‌ها دارم  شاید از آنچه در آینده خواهم دید می‌ترسم. اما بیشتر اوقات، احساس می‌کنم که مجبورم شاهد باشم. می‌دانم که تنها نیستم. بسیاری از ما، که از امتیاز آسایش و امنیت برخورداریم، رنج کودکان غزه را از طریق رسانه‌های اجتماعی، تصاویری که به طرز تکان‌دهنده‌ای با تبلیغات رسانه ها و عکس‌های کودکان دیگران، لبخندزنان و در امنیت، آمیخته شده‌اند، تماشا کرده‌ایم. این امر وحشت را حتی ملموس‌تر می‌کند: اینها می‌توانند بچه‌های شما، یا بچه‌های من، یا هر بچه‌ای که می‌شناسید باشند، اما قرعه‌کشی تولد در میان است. هزاران نفر از صدای خود برای دفاع از این کودکان و خانواده‌هایشان استفاده کرده‌اند، چه از طریق نوشتن به سیاستمداران، چه از طریق کمک به خیریه‌ها و سازمان‌های امدادی، یا حضور در خیابان‌ها. با این حال، این جنگ علیه کودکان ادامه دارد و حس ناتوانی شدیدی برای کمک به آنها وجود دارد. تصور اینکه اوضاع چگونه می‌تواند بدتر شود دشوار است

 اما با اخبار این هفته مبنی بر اینکه ۱۴۰۰۰ نوزاد، طبق گفته سازمان ملل، از سوءتغذیه شدید رنج می‌برند، بدتر می‌شود. دلیل آن گرسنگی عمدی است: قحطی به عنوان سلاح جنگی یا، همانطور که دیده‌بان حقوق بشر می‌گوید، "ابزاری برای نابودی". این حس فراگیر ناتوانی در مواجهه با وحشت غیرقابل تصور، حس جمعی آسیب اخلاقی ایجاد می‌کند - نوعی پریشانی روانی عمیق که می‌تواند برای افراد اتفاق بیفتد، زمانی که مجبور به انجام کاری می‌شوند، یا در واقع کاری نمی‌کنند، به شیوه‌هایی که مستقیماً با ارزش‌ها یا اصول اخلاقی آنها در تضاد است. من اولین بار هنگام صحبت با متخصصان پزشکی که در طول همه‌گیری به اختلال استرس پس از سانحه مبتلا شده بودند، با این اصطلاح مواجه شدم. پزشکان، پرستاران و مراقبان از اینکه همیشه قادر به ارائه درمان به بیمارانی که به شدت به آن نیاز داشتند، به دلیل کمبود تجهیزات، منابع و رهبری و حجم زیاد افراد بیمار، نبودند، رنج می‌بردند. این نوع پریشانی در هیچ کجا به اندازه خود غزه به شدت احساس نخواهد شد. برای متخصصان پزشکی و امدادگران آنجا، غم، گناه، خیانت، و حتی اینکه نمی‌توانید به همه کمک کنید، باید یک واقعیت روزانه باشد. وقتی وظیفه شما کمک کردن، غذا دادن و درمان کردن است، ناتوانی در انجام این کار یک آسیب عمیق است. و برای والدین غزه، دیدن گریه فرزندتان از گرسنگی و ناتوانی در غذا دادن به او، باید شکنجه‌ای به شدیدترین شکل باشد.

 من اغلب به نوزادانی فکر می‌کنم که در بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان زیر بمباران بودند - آن عکس از نوزادان در بیمارستان الشفاء که هفت نوزاد را روی یک تخت گذاشته بودند تا گرم و زنده بمانند. به مادرانشان فکر می‌کنم، که بسیاری از آنها مجبور شده‌اند بدون مسکن و تجهیزات مناسب زایمان کنند. آنها الان کجا هستند؟ چند نفر از آنها زنده مانده‌اند؟ و این چه تاثیری بر پزشکانی که آنقدر تلاش کردند تا آنها را نجات دهند، گذاشت؟ اما من همچنین شروع به فکر کردن در مورد تأثیر آسیب‌های اخلاقی به صورت غیرمستقیم و در مقیاس بزرگ کرده‌ام. من به هیچ وجه آن را با آنچه مردم روی زمین تجربه می‌کنند، مقایسه نمی‌کنم. اما آن احساس ناتوانی و به عنوان یک امتداد، همدستی: چه تاثیری بر کسانی در سراسر جهان دارد که احساس می‌کنند آنچه اتفاق می‌افتد اشتباه است؟ تأثیر دیدن این همه رنج عمیق - حتی از طریق صفحه نمایش - و احساس ناتوانی در اقدام یا مجبور کردن دیگران به اقدام چیست؟ حالا می‌فهمم که چرا مادرم بعد از تولد من دیگر اخبار را تماشا نکرد. به این دلیل بود که نمی‌توانست تحمل کند. من هم از وقتی پسرم را به دنیا آورده‌ام، وسوسه‌ای برای نگاه به درونم احساس کرده‌ام، برای اینکه خودمان را در گرما و امنیت زندگی‌های ممتازمان محصور کنم. اما اینترنت به این معنی است که جدا شدن از آن دشوارتر است - اخبار به طور مداوم و موازی با زندگی ما در جریان هستند و مرزها را از بین می‌برند. شب‌های زیادی بوده که پسرم را با شکم سیر و لباس خواب تمیز و نرم به رختخواب برده‌ام و بی‌صدا برای این بچه‌های دیگر که در تخت‌های گرم نیستند گریه کرده‌ام. در ساعات اولیه صبح که برای شیر بیدار می‌شد، تنها کاری که باید می‌کردم این بود که به سراغ یخچال بروم و برایش کمی شیر بریزم، و می‌نشستیم و نه به صدای بمب‌ها، بلکه به آواز پرندگانی که انگار آسمان را پر کرده بودند گوش می‌دادیم. تضاد ​​بین امنیت او و خطر آنها برای من زننده است. آیا این می‌تواند نوعی آسیب اخلاقی باشد؟ چیزی در همراهی روزانه با یک فرد کوچک وجود دارد - معصومیت، آسیب‌پذیری، حماقت، طبیعت دوست‌داشتنی آنها - که باعث می‌شود درد هر کودک دیگری مانند یک توهین عمیق به نظر برسد. اما می‌دانم که لازم نیست حتماً پدر یا مادر باشید تا از آنچه بر سر کودکان غزه می‌آید، احساس وحشت کنید.

 

 خانم  ریانون لوسی کاسلت یکی از روزنامه نگاران روزنامه گاردین است

برگردان : ک : الوند

 

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر