بحران انسداد
در فرهنگ نظام سرمایه داری آدم ها به سه دسته تقسیم می شوند:
کار آفرینان که سرمایه دارن هستند ،مالکین ابزار تولید
کارگران:کسانی که با فروش نیروی کار خود چرخ های نظام سرمایه را به حرکت در می آورند
بلا مصرف ها: کسنی که بهر دلیل از چرخه تولید رانده شده اند و دارند از کمک های دولتی زندگی می کنند.
همه چیزاز بحران بیکاری در جوامع سرمایه داری آغازمی شود .تا طبقه ای با سرنام بلامصرف ها شکل می گیرد.
طبقه بلامصرف کارگرانی هستند که بهر دلیلی از کار اخراج شده اند .نیاز به یاد آوری نیست که وقتی در این زمان از کارگر و طبقه کارگر یاد می کنیم مرادمان پرولتاریای قرن نوزدهم نیست. کلیه کسانی ست که فاقد ابزار تولیدند و سرمایه شان نیروهای کار و دانشی ست که اندوخته اند و برای گذران زندگی نیازمندندکه نیروی کار و مهارت خود را به شرکت های سرمایه سالار بفروشند .و زندگی شان از طریق مزد می گذرد . یک سوی این طبقه کارگران صنعتی و معادنند ویک سوی دیگر آن پرستاران و پزشکان و تکنسین ها و دانش آموختگان دانشگاهی ست که با دانش خود ارتزاق می کنند.
بیکار شدن مداوم بخشی از نیروی کار بر می گردد به بحران ساختاری سرمایه که مدام در حال بر آمدن و خاموش شدن است و در هر بر آمدن عده ای از چرخه تولید حذف می شوند و زندگی شان وابسته می شود به کمک سوشیال.
مکانیسم سرمایه داری به شکلی ست که نمی تواند توقف کند . تنها و تنها با ارزش افزایی مدام است که به حیات خود ادامه می دهد.نمی تواند مراعات کسی را بکند .از ادم ها گرفته تا طبیعت. همه و همه سوخت این ماشین سیری ناپذیر سرمایه هستند.مدام خودرا باز تولید می کند و سعی می کند با ادغام تولید در تولید دانش بنیان سود خودرا هر چه بیشترو بیشتر کند.یک سوی بالا بردن سود رفتن بسوی تکنیک های دانش بنیان است و به تبع آن نیاز کمتر به کار کارگر. و این شدنی نیست مگر با استفاده هرچه بیشتر از اتوماسیون و ربات و هم اکنون از هوش مصنوعی .
و بزودی با استفاده هر چه بیشتر از هوش مصنوعی و سپردن کارها به هوش مصنوعی نیاز به کارکارگر کم وکمتر می شود اینجاست که جهان وارد بحران انسداد می شود و باید فکری بکند بحال این طبقه بلامصرف که مدام بر وسعتش افزوده می شود و با کمک های دولتی گذران می کند.
آیا سرمایه برای خروج از این بحران به جنگی عالمگیر دیگر روی می آورد.وبا فرستادن میلیون ها آدم به صحنه مرگبار جنگ از دست این طبقه بلامصرف خود را آزاد می کند کاری که در سال های ۱۹۱۷ و ۱۹۴۱ کرد یا نه انسان گرفتار شده در بن بست به راهی دیگر می اندیشد . راهی که تولید در خدمت انسان است. نه انسان در خدمت کالا.
مهم نیست این راه را سوسیالیسم بنامیم یا اقتصادی در خدمت انسان .مهم ضرورتی ست که ما را به اندیشیدن وادار می کند.