۱۴۰۴-۰۴-۱۲

نورایمان قهاری

وقتی اخطار بمباران، نقابی‌ست بر چهره‌ جنایت محض

 

هشدار برای ترک یک منطقه، به این دلیل که قرار است بمباران شود، نه نشانه‌ای از انسان‌دوستی است و نه تلاشی برای حفظ جان غیرنظامیان؛ بلکه بخشی از سازوکار دقیق و محاسبه‌شده‌ خشونتی سرد است، خشونتی که ما را بعنوان یکی از مراحل طرح خاورمیانه‌ بزرگ مینگرد؛ طرحی که با شعار دموکراسی، حقوق زنان، و اصلاحات آغاز شد، و هدف واقعی‌اش بازچینی مرزها، تغيير دولت‌های وقت و مهندسی دوباره‌ نظم منطقه براى سود بيشتر قدرت‌های غربی بود. در منطق این پروژه، ما نه انسان، بلکه هدفی نظامی، جمعیتی قابل حذف، یا مانعی در مسیر بازطراحی نظم مطلوب قدرت‌ها به شمار می‌آییم. هشدار، در این چارچوب، نه برای نجات یا حفظ جان، بلکه برای پاک‌سازی میدان پیش از حمله و حذف مسئولیت است.

این "اطلاع پیش از حمله" که ظاهری اخلاقی دارد، در حقیقت فرمانی است برای فرار، برای رها کردن خانه، کارخانه، حافظه‌ زیسته و تمام آن‌چه زندگی مینامیم. برای آن‌ها اهمیتی ندارد که همه توان فرار ندارند؛ که فرار، امتیازی نابرابر است و تنها در اختیار کسانی‌ست که امکان، زمان و پناه دارند. و درست در همان لحظه‌ای که برخی میگریزند و بسیاری جا می‌مانند، بمب‌ها فرو میریزند، نه فقطبر ساختمان‌ها، بلکه بر پیکر معیشت، کرامت، و روان جمعی جامعه.

چنین "هشدارهایی" در روان عمومی، حس تحقیر، بی‌قدری و بی‌پناهی پدید می‌آورند. مهاجم، دیگر صرفاً یک نیروی نظامی نیست، بلکه بدل به چهره‌ای می‌شود مست از قدرت و آغشته به خودبرتربینی، که با وقاحتی حساب‌شده، زندگی انسان‌ها را قابل‌مصرف، جایگزین‌پذیر و حذف‌پذیر اعلام می‌کند. این اوج فرآیند انسانیت‌زدایی است: جایی که انسان دیگر سوژه‌ای با حق زیستن نیست، بلکه مانعی فنی در مسیر منافع ژئوپولیتیک تلقی میشود. پیش از آن‌که اولین بمب فرود آید، پیام روانی خشونت منتقل شده: فروپاشی احساس ارزشمندی، ترس، بی‌اعتمادی و گسست اجتماعی آغاز شده است.

اما گاه این خشونت به تناقضی تلخ می‌انجامد: در واکنش به سال‌ها سرکوب، بخشی از مردم به بمباران خوشامد میگویند، با این خیال که شاید نیرویی خارجی نظم استبدادی را واژگون کند. این شادی، نه نشانه‌ امید، بلکه حاصل ناامیدی عمیق، انسداد سیاسی، و شکافی ژرف میان مردم و حاکمیت سرکوبگر است. جایی که ذهن زخم‌خورده، خشونت را با نجات اشتباه می‌گیرد و آزادی را نه در کنش جمعی، بلکه در ویرانی تحمیلی تصور میکند، بی‌آن‌که به پیامدهای بلندمدت چنین تهاجمی از بیرون بیندیشد.

حمله به زیرساخت‌های غیرنظامی، از جمله کارخانه‌های موادغذایی، صرفاً تخریب فیزیکی نیست؛ ضربه‌ای‌ست به زندگی روزمره، به نان مردم و به حافظه‌ اجتماعی. نابودی یک خط تولید، یعنی از هم گسستن زنجیره‌ای از بقا، از دست رفتن شغل، اضطراب نان فردا، و نگاه خالی کودکی به یخچال خاموش، حتى بيش از آنچه پيش از اين بوده است. این ویرانی، در کوچه‌ها ادامه دارد؛ در واهمه‌ بیکار شدن، در عزت‌نفس تحقیرشده، و در احساسی جمعی از بی‌پناهی که بمباران را به تجربه‌ای روانیِ مشترک تبدیل میکند.

در چنین شرایطی، جامعه‌ ایران میان دو فشار خردکننده گرفتار آمده است: از یک‌سو، رژیمی اشغالگر که با نام آزادی، زندگی را نشانه گرفته؛ از سوی دیگر، حکومتی سرکوبگر که صدای عدالت‌خواهی را با گلوله پاسخ میدهد، و در حاشیه، پیش‌برندگان نظمی نو بر ویرانه‌ها، که با نقاب نجات، در كمين نشسته اند تا حاکمیتی تازه اما بی‌ریشه در اراده‌ مردمرا بر جامعه تحمیل كنند.

تاریخ، هشدارش را فریاد میزند: راهی که با ویرانی حاصل از حمله قدرت هاى ارتجاعى آغاز شود، نه به آزادی، که به شکلی تازه از سلطه میرسد. همان‌گونه که تصویر خمینی در ماه، روزی برای برخی، چهره‌ای فریب‌آلود از آزادی در آسمان شد، این بمب‌ها نیز نجات نمی‌آورند. آن‌چه نجات می‌آورد، آگاهی‌ست؛ مشارکتی برخاسته از دل جامعه، برای رهایی؛ نجاتی که از اراده‌مردم زاده میشود.

21 جون 2025

 

نورایمان قهاری

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر