بیژن نیابتی تئوریسین ِ تقیه!
پیش درآمد:
بیژن نیابتی در آخرین مقاله اش« اندر مواضع ِ کیانوش توکلی»نشان داد که همچنان استاد ِ تقیه نویسی برای ردگم کردن به خواننده گان اش است. « اندر مواضع ِ کیانوش توکلی» مطلبی است علیه یک سلطنت طلب که گویا درصف ِ طولانی ِ« منتظر الحکومه ها» جا بر دیگر فرقه گرایان و از جمله مجاهدین تنگ کرده اند.نیابتی برطبق ِسوابق ِنظری – ایدئولوژیک اش پیش ترهوادار و« نظریه پرداز ِ » علنی، و اکنون بنابر مصلحت ِ رجوی ها فعال ِ نوشتاری ِ غیر ِ علنی ِ این تشکیلات ِ شیعی-اسلامی است ،و به همین دلیل به تقیه نویسی ِ پنهان کارانه ی مجاهدین روی آورده است. یعنی در هیچ یک از نوشته های اش اشاره ی مستقیم و سر راست به اعتقادات ِ فکری عقیدتی اش نکرده و نمی کند به طوری که این پرسش را در ذهن ِ خواننده ایجاد می کند که پس جناب ِ نیابتی به نیابت از کدام فرقه و دار و دسته ای این مقالات و حملات را علیه « چپ و راست» می نویسد و می کند؟ یک خصوصییت ِ نیابتی این است که از بحث ِمشخص ِتئوریک فراری است،زیرابه دلایلی که خود می داند نمی خواهدکسی به گرایش و تعلق ِ خاطر ِ او به مجاهدین ِ خلق پی ببرد تا بتواند عجالتن در پوشش ِ ادبیات ِ سیاسی ِ غالبن داستان پرداز – و نه تئوریک-، مواضع ِ سیاسی ِ مجاهدین را در میان ِ خواننده گان جا بیاندازد. در مقاله ی اخیرش نیز از همین موضع ِ ناتوانی از بحث ِتئوریک است که خطاب به کیانوش توکلی ِسلطنت طلب نوشته است«من در اینجا اصلن قصد ِ ورود به یک بحث ِ تئوریک با امثال ِ کیانوش توکلی را ندارم...». سوآل من از ایشان این است: جناب ِ نیابتی! قصد ِبحث ِتئوریک با توکلی ِ سلطنت طلب را ندارید، پس چرا به نقدهای تئوریک ِ من ِ مارکسیست که در چندین سایت منتشر شد پاسخ ندادید؟ آیا غیر از این است که اولن سواد ِ تئوریک در مفهوم ِ علمی- فلسفی ِ آن ندارید و ثانین از این که اعتقادات ِ مذهبی و گرایش ِ سیاسی تان به فرقه ی مجاهدین آشکار گردد می ترسید؟ من با انتشار ِ یکی از نقدهای تئوریک- سیاسی ام بر شما ازتان تقاضا می کنم دانش ِ تئوریک تان را به من و خواننده گان ِ این سایت نشان دهید و ثابت کنید.
بیژن نیابتی و« تنها آلترناتیو ِ رژیم»
بررسی و نقد ِمقاله ی:« جنگ ِ چهارم، ابزارها و آماج ها، کتاب ِ سوم»
مقاله ی مورد ِ نظر تمامن در باره موضوعی با عنوان ِ ایلومیناتی است که هیچ ارتباط ِ منطقی و تاریخی با این جامعه و شرایط ِ خاص و خودویژه ی آن ندارد، غیر از آنکه همان گونه که در ادامه ی بررسی خواهیم دید نیابتی می خواهد از نظرگاه ِ ایده آلیستی مذهبی اش به شیوه ی رایج ِ مبلغان ِ دینی کلید واژه ی رازورانه و رمزآمیزی را به کار ببرد تا خواننده ی ساده انگار ِ خود را- البته اگر چنین کسی وجود داشته باشد!- تحت ِ تاثیر ِ القائات سراسر دینی – مذهبی ِ خود قرار دهد. خواننده گان ِ من باید به این موضوع توجه داشته باشند که این بررسی در واقع ادامه و در چارچوب ِ نقادی های استنادی استدلالی ِپیشین ِ من بر دیدگاه ِ اسلامی – شیعی ِ نیابتی و وابسته گی ِاعتقادی سیاسی ِ ایشان به فرقه ی موسوم به مجاهدین خلق است.
نیابتی برای بازکردن و کشاندن ِ بحث به موضوع ِ مورد ِ نظرش که همانا پیوند زدن ِ مسائل تاریخی ِ دورانی ِمتفاوت ، بدون ِ ارتباط ارگانیک و به لحاظ ِ تاریخی منطقی با یکدیگر است، طبق ِ معمول ِ مقالات ِ نقد شده ی تا کنونی اش موضوعی را که حتا برای اغلب ِ تاریخ دانان ِ ایرانی و شاید غیر ِ ایرانی نا آشناست – از بس که بی ربط و دور از شناخت ِ نظرورانهاما تا بخواهید رازورانه و القا کننده ی انواع ِ خیالپردازی ها به ذهن است- به میان می آورد تا از همان ابتدا خواننده ی نا آشنا با شیوه و شگرد ِ نویسنده گی ِ ذهنی- ایده آلیستی اش را به لحاظ ِ فکری و عقیدتی خلع سلاح کند. با چنین نیت وهدف ِ از پیش اندیشیده برای او و ابتدا به ساکن وغافلگیر کننده برای خواننده است که می نویسد:« پنهان کردن ِنقش ِ ایلومیناتی در جریان های غالب درساختار ِقدرت درتاریخ ِ معاصر ِجهان ِ کنونی یکی ازخصوصییات ِ کشورهای پیش رفته ی صنعتی ِ غرب و آمریکاست.». بعدتر متوجه خواهیم شد که هدف ِاصلی ِ نیابتی از نوشتن ِ مقاله ای که مضمونن کم ترین ارتباطی با مسائل ِ کنونی ِایران وخصوصن خیزش ِدموکراسی خواهانه – وحتا با عنوان ِ خود ِ مقاله!- ندارد جز آنکه نیابتی درذهن ِخود مضامین ِناهمگونرا به طور ِمکانیکی به هم جوش می دهد تا به خواننده نا آشنا به زبان و نیت ِ خود به مثابه ِ ایده های تازه قالب کند، این است که به نحوی غیر ِ مستقیم و به زور ِ سفسطه و تحریف و انکار ِ واقعییات جامعه آن هم با ضد و نقیض گویی، دموکراسی خواهی و مطالبه کننده گان ِدموکراسی را به « سیستم ِهژمون ِجهان ِ سرمایه داری» وصل کرده و نسبت می دهد. احتمالن و به احتمال ِ زیاد و باتوجه به شناختی که ما هم از مجاهدین و هم از نیابتی در بررسی چند مقاله ی او و وابسته گی ِ سیاسی ایدئولوژیک اش به مجاهدین داریم و پیدا کرده ایم، هدف اش از نوشتن ِ چنین مقاله ای با عنوان ِتا کنون نا آشنا، ونیز ازآنجا که مجاهدین ِ خلق خود را تنها آلترناتیو ِواقعن فعال در عرصه ی مبارزه ی مسلحانه با رژیم ِبه قول ِ آنها« آخوندی» و نه اسلامی، برای کسب ِ قدرت ِ سیاسی می دانند، از میدان به در کردن ِ سلطنت طلبان در وهله ی نخست و چپ ِ لنینیست دروهله ی بعد، از میدان ِ رقابت بر سر قدرت ِ سیاسی و بیرون اندختن ِ شان از عرصه ی این رقابت است. آنهم با تشبیه سازی های ذهن گرایانه و تمثیل گونه از سوژه و ابژه ی عمل که فقط خود ِ نیابتی مابه ازا و مصداق های عینی و واقعی شان را درذهن ِ قصه پرداز ِ خود ساخته و پرداخته دارد، و نه حتاهیچ تاریخ دان و یا نظریه پردازی! همه می دانیم جامعه ی مورد ِ نظر ِ نیابتی واقعییتی است عینی و قابل ِ اشاره به نام ِ ایران. حال، اگر نخواهیم مانند ِ نیابتی خیالپردازی کنیم و تخیلات ِ خود را به ماسوای آنچه واقعن پیش ِچشم ِماست نسبت دهیم،این جامعه چندین دهه و درواقع بیش از صدسال است که برای مطالبه ی تاریخی ِ هیچگاه تحقق نیافته ای به نام ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی مبارزه می کند. مبارزه ای که امروزه با آگاهی و شناخت ِ بیش از پیش همچنان و مصممانه تر از همیشه از سوی میلیون ها شهروند ِ دموکراسی خواه در جریان است. « راهبر ِ این جامعه به سوی تحقق ِ هدف» نیروی ِعظیم ِ مادی- انسانی و آگاهی و شناخت ِ در عمل آزمون شونده ی خود ِ شهروندان ِ دموکراسی خواه است. یعنی آنچنان که تا کنون هم شاهد بوده ایم دموکراسی خواهان اجازه ی دخالت در تصمیم گیری برای چه باید کرد ِ خود به هیچ نیروی خارج از چارچوب ِ هدف ِ تعیین شده که دموکراسی و آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی است نداده و هرگز نخواهند داد، اگر چه از حمایت های بی قید و شرط ِ خارج ِکشوری ها اعم از ایرانی وغیر ِ ایرانی استقبال کرده و خواهند کرد. بیژن نیابتی آنچنان که در چندین مقاله ی تاکنونی اش نشان داده به این مطالبه و مطالبه کننده گان اش کم ترین بهایی و اهمییتی نمی دهد و مبارزه را صرفن از دیدگاه و در چارچوب ِ فرقه گرایانه و تمامییت خواهانه ی دار ودسته ی موسوم به مجاهدین ِ خلق ارزیابی می کند که نیازمند ِ رهبری ِ این دار ودسته است.
اسلام ِمرتجع ِآخوندی، و اسلام ِمترقی( پیامبرانه)ی مجاهدین:
بحث ِنیابتی همچون تمام ِبحث های سیاسی اعتقادی اش – تا آنجا که من خوانده ام تمام ِ بحث های ایشان سیاسی اعتقادی و اسلامی شیعی در اثبات ِ حقانییت ِ شیوه ی مبارزاتی مسلحانه ی مجاهدین ِ خلق است- این بار هم در همان چارچوب ِ تفکر ِ دینی مذهبی ِ « فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرآ عظیما» و اثبات ِ برتری ِ راه و روش و هدف ِ مجاهدین بر دیگر رقیبان ِ « راست و چپ» است. یعنی در واقع خیزش ِ کنونی و هر خیزش ِ دیگری از دیدگاه ِ فرقه گرایانه ی نیابتی بهانه ای است برای قبولاندن ِ سرکرده گی ِ مجاهدین بر خیزش ِ « بدون ِ سر و سرکرده»! همچنان که دیگر فرقه گرایان نیز چنین درک و برداشت ِ طلبکارانه ای از خیزش های شهروندان ِ ایرانی داشته و دارند، با این تفاوت که مجاهدین برخلاف ِآن دیگران خود را« فضل الله» یعنی فرقه ی منتخب ِ الله نیز میدانند، چراکه « مجاهد یا به قول ِ خودشان شورشگر در راه ِ دین ِ الله و رسول ِ او هم هستند»! نیابتی با چنین درک و برداشتی از خیزش به طور ِ عام و خیزش ِ کنونی به طور ِ خاص است که در جایی از مقاله اش برای حسابرسی با « رژیم ِ آخوندی» ِ به زعم ِ او فاقد ِ اصالت و حیثییت ِ اسلامی، حساب ِ ادیان ِ« ابراهیمی» - و نه هر دینی- و پیامبران ِ « اولوالعزم» را از کشیشان و خاخام ها و آخوندهای مرتجع - که خمینی را نماد و نمود ِ همه قلمداد می کند–جدا می کند، تا به نییت ِ واقعی ِ خود که جا باز کردن برای مجاهدین به عنوان ِ تنها آلترناتیو ِ رژیم است برسد. می نویسد:« کدام ضد ِ خدا و منتقد ِ اسلام در طول ِ تاریخ بیش تر از خمینی و داعش چهره ی اسلام را اینچنین لخت و عریان در معرض ِ دید ِ جهانیان قرار داده است؟ چه عاملی بیش از عملکرد ِ خود ِ کلیسا و جنایات ِ منتسب به آن در طول ِ قرون ِ وسطا به مسیحییت ضربه زده است؟ کدام ضد ِ یهودی در فراخنای تاریخ بیش تر از رژیم ِ ضد ِ بشری و نژاد پرست ِ اسراییل دین و آیین ِ موسا را اینچنین منفور و سکه ی یک پول کرده است؟»(نقل از مقاله ی یادشده در بالا). این ها همه یعنی این که دین، چه اسلام ِ ناب ِ محمدی باشد،چه مسیحییت ِعیسا باشد،چه یهودییت ِ موسا، درذات و جوهر ِ الهی وحیانی ِ خودشانهیچ ایراد و اشکالی ندارند، بلکه ایراد و اشکال از مجریان ِ تا کنونی ِ این ادیان است. یا به بیان ِ معما گونه ی نیابتی اسلام آن چیزی نیست که خمینی و رژیم اش به آن عمل کرده اند ، بلکه دینی است که دراصالت ِ وجودی- وحیانی اش هیچ عیب و ایرادی ندارد.
آدم باید عوام باشد یا عوام فریب که حساب ِ آخوند و کشیش و خاخام را از حساب ِ پیامبران و «کتاب های مقدس ِ» شان جدا کند و بگوید آنچه اینها گفته و به آن عمل کرده اند نه پیامبران گفته اند و نه در کتاب های مقدس ِشان آمده است. یعنی تمام ِ جنایت ها و عملکردهای ضد ِ بشری ِ دین را به مجری ِ آن نسبت داد و «کتاب»ی را که بیش از هزارسال است به اعتقاد ِ نیابتی و مجاهدان اش خوانده شده اما به آن عمل نشده است در طاقچه ی بالای ِذهن نهاد و شبانه روزدربرابرش زانوزد وبه آن کرنش نمود. یعنی مثلن حجاب ِ اجباری را نه دستور ِ بی چون و چرای اسلام بلکه دستور ِ خمینی و فقیهان قلمداد نمود. یا قطع ِ دست ِ آفتابه دزدان را به حساب ِ فقه و فقاهت گذاشت و آب ِ تطهیر روی بنیانگذار ِ دین و کتاب اش ریخت. یا کشتن ِ مخالفان ِ عقیدتی نه تنها از خدانشناسان بلکه حتا از دیگر ادیان را تا به اسلام ایمان نیاورده اند یک وظیفه ی دینی قلمداد نمود. مگر اسلام ِ ناب ِ غیر ِ آخوندی ِ جنابعالی ومجاهدین ِخلق غیر از چنین دینی با چنین مشخصاتی است آقای نیابتی؟
نیابتی که خواننده رابی سواد وساده اندیش پنداشته با این مقاله می خواهد با قصه گویی در باره ی « ایلومینات» و « فراماسونری» حاشیه سازی کند تا هم دین را ازآنهمه جنایت تبرئه کند وهم جایی برای « شیعه ی سرخ ِ علوی» که امروزه مجاهدین آن را نماینده گی و پرچمداری می کنند باز نماید. هدف ِ او از این آسمان و ریسمان به هم بافی ها هم این است که به زعم ِ متوهمانه و خودبزرگ بینانه ی اهانت آمیز اش ،«خیزش ِ بی سر ِ» میلیون ها شهروند ِ ایرانی را نیازمند ِ « یک سر ِ» همه چیز دان و نیروی قدر قدرت ِ مسلح نظیر ِ مجاهدین ِ خلق معرفی نماید. آنجا که در بحث ِ به اصطلاح نمادین اش تفاوت ِ رهبری ِ ایلومیناتهای به ظاهر انقلابی را با نیروی رهبری کننده ی واقعی و مسلح توضیح می دهد و ارجحییت ِ رهبری را نه به ایلومینات های« برانداز» بلکه به نیروی مسلح ِ « سرنگون کننده » نظیر ِ مجاهدین می دهد. چرا که از دیدگاه ِ « انقلاب ِ سرخ ِ علوی و حسینی » ِ او « سرنگونی به زور ِ اسلحه{ ی مجاهدین} عالی ترین شکل ِ براندازی است»( نقل از همان مقاله). بعد جمله به جمله به توضیح ِ این مدعای خیال بافانه و خود ستایانه از موضع ِ « مسعود و مریم» هنوزبه قدرت نرسیده خودرا رهبر ِمادام عمر اعلام کرده می پردازد: « سرنگونی ِ انقلابی به معنای قیام ِ سازمان یافته، متشکل، و قهرآمیز از پایین و برخوردار از یک رهبری ِ{ مادام عمر ِ خانواده گی ِ!} ماهییتن انقلابی و حرفه ای دربالا می باشد...». نیابتی فراموش نمی کند که میان تعیین ِتکلیف برای میلیون ها شهروند ِ ایرانی، با سلطنت طلبان و شخص ِ رضاپهلوی هم تسویه حساب کند و اقتدار ِ « انقلابی» مجاهدین ِ در پناه ِالله و اسلام ِناب را به رخ ِ آنها بکشد:« امروز هم مانند ِ انقلاب ِ فرانسه در همین ایران ِ خودمان{ ایران ِ مجاهدین!} دار و دسته ی مرتجع ِسلطنت ِمدفون هم دنبال ِ براندازی ِ حکومت ِ جمهوری ِ اسلامی هستند و این براندازی است و نه سرنگونی!».( نقل از مقاله ی یادشده). راست گفته اند: مهمان چشم ِدیدن ِ مهمان را ندارد، صاحبخانه چشم ِ دیدن ِ هیچ کدام را!
برای آشنایی ِ بیش تر با دیدگاه های بیژن ِ نیابتی و وابسته گی ِاعتقادی سیاسی اش به مجاهدین ِ خلق، بخوانید از همین قلم: پلمیک ِ نقادانه، بخش ِ 4 و 5 ، بیژن ِ نیابتی، و نیز: « مجاهدین هم حکومت ِ اسلامی می خواهند» در 4 بخش که شامل ِ نقد ِ بیژن نیابتی و دیدگاه های شیعی- اسلامی ِ او و اثبات ِ وابسته گی اش به مجاهدین هم می شود.با این توضیح که ایشان تا کنون در مقابل ِ این نقدها سکوت کرده است.