۱۴۰۴-۰۴-۲۳
ناصر پیشرو

امپراتوری بی‌نقاب: مبارزات برای آزادی جنسیتی و جنسی در عصر بحران امپریالیسم ایالات متحده / الکس استوفل/ برگردان

لینک کوتاه: https://wp.me/paiHc5-Lt

قدرت ایالات متحده در طول ۷۰ سال گذشته، بازتولید گسترده سرمایه‌داری جهانی را سازماندهی کرده و همچنان به این کار ادامه می‌دهد. در حال حاضر، مطالب زیادی در مورد افول آن نوشته می‌شود. مفسران در حال بحث در مورد این هستند که آیا افول ایالات متحده اجتناب‌ناپذیر است یا اغراق‌آمیز. آیا به سرعت یا به طور پیوسته در حال پیشرفت است، یا اصلاً در حال افول است یا خیر. در این پست وبلاگ، می‌خواهم در مورد سلطه ایالات متحده نه از نظر کمی، بلکه در ارزیابی کارکرد در حال تغییر آن فکر کنم. ابتدا، چگونگی درک خود از اصطلاح «امپراتوری ایالات متحده» را شرح خواهم داد. دوم، برخی از اظهارات گمانه‌زننده در مورد جهت‌گیری فعلی امپراتوری ایالات متحده در بحبوحه بحران عمومی سرمایه‌داری را ارائه خواهم داد و سوم، در مورد چگونگی شکل‌گیری مبارزات رادیکال برای آزادی جنسیتی و جنسی در طول تاریخ در رابطه با کارکرد امپراتوری ایالات متحده و معنای آن برای مبارزات کوییر و ترنس امروزی تأمل خواهم کرد.

اول

قدرت ایالات متحده ممکن است به طور فزاینده‌ای مورد مناقشه قرار گیرد و اقدامات دولت فعلی ممکن است برخی از گرایش‌های خود-تخریب‌گرانه آن را تسریع کند، با این حال ما هنوز تحت امپراتوری ایالات متحده زندگی می‌کنیم و البته منظور من از «ما» فقط مردمی نیست که در سرزمین‌های ایالات متحده زندگی می‌کنند. واقعیت امپراتوری ایالات متحده به گونه‌ای است که اکثریت قریب به اتفاق بشریت، صرف نظر از اینکه چقدر فراتر از مرزهای سرزمینی خود زندگی می‌کنند، تحت سلطه قدرت دولت و سرمایه ایالات متحده هستند. در واقع، این واقعیت همان چیزی است که امپراتوری ایالات متحده را از امپراتوری‌های گذشته متمایز می‌کند.

ایالات متحده دقیقاً از طریق انصراف از امپراتوری رسمی، خود را به عنوان یک امپراتوری تثبیت کرد. ما این را در شیوه‌ای می‌بینیم که ایالات متحده از طریق تعهد جار و جنجالی به دموکراسی، برابری و حق تعیین سرنوشت، امپریالیسم را پیش برد – یعنی، رسماً برتری نژادی امپراتوری‌های قبلی را انکار کرد و گسترش خود را بر اساس یک چارچوب جهانی آزادی، برابری و مالکیت خصوصی، آنطور که در اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل متحد مدون شده است، بنا نهاد. با جایگزینی لفاظی برتری با گفتمان جهانی توسعه و نوسازی، از ارتباط صریح با امپریالیسم و ​​امپراتوری طفره رفت. ما این را همچنین در شیوه‌ای می‌بینیم که با تأکید بر ریشه‌های خود در مبارزه ضد استعماری علیه امپراتوری بریتانیا، سکونت‌گاه‌های استعماری خود در سرزمین‌های آمریکای شمالی را پنهان کرد.

توانایی امپراتوری ایالات متحده در ارائه جاه‌طلبی‌های خود به صورت جهان‌شمول، کلید تضمین هژمونی آن بود. ایالات متحده شرایط لازم برای حکومت امپراتوری خود را با بازتولید سرمایه‌داری جهانی به عنوان یک کل مشخص می‌کرد. این میانجی‌گری، چگونگی توانایی دولت ایالات متحده در نمایندگی منافع خاص خود به عنوان منافع جهانی نظام بین‌المللی را نشان می‌دهد. گفته می‌شود که تسلط کامل سیاسی، اقتصادی و نظامی، به دولت ایالات متحده این توانایی را می‌دهد که شرایط عمومی برای بازتولید یک نظام بین‌المللی مبتنی بر حقوق جهانی تعیین سرنوشت و حاکمیت ملی را تضمین و اجرا کند.

این سیستم همان چیزی است که محققان روابط بین‌الملل آن را «نظم بین‌المللی لیبرال» می‌نامند. نظم بین‌المللی لیبرال با به رسمیت شناختن دولت‌های مستقل رسمی در سراسر جهان تعریف می‌شود که توسط زیرساخت‌های بین‌المللی گسترده‌ای از نهادهای بین‌المللی، از نهادهای اقتصادی مانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی گرفته تا نهادهای سیاسی سازمان ملل و ترتیبات امنیتی جمعی مانند ناتو، تضمین می‌شوند. لیبرال بودن در مورد آن چیست؟ اصطلاح «لیبرال» به جدایی سیاست و اقتصاد بینا دولتی در این سیستم اشاره دارد. ایالات متحده تقسیم جهان به کشورهای سرمایه‌داری را که ویژگی آن جدایی بین حوزه سیاسی و اقتصادی بود، مهار کرد. این تقسیم، سرمایه ایالات متحده را قادر ساخت تا از نیروی کار و منابع طبیعی خارج از کشور که تحت صلاحیت سیاسی رسمی یک کشور دیگر قرار داشتند، بهره‌برداری کند. به عبارت دیگر، بازارهایی را برای زمین، نیروی کار و منابعی که قبلاً در امپراتوری‌های رسمی محصور بودند، به روی سرمایه ایالات متحده گشود. این نظم بین‌المللی لیبرال به ایالات متحده اجازه داد تا قدرت اقتصادی خود را در سطح جهانی اعمال کند و در عین حال حقوق جهانی، خودمختاری ملی، استقلال سیاسی و حاکمیت رسمی دولت-ملت‌های تازه تشکیل شده را نیز به رسمیت بشناسد.

دوم

در سال‌های اخیر، ایالات متحده وارد دوره‌ای شده است که می‌توان آن را «سلطه بدون هژمونی» توصیف کرد. گفتمان حقوق جهانی که گسترش سرمایه‌داری جهانی به رهبری ایالات متحده را مشروعیت و تأیید می‌کرد، دیگر قانع‌کننده نیست.  قدرت ایالات متحده به طور فزاینده‌ای قادر نیست – و ظاهراً تمایلی ندارد – که جاه‌طلبی‌های امپریالیستی خود را از طریق گفتمان‌های جهانی آزادی، امنیت و برابری پنهان کند. در دو ماه اول دولت ترامپ، شاهد حمله‌ای گسترده به همان زیرساخت‌های جهانی بوده‌ایم که به نام بازگرداندن ایالات متحده به جایگاه شایسته خود به عنوان قدرت مسلط جهان، تثبیت سلطه ایالات متحده را ممکن می‌ساخت. در عوض، همه چیز، از ناتو گرفته تا USAID، نهادهایی که ایالات متحده از نظر تاریخی برای پیشبرد منافع امپریالیستی در خارج از کشور در اختیار داشت، به عنوان پروژه‌های خیریه‌ای که منابع ملی را تخلیه می‌کنند و بنابراین قدرت ایالات متحده را محدود می‌کنند، در نظر گرفته می‌شوند. به نظر می‌رسد که دولت، افسانه‌های حکومتی  خود را در ایالات متحده  پذیرفته است. «این دیگر مشکل ما نیست»، اکنون شعار رهبری ایالات متحده در مذاکراتش با متحدان است – که به سختی می‌توان آن را نگرش یک هژمون جهانی دانست.

یک راه برای در نظر گرفتن این تغییر، گذار از امپراتوری غیررسمی دوره پس از جنگ، که از طریق نظم بین‌المللی لیبرال مورد حمایت ایالات متحده پیش می‌رفت، به یک مدل رسمی امپراتوری مبتنی بر تصرف سرزمین (به ژست‌های گانگستری در مورد تصرف گرینلند یا تبدیل کانادا به ایالت پنجاه و یکم مراجعه کنید)، رویارویی‌های تلویزیونی با رهبران کشورهای خارجی و ایدئولوژی‌های صریح برتری ملی و نژادی اشاره دارد. «اول آمریکا» نشان‌دهنده تسلط بدون هژمونی، استثناگرایی بدون جهان‌شمولی است: ایالات متحده دیگر به دنبال انکار جاه‌طلبی‌های امپراتوری خود از طریق توسل به منافع کل سیستم بین‌المللی و گسترش منافع خود دیگر به عنوان پیشبرد منافع جهانی مبهم و رازآلود نیست.

نکته مهم این است که این به معنای فرسایش شخصیت لیبرال نظم بین‌المللی است که دولت‌ها و سیستم بین دولتی را به یک حوزه سیاسی (جایی که دولت‌ها رسماً آزاد و برابر به نظر می‌رسند) و یک حوزه اقتصادی (جایی که دولت‌ها در یک سیستم جهانی سرمایه‌داری طبقه‌بندی می‌شوند) تقسیم می‌کند. نمونه‌های فراوانی از این دست وجود دارد: یک میلیاردر فناوری غیرمنتخب رهبری یک هیئت مشاوره فدرال را بر عهده دارد که به نام میم مورد علاقه‌اش نامگذاری شده است. رئیس جمهور کاخ سفید را به یک نمایندگی خودرو تسلا تبدیل می‌کند تا شرکت ورشکسته میلیاردر غیرمنتخب را تبلیغ کند و دفتر بیضی شکل را طوری طراحی ‌کند که شبیه فضای داخلی پر زرق و برق مار-ئه-لاگو یا برج ترامپ باشد. وزارت دادگستری ایالات متحده اعلام می‌کند که دیگر قوانین فساد را علیه سرمایه‌های آمریکایی که در خارج از کشور فعالیت می‌کنند، اجرا نخواهد کرد. سناتورهایی  خواستار لغو TSA و جایگزینی آن با شرکت‌های امنیتی خصوصی در کنار افزایش نقش قراردادهای نظامی خصوصی در پنتاگون هستند. همه این موارد یادآور اقدامات کشورهای سرمایه‌داری امپراتوری‌های استعماری رسمی است که اغلب هرگونه تمایزی بین حوزه سیاسی و اقتصادی را از بین می‌بردند. در نظر بگیرید که چگونه به شرکت‌های تجاری خصوصی مانند شرکت هند شرقی، حقوق سیاسی از سوی دولت مستقل مانند حاکمیت ارضی، جمع‌آوری مالیات و تشکیل ارتش اعطا شد.

بارزترین نمونه این تحول، اظهارات وقیحانه ترامپ در مورد غزه است. آلبرتو توسکانو و برنا باندار در مقاله‌ای اخیر با عنوان «امپراتوری زاغه‌نشینان » می‌نویسند:

همدستی ایالات متحده در نسل‌کشی اسرائیل در دوران دولت بایدن-هریس اکنون به کنار گذاشتن کامل، … ایده ادعاهای حاکمیتی که دولت‌ها، سرزمین‌ها و جمعیت‌ها را به هم پیوند می‌دهد، تبدیل شده است. … ایدئولوژی امپراتوری املاک و مستغلات – چه شخصی و چه ملی – این روایت مشروعیت‌بخش را کنار می‌گذارد. در عوض، یک انگیزه سودجویی کاملاً آشکار و صریح را به عنوان بهانه‌ای برای خشونت پاکسازی محله‌های فقیرنشین و زوال مدیریت‌شده و  نوسازی و مالی‌سازی مطرح می‌کند.

در اینجا، تخیل امپریالیستی ترامپ از منشور توسعه املاک و مستغلات عبور می‌کند و تمام واسطه‌های ایدئولوژی، حقوق بین‌الملل و از همه مهم‌تر، ویژگی لیبرال نظم جهانی را کنار می‌گذارد.

توسکانو و باندار این تحولات را از نظر تاریخی بی‌سابقه می‌دانند. آنها استدلال می‌کنند که حتی پروژه‌های استعماری سابق (مهاجران) نیز به دنبال مشروعیت بخشیدن به خود از طریق روایت‌های متمدنانه و فناوری‌های حقوقی مختلف بودند. من با این صور‌بندی مخالفم. اولاً، چشم‌انداز ترامپ از یک نوار غزه‌ی پاک‌سازی‌شده و بازسازی‌شده قطعاً عاری از نسخه‌های تمدن‌ساز استعماری آشنا نیست. و ثانیاً، موارد تاریخی متعددی از غارت استعماری به رهبری دولت وجود دارد که در آن‌ها به شرکت‌ها حقوق حاکمیتی اعطا شده و به اشکال مستقیم‌تری از تصاحب متکی بوده‌اند که از بسیاری از واسطه‌های روبنایی پیشی گرفته است.

با این وجود، آنها به درستی اشاره می‌کنند که یک ویدیوی هوش مصنوعی از یک برج «غزه ترامپ» که توسط آپارتمان‌های لوکس در خط ساحلی غزه احاطه شده است، آینده‌ای را تداعی می‌کند که در آن دونالد ترامپ تصور می‌شود مالک مطلق زمین است. یعنی آینده‌ای است که در آن رئیس جمهور ایالات متحده از طریق شهرک‌سازی ارضی، شخصاً خود را ثروتمند می‌کند. یک رهبر دولتی که مستقیماً در غارت و تصاحب مشارکت دارد. در این تصور استعماری، نهادهایی مانند ارتش جایگاه خیالی خود را به عنوان ابزارهای «خنثی» قدرت عمومی از دست می‌دهند و در عوض، به عنوان ابزارهای قدرت شخصی برای ثروتمند کردن یک حاکم سیاسی بازسازی می‌شوند. دولت ایالات متحده صرفاً به عنوان ضامن روابط مالکیت موجود تصور نمی‌شود، بلکه به عنوان یک شرکت‌کننده فعال در ایجاد رژیم‌های نژادی جدید استخراج، بردگی و استثمار تصور می‌شود – که دوباره مدل‌های رسمی‌تری از شهرک‌سازی و سلب مالکیت استعماری را تداعی می‌کند.

این تحولات ما را فراتر از معماری لیبرال امپراتوری غیررسمی ایالات متحده می‌برد. این فرسایش تمایز بین حوزه‌های سیاسی و اقتصادی شاید به بهترین شکل توسط وبلاگ‌نویس راست افراطی، کرتیس یاروین (که توسکانو و باندار به او استناد کرده‌اند) به تصویر کشیده شده باشد که طرح ترامپ برای غزه را به عنوان تبدیل آن به «اولین شرکت مستقلی که به سازمان ملل متحد می‌پیوندد» توصیف کرده است. حتی اگر این طرح‌ها هنوز فقط در سطح خیال‌پردازی‌های ترول‌وار راست‌گرایان وجود داشته باشند، آنها بیانگر جایگزینی مطلوب امپراتوری لیبرال غیررسمی به امپراتوری فاشیستی رسمی هستند.

سوم

مبارزات سیاسی چگونه در رابطه با این مدل امپراتوری غیررسمی شکل گرفته‌اند؟ در کتابم، استدلال می‌کنم که جمعیت‌های تحت آزار و اذیت از نظر تاریخی توانسته‌اند به حقوق و آزادی‌های ظاهراً جهانی که دولت ایالات متحده در قانون اساسی خود یا در منشورهای نهادهای حاکم بین‌المللی اعلام می‌کند، متوسل شوند. با این حال، این کمپین‌های حقوق لیبرال به طرز طعنه‌آمیزی با بسیج گفتمان حقوق جهانی آزادی، برابری و امنیت، اساس دولت ایالات متحده را تأیید می‌کنند. به این ترتیب است که برخی از افراد LGBT+ از نظر تاریخی به طور مشروط در پروژه امپراتوری ایالات متحده جذب شده‌اند. مفهوم «هم‌ملیتی‌گرایی» جاسبیر پوآر، این ادغام همجنسگرایان زن و مرد را در پروژه امپراتوری ایالات متحده در طول حمله و اشغال عراق و افغانستان و در واقع در طول جنگ نسل‌کشی اخیر تحت حمایت دولت در غزه توصیف می‌کند. اما، اگرچه این شاید شناخته‌شده‌ترین بیان این فرآیند باشد، کتاب نشان می‌دهد که این بخشی از تاریخ بسیار طولانی‌تر سیاست LGBT است.

یک سنت جایگزین از مبارزه رادیکال کوییر – سنتی که من در کتابم https://www.sup.org/books/politics/eros-and-empire از آزادی همجنسگرایان تا فمینیسم لزبین‌های سیاه‌پوست و تا کنشگری رادیکال ایدز ترسیم کرده‌ام – به دنبال تأیید گفتمان‌های جهان‌شمول دولت ایالات متحده نبود، بلکه در پی افشای واقعیت‌های خشونت و استثماری بود که آن جهان‌شمول‌گرایی‌ها رسماً از آنها دست می‌کشند.

این اولین باری نیست که وضعیت هژمونیک ایالات متحده در بحران است. همچنین اولین باری نیست که خشونت امپریالیستی ایالات متحده چنین بیان عریانی پیدا کرده است. مبارزات رادیکال مورد مطالعه در این کتاب دقیقاً از چنین لحظات بی‌ثباتی هژمونیک برای به چالش کشیدن روابط سلطه ایالات متحده استفاده کردند. بسیاری به شباهت‌های بین دهه هفتاد و امروز اشاره کرده‌اند: تولید بیش از حد، رکود اقتصادی، افزایش جمعیت مازاد و تورم ناشی از جنگ و زیاده‌روی امپریالیستی در ویتنام. در این دوره بود که فمینیست‌های لزبین سیاه‌پوست قوی‌ترین انتقادات خود را از امپریالیسم بیان کردند و کوشیدند تا روشن کنند که چگونه امپریالیسم بر جنسیت و روابط جنسی در هسته امپریالیستی تأثیر می‌گذارد.

یا دهه نود را در نظر بگیرید، زمانی که فعالان رادیکال ایدز با دولت‌های متوالی روبرو شدند که از به اشتراک گذاشتن مطالب پیشگیری که حاوی مطالب صریح همجنس‌گرایانه بود، خودداری می‌کردند، ممنوعیت سفر برای مهاجران مبتلا به HIV وضع را می‌کردند (حدود ۳۰۰ هائیتی مبتلا به HIV را در خلیج گوانتانامو بازداشت کردند) و سیاست‌های تجاری را معرفی کردند که تهیه داروهای ایدز در کشورهای جنوب صحرای آفریقا را برای محافظت از سود شرکت‌های داروسازی محدود می‌کرد.  در بستر جنگ در خاورمیانه، ایالات متحده و در اولین هفته تصدی مقام ریاست جمهوری، دولت ترامپ به طور موقت تمام صفحات وب فدرال حاوی اطلاعات پیشگیری از HIV/AIDS را حذف کرد، سازمان‌های کشورهای جنوب صحرای آفریقا را از توزیع داروهای ایدز که با استفاده از کمک‌های خارجی ایالات متحده تهیه شده بودند را منع نمود و برنامه نظامی‌سازی مرزها و اخراج دسته‌جمعی خود را اعلام کرد. گروه‌های فعال کوئیر و ترنس، شعارهای Act Up علیه مرگ دسته‌جمعی (مانند سکوت = مرگ) را در اقدامات اعتراضی علیه خشونت نسل‌کشی در غزه تغییر کاربری داده‌اند.

رادیکال‌ها پیش از این نیز با شرایط کاملاً مشابهی روبرو بوده‌اند  و در مبارزات خود، از حمایت و  دفاع از وضع موجود خودداری کردند – اقدامی که متأسفانه امروزه برای بسیاری از محققان رادیکال وسوسه‌انگیز به نظر می‌رسد- در عوض، آنها از فرصت استفاده کردند تا تناقضات امپراتوری ایالات متحده را بیشتر تشدید کنند و پیوندهایی بین حوزه‌های به ظاهر متفاوت مبارزه را برقرار کنند: غارت امپریالیستی، خشونت نژادی، سرکوب سیاسی، فقرزدایی و وحشت اخلاقی پیرامون جنسیت و تمایلات جنسی. آنها که چیز زیادی برای از دست دادن نداشتند، در زمانی که به نظر می‌رسید قلمرو ممکن‌ها همزمان در حال کوچک شدن و گسترش است، خواستار غیرممکن‌ها شدند.

منبع:

https://www.historicalmaterialism.org/article/empire-unmasked-struggles-for-gender-and sexual-freedom-in-an-era-of-us-imperial-crisis

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر