اسرائیل و حماس، دو سوی یک فاجعه: جنگ، اشغال و بهای خونین مردم غزه
۷ اوت ۲۰۲۵
در میان گردوخاک جنگ و فاجعهی انسانیِ جاری در غزه، دو تصویر وجدان عمومی را میلرزاند: از یکسو، صف طولانی کودکان و زنان گرسنه، بمبارانشده و آواره در اردوگاههای پناهندگی؛ و از سوی دیگر، ویدئویی که یکی از گروگانهای اسرائیلی اویاتار دیوید را در تونلهای زیرزمینی حماس نشان میدهد، در حالیکه ناچار به کندن قبر خود شده است.
این دو تصویر، اگرچه ظاهراً در دو سوی متضاد ایستادهاند، اما هر دو، نمودهایی از سیاست مرگآور دو نیروی ارتجاعیاند: یکی، رژیم اشغالگر و نژادپرست اسرائیل؛ دیگری، گروه اسلامگرای شبهنظامی و تروریستی حماس که با اتکای ایدئولوژیک و مالی به جمهوری اسلامی ایران، همانقدر ضدآزادی، ضدزن، و ضد دموکراسی است که دشمنان رسمیاش.
چرخدندهی خشونت: نه آزادی، نه مقاومت، بلکه سوداگری مرگ
اسرائیل با بهرهگیری از حمایت کامل نظامی، مالی و دیپلماتیک ایالات متحده و اتحادیه اروپا، نهفقط یک ماشین جنگی مرگبار، بلکه یک پروژهی استعمار نوین را پیش میبرد. پروژهای که با گسترش شهرکهای یهودینشین، محاصرهی سیستماتیک نوار غزه، و تخریب سازمانیافتهی زندگی مدنی فلسطینیها، یک آپارتاید مدرن را بنا کرده است. نابودی بیش از ۷۵٪ زیرساختهای شهری غزه، هدفگیری بیمارستانها، مدارس، و مراکز پناهندگان نه یک «اشتباه نظامی»، بلکه بخشی از طراحی دقیق «سرزمینسوزی» است.
در طرف مقابل، حماس نیز نه یک نیروی مقاومت مردمی، بلکه یک بازیگر ارتجاعی در زمین اسلام سیاسی است که با گروگانگیری، سرکوب داخلی، و بهرهبرداری از رنج مردم بهعنوان سپر انسانی، در حقیقت به بقای خود در بستر فاجعه دل بسته است. همانطور که طالبان و داعش با فقر، جهل و بحران، قدرت میگیرند، حماس نیز تنها در دل محاصره، مرگ، و ویرانی میبالد. ایدئولوژی آن، همانقدر با آزادی و برابری در تضاد است که ارتش اسرائیل با انسانیت.
جمهوری اسلامی: شریک جنایت در هر دو جبهه
جمهوری اسلامی نه تنها تأمینکنندهی مالی، تسلیحاتی و ایدئولوژیک حماس است، بلکه از بحران فلسطین همان نقشی را میگیرد که عربستان از بحران یمن و ترکیه از جنگ سوریه: صدور بحران، کسب مشروعیت درونی، و تحکیم صفوف امنیتی. رژیمی که صدها فعال کارگری، دانشجویی و زنان را به بند میکشد، چگونه میتواند خود را «حامی خلق فلسطین» بداند؟
برای جمهوری اسلامی، فلسطین نه یک آرمان انسانی، که یک ابزار تبلیغاتی برای تحمیق تودههای مذهبی در داخل، و مانوری ژئوپلیتیک در منطقه است. حتی اشکهای ریختهشده بر «قدس»، بیش از آنکه از همدردی انسانی سرچشمه بگیرد، پوششیست برای داغ و درفش بر زنانی که در زندان اوین شکنجه میشوند، و کودکانی که در زاهدان، کردستان و اهواز بینام و نشان کشته میشوند.
در میدان مرگ، تودههای مردم بازندهاند
در هر جنگی که دولتها به راه میاندازند، در هر نبردی که توسط نیروهای ارتجاعی مذهبی یا ماشینهای نظامی سرمایهداری هدایت میشود، تنها یک طبقه است که همواره بهای آن را میپردازد: تودههای بیدفاع مردم. و جنگ جاری در غزه نیز از این قاعده مستثنی نیست.
نه ژنرالهای ارتش اسرائیل زیر آوار میمانند، نه فرماندهان گردانهای حماس از تشنگی و گرسنگی میمیرند. آنکە در میدان مرگ له میشود، کارگر بیپناهیست که در کمپهای پناهجویان زندگی میکرد، زنیست که میان بمباران خانهاش به خاک و خون کشیده شد، کودکیست که میان ویرانهها آخرین تکه نان را جستوجو میکرد و سرانجام، زندگیاش زیر چکمهی همزمان صهیونیسم و اسلامگرایی مسلح، به پایان رسید.
مردمی که در غزه از تشنگی، بیماری و نبود دارو و غذا میمیرند، همانقدر قربانیاند که گروگانهایی که در دخمههای تاریک تونلهای حماس، ناچار به کندن گور خود میشوند. این دو تصویر به ظاهر متضاد، در حقیقت روی دیگر یک سکهاند: سکهای به نام قدرت، سلطه و ایدئولوژی طبقاتی حاکم. در هر دو سوی میدان، مردم ابزارند؛ گوشت دم توپاند؛ مهرههای سوختهی بازیهایی بزرگتر که در تهران، تلآویو، دوحه و واشنگتن چیده میشوند.
تحلیل ماتریالیستی به ما میگوید که نباید فریب ظاهر «مظلوم و ظالم» در سطح دولتها را خورد. این جنگ، جنگ خلقها نیست. نه خلق یهود و نه خلق فلسطین چنین جنگی را نخواستهاند. این، جنگ دو نیروی ارتجاعی است: از یکسو ماشین نظامی و آپارتاید صهیونیستی اسرائیل؛ از سوی دیگر نیروهای اسلامی مسلحی همچون حماس که خود، دهههاست به نیابت از جمهوری اسلامی ایران، مردم فلسطین را نیز گروگان گرفتهاند.
سران اسرائیل از جنگ برای استمرار اشغال، نژادپرستی و سرکوب بهره میبرند؛ حماس از همان جنگ برای تحکیم کنترل مذهبی، سرکوب زنان، نابودی هر نطفهی چپ و مترقی، و تداوم وابستگیاش به ایران و قطر. و در میانهی این دو، آنکە نه حق انتخاب دارد و نه سلاح دفاع، مردماند.
از گروگانگیری تا بمباران کور: فاجعهی ابزاریسازی انسان
در جنگهایی که نه از بطن مبارزهی خلقها، بلکه از دل رقابتهای قدرتطلبانهی دولتها، ارتشها و نیروهای ارتجاعی میجوشد، انسان دیگر نه یک موجود زنده با حق زندگی، بلکه ابزاری برای اهداف سیاسی میشود.
گروگانگیری و شکنجهی یک فرد، همچون مورد اویاتار دیوید، گروگان اسرائیلی در تونلهای حماس یا بمباران کور مناطق مسکونی و کمپهای پناهجویان توسط ارتش اسرائیل، دو روی یک فاجعهاند:
در هر دو، بدن انسان کالایی میشود؛ یک ابزار تبلیغاتی، یک اهرم فشار سیاسی، یا وسیلهای برای تحریک تودهها به خشم و نفرت بیشتر.
در این نقطه است که باید با نگاهی ماتریالیستی و دقیق، این سه پرسش اساسی را مطرح کرد:
- چه کسانی این جنگها را میسازند؟
- چه کسانی کشته میشوند؟
- و کدام طبقات از تداوم آن سود میبرند؟
پاسخ روشن است:
- طراحان جنگ، نه از میان زحمتکشان یا مردمان کوچه و بازار، بلکه از دل بورژوازی نظامیگرا، دولتهای سرمایهسالار، لابیهای تسلیحاتی و جریانهای ارتجاعی مذهبی بیرون میآیند.
- کشتهشدگان نیز نه از میان صاحبان بانک و قدرت، بلکه از میان طبقات فرودست، کارگران، زنان، کودکان، و بیپناهان هستند.
- و سود بُردگان واقعی این ویرانی، همانهاییاند که فردای بمباران، قراردادهای تسلیحاتی تازه میبندند، یا بر ویرانههای انسانی، قدرت سیاسی و ایدئولوژیکشان را تحکیم میکنند.
در جنگی که انسان به سوخت ماشین تبلیغات یا قربانی بیجان سیاست قدرت تبدیل میشود، تنها یک صف است که باید روشن و بدون تردید گرفته شود: صف طبقهی فرودست در برابر همهی دولتها، ارتشها، و نیروهای مرتجع مذهبی.
راه رهایی: مقاومت واقعی، نه تقلید از اسلام سیاسی
خلق فلسطین، اگر قرار است به رهایی برسد، باید بار دیگر خود را از بند نیروهای نیابتی رها کند. راه رهایی نه از درون تونلهای حماس میگذرد، نه از سلاحهای قاچاقشده توسط سپاه پاسداران، بلکه از مسیر بازسازی جنبشهای مردمی، چپ، سکولار و ضد طبقاتی فلسطینیست؛ همان جنبشهایی که پیش از ظهور اسلام سیاسی، پایههای واقعی مقاومت را بنا نهادند و امروز یا در تبعیدند یا زیر چکمهی حماس خاموش شدهاند.
• فلسطینِ رهاشده، آیندهای خواهد داشت فقط اگر زنجیر اسلامگرایی از دست و پایش باز شود. در غیر اینصورت، مردم از چاهی به چاه دیگر پرتاب میشوند: از محاصرهی اسرائیل به اختناق مذهبی، از مرگ در بمباران، به مرگ در دخمهی حماس.
• رهایی فلسطین یا هر ملت تحت ستم دیگری نه از مسیر حماس، جهاد اسلامی و دیگر گروههای اسلامگرای مسلح، بلکه از دل مبارزهی آگاهانهی طبقاتی، ضد استعماری و سکولار بیرون خواهد آمد. همانگونه که انقلابهای واقعی از پایین و از دل تودهها برمیخیزند، مبارزهی خلقهای تحت ستم نیز باید از چنگال نمایندگان قلابیِ مقاومت، یعنی ارتجاع مذهبی، رهایی یابد.
این تنها زمانی ممکن است که
- مردم اسرائیل نیز علیه دولت نژادپرست خود برخیزند
- مردم ایران، عراق، لبنان و دیگر کشورها علیه دخالتگریهای جمهوری اسلامی و سرمایهداری وابسته بسیج شوند
- نیروهای انقلابی در سراسر منطقه و جهان، پیوندهایی عمیق و طبقاتی با خلق فلسطین برقرار کنند
سخن پایانی:
اسرائیل و حماس، دو سوی یک سکهی خونآلود و تباهیاند؛ سکهای که بر پایهی نفت، دلار و ایدئولوژیهای ارتجاعی چرخ میزند و مردم را قربانی میکند. تا زمانی که نیروی سوم رهاییبخش، پرچم مبارزهای طبقاتی، سکولار و ضد امپریالیستی را برافرازد و افقی روشن از عدالت و آزادی را ترسیم نکند، این جنگ نیابتی تنها موجب قربانی شدن بیوقفهی مردم میشود.
ما نه در کنار اشغالگران و نه در کنار تروریستهای مذهبی ایستادهایم؛ ما در کنار کارگران و زنان، کودکان و دانشجویانیم؛ در کنار کودکان گرسنه و زخمی غزه، در کنار زنانی که در ایران زیر شکنجهاند و در کنار کارگران و مردم ستمدیدهی اسرائیل که علیه نژادپرستی و سرکوب قیام میکنند.
رهایی واقعی تنها از مسیر مقاومت آگاهانه، طبقاتی، ضدسرمایهداری و ضد استبداد دینی میگذرد؛ مسیری که همهی خلقهای تحت ستم را در همبستگی متحد میکند و افقی نو برای عدالت و آزادی میگشاید. تا آن زمان، این دو دشمن نیابتی، مردم را بازیچهی منافع خود خواهند کرد و چرخهی خون و ظلم ادامه خواهد یافت.