۱۴۰۴-۰۶-۰۳
عبدالستار دوشوکی

دعوای شدید دو طیف پادشاهی خواه بر سر چیست؟

 

جناب آقای امیر طاهری و برخی از همفکران "مشروطه طلب" وی مثل آقایان دکتر رضا تقی زاده و حجت کلاشی و فروهر و غیره که برای آنها ارج و احترام شخصی قائلم در مخالفت با دفترچه اضطرار (بقول آقای طاهری دفترچه بیچارگی) اتفاقا از موضع کاملا متفاوت با موضع نگارنده شدیدا با این دفترچه کذایی مخالفت می ورزند. آقای طاهری و دوستان بی برو برگرد می گویند نقطه آغاز و پایان ما قانون اساسی مشروطیت نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر است, و احتیاجی به برگزاری رفراندوم و نمایش انتخابات (مثل فروردین ۵۸) بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی نیست, چون ما هم قانون اساسی مشروطه را داریم و هم پادشاه قانونی را (رضا شاه دوم).

 

عریان شدن این شکاف بین طرفداران سامانه پادشاهی نه تنها دل برخی از طرفداران پادشاهی را خون کرده است که امیدوارم به خونریزی در فضای مجازی نیانجامد؛ مرا نیز ناخودآگاه بیاد آن بیت معروف باباطاهر عریان می اندازد که می گوید: "دلا خوبان دل خونین پسندند / دلا خون شو که خوبان این پسندند. متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست /  گروهی آن گروهی این پسندند". اگرچه نگارنده از دایره این دعوا بیرون است و نه طرف قُم را می گیرد و نه کاشون", ولی در تئوری رفراندوم دموکراتیک و آزاد تحت نظارت سازمانهای بین المللی و با شرکت همه نحله های سیاسی بدون حذف (و نه بر اساس این دفترچه اضطرار و یا قانون اساسی منسوخ مشروطه), را ترجیح می دهم ـ چون ما با دوران قاجار و امثال شیخ فضل الله نوری, سید جمال الدین واعظ, آیت الله بهبهانی, آیت الله طباطبایی و بقیه علمای کرام آن زمان فاصله "نوری" داریم.

 

بعد از انقلاب فرانسه در طی بیش از دو قرن اخیر جهان شاهد صدها انقلاب مردمی مسالمت آمیز یا خشونت بار و یا تغییر یا فروپاشی درونی رژیم  و یا تغییر حکومت از طریق کودتا یا حمله نظامی خارجی بوده است که نظام های اکثر کشورهای دنیا به همراه قانون اساسی قبلی آنها تغییر کرده است. بر طبق چت جی پی تی از آغاز انقلاب فرانسه تا به امروز بیش از ۸۰  انقلاب, بیش از ۳۰۰ کودتای نظامی موفق, و حدود ۲۰۰ فروپاشی یا تغییر رژیم (رژیم چئنج) صورت گرفته. حتی از پایان جنگ جهانی اول پادشاهی ها و امپراتوری های بزرگی در دنیا قربانی فروپاشی شده اند مثل امپراتوری های عظیم عثمانی, اتریش ـ مجارستان؛ آلمان؛ روسیه تزاری, و سپس فروپاشی شوروی؛ و یا امپراتوری اتیوپی و غیره. آیا امروز می توان ادعا کرد از آنجایی که همه این تغییرات (انقلاب, فروپاشی, کودتا, و تغییر رژیم)ها به دلیل اینکه منطبق با قانون جاری آن زمان رخ نداده اند, مشروعیت ندارند و همان قانون و یا حکومت و  رژیم اولیه بدون رجوع به آرا ملت حی و حاضر فعلی باید بصورت اتوماتیک وار بازگردانده شوند. یعنی تمام تاریخ جهان باید دگرگون شود؛ که مسلما چنین اقدامی غیر عقلانی و غیر عملی است, آن هم مثلا در مورد قانونی که ۱۲۰ سال پیش حاصل مصالح و سازشی بود بین مشروعه خواهان دینی و مشروطه خواهان. اگر اینگونه است بر اساس این منطق باید گفت پوتین با رد  انقلاب سرخ یا گُل رُز گرجستان (Georgia’s Rose Revolution, 2003) و تصرف آبخازیا و اوستیای جنوبی ؛ و یا با رد انقلاب نارنجی اوکراین (Ukraine’s Orange Revolution, 2004) تصرف شبه جزیره کریمه و یک چهارم شرق اوکراین را توجیه می کند. چون همانگونه که امثال آقایان طاهری انقلاب ۵۷ را به رسمیت نمی شناسند, روسیه نیز انقلاب گرجستان و اوکراین را به رسمیت نمی شناسد و مثلا حق دارد به گذشته برگردد. بیش از صد مورد نظیر این موارد در جهان وجود دارد.

 

طرفداران دفترچه اضطرار (یا بقول آقای طاهری دفترچه بیچارگی) عملا به آقای طاهری و دوستانش می گویند: "شما چرا متوجه نیستید؟ بر طبق این دفترچه (قانون اساسی دوران گذار) نه تنها همه نهادهای کشوری و لشکری (مثل قوه مقننه, مجریه, قضاییه, قهریه و سیستم های اطلاعاتی امنیتی و سرکوب و غیره دست ما هستند؛ بلکه بصورت کامل و انحصاری ریش و قیچی و آینه "رفراندوم" هم دست ماست تا دقیقا آنچه را که شما برای "ذات اقدس همایونی" می خواهید ما با کمی اصلاح و  رتوش ظاهری تحویل بدهیم. به باور نگارنده اتفاقا اعتراض طرفداران دفترچه اضطرار به جناب آقای طاهری و دوستان بعد از گذر ۱۲۰ سال (یعنی در سال ۲۰۲۵) با لعاب ظاهری دموکراسی و انتخابات از نوع فروردین ۵۸ی مقبول تر و دلپذیرتر به نظر می رسد, و چهار تا جمهوریخواه ء سلطنت طلب خجالتی هم با آروغ فندقی پستان به تنور آن می چسبانند, تا هم گندم ری را داشته باشند و هم خرمای بغداد را. لذا طرفداران دفترچه اضطرار با هزار ایما و اشاره به دلبستگان دو آتشه قانون ۱۲۰ سال پیش می گویند: "ناراحت نباشید زیرا با این دست فرمان اضطراری چون که صد آمد نود هم پیش ماست".

 

حقیقتا این دعوا بین دو گروه پادشاهی خواه قدیمی و استخوان دار و افراد جوان تازه به دوران رسیده ناپخته, مرا بیاد مثل معروف "دعوا بر سر لحاف ملا" می اندازد  . ملا ملانصرالدین در یک شب زمستانی در بستر خوابیده بود که یک باره غوغایی از کوچه بلند شد. همسر ملا از او خواست بیرون رود و ببیند چه خبر است. ملا لحاف را روی دوش انداخت و به کوچه رفت. دزدی به خانه ی همسایه ای رفته بود اما صاحب خانه متوجه شده و با هیاهو دیگران را به کوچه کشانده بود. در این میان، دزد که در گوشه ای پنهان شده بود، چشمش به ملا و لحافش افتاد، لحاف او را کشید و فرار کرد. وقتی ملا به خانه برگشت، زنش پرسید: چه خبر بود؟ ملا جواب داد: هیچ، دعوا سر لحاف من بود, که آن را هم بردند.

 

عبدالستار دوشوکی

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر