یادت بخیر صمد
همه آمده ایم
تا روزی برویم
بدنیا می آئیم
تا بمیریم
این ها همه گزاره های دوران نوجوانی ماست
باید دید
چقدر دنیا را زیبا یا زشت کرده ایم
رویایی بوده ایم
یا کابوسی
راهی بوده ایم
یا بیراهه ای
شادی را به تماشا نشسته ایم
یا اندوهی بر اندوه های جهان افزوده ایم
سایه ای بوده ایم که بدنبال روشنی رفته ایم
یا قطره قطرانی بوده ایم بر ظلمات جهان
بارانی بوده ایم در پس ابری
یا زهر هلاهلی بوده ایم بر دهان تشنه ای
بهاری بوده ایم در پی زمستانی
یا پائیزی بوده ایم در پی تابستانی
پیام رسان بشارتی بوده ایم
یا میرغضب دارالخلافه ای
سواری بوده ایم در جاده ای
یا قطاع الطریقی بوده ایم در پس گردنه ای
قلبی بوده ایم در پی مهری
یا سنگی بوده ایم بر شیشه ای
نسیمی بوده ایم در پی روحی
یا طوفانی بوده ایم در پس کلبه ای
این ها را همه تو بما یاد داده ای
چه روح بخش است
یاد تو
نهنگ غریق آب های ارس!
طلوع خورشید در کودکی ما!
کاش بودی
کاش ناغافل می آمدی
مثل همیشه
با کیفی پر از رویا
و خورشید هایی که از میان کتاب هایت
بما شب زدگان بی رویا
نوید آمدن روز را می داد
صدای گام های آمدنت را می شنوم
امروز باد از جنوب شرقی بسوی شمال غربی می وزد
چیزی در رگ هوا منتشر است
ارس بی تابی می کند
جذبه ی حضور تو
در ممقان و دهخوارقان موج می زند
امروز نهم شهریور ماه است