۱۴۰۴-۰۶-۰۹
عبدالستار دوشوکی

سخنی کوتاه با بانوان طرفدار شاهنامه فردوسی

متعاقب مقاله "آیا شاهنامه کتاب مقدس و خارج از دایره طنز و انتقاد است؟" بانوی فرهیخته ای که شخصیت سیاسی شناخته شده ای است به من ایمیل زدند که چرا نسبت به "فردوسی کبیر" و شاهنامه که خط خط یا بیت بیت شاه غزل های آن هویت و شناسنامه ابدی ایرانیان است بی مهری کرده ام. من در آن مقاله به اشعار "زن ستیز" فردوسی نپرداخته بودم, چون فردوسی محصول فرهنگ و عصر خویش بود. تبعیض, زن ستیزی, نژادپرستی, فاشیسم و برده داری حتی تا چند دهه پیش رواج داشت و برده داری در آمریکا حدود یک قرن و نیم پیش لغو شد؛ چه برسد به فردوسی که بیش از هزار سال پیش درگذشت. اشعار زن ستیز فردوسی را برای وی فرستادم. سخت تعجب کرد و متقاعد شد. متعاقبا در فضای مجازی مشاهده کردم که حتی بانوان گرامی ایرانی هم شدیدا از فردوسی دفاع می کنند, غافل از اینکه زره ای اطلاع و آگاهی از اشعار زن ستیز فردوسی داشته باشند. زن ستیزی حتی در قانون اساسی مشروطه (اصل ۳۶) نهادینه شده است؛ قانون ارتجاعی که حتی هم اکنون (در قرن ۲۱) بسیاری سرسختانه سینه به تنور آن می چسبانند.

 

نگارنده در آبان ۱۳۹۶ در مقاله ای مفصل تحت عنوان "ایران: ملتی پریشان و سرگردان بین پاسارگاد و کربلای معلی", نوشتم: "تاریخ ما پاشنه آشیل ماست. ما ملت مصلوبی هستیم که با نیایش صلیب ویژه خود را بر دوش، و زنجیرهای اسارت اسطوره ای افسانه های کهن را بر پاهای خویش تقدیس می کنیم. افسانه های مذهبی و باستانی (مثلا مظلمه سوگ سیاوش در آینه عاشورا) که توسط افسونگران عیار منش با طراری برای افسون کردن ما در گذرگه تاریخ طولانی ما نوزایی و به شیوه های مختلف بازتولید می شوند. افسانه اغواگر و میل انگیز پاسارگاد و اسطوره عاشورا و کربلای معلی فقط دو نمونه از غل و زنجیرهایی هستند که عاشقانه و مطیعانه بر گردن نهاده ایم. بی آنکه بدانیم چه سوءاستفاده هایی از انقیاد احساسات ما می شود. حتی اگر فردوسی فریاد بزند " رستم یلی بود از سیستان، منش کردمی رستم داستان"؛ دیگر دیر شده است زیرا در فرهنگ اسطوره ـ محور ما افسانه ها حسرت گذشته هایی را که نبودند برای ما زنده می کند تا در فراق امروز به دیروزمان چنگ بزنیم و برای التیام دردهایمان (بجای ساختن فردا) به گذشته های دور سیاحت کنیم. این زوال تدریجی تعقل در عرصه های گوناگون که در گذر زمان فرجامی جز امتناع اندیشه برای جامعه ما نداشته است."

 

حتی در چاپ های بسیار قدیمی و مختلف شاهنامه (از بمبئی و کلکته و مسکو گرفته تا لندن و پاریس) اشعار نژادپرستی و بخصوص "زن ستیزی" بیداد می کند که در زیر فقط نمونه کوچکی از آنها برای قضاوت خواننده آورده شده است.

 

به گیتی بجز پارسا زن مجوی / زن بدکنش خواری آرد به روی

زن و اژدها هر دو در خاک به / جهان پاک ازین هر دو ناپاک به

 

کسی کو بود مهتر انجمن / کفن بهتر او را ز فرمان زن

سیاوش ز گفتار زن شد به باد / خجسته زنی کو ز مادر نزاد

 

کرا از پس پرده دختر بود / اگر تاج دارد بداختر بود

زنان را ستایی سگان را ستای / که یک سگ به از صد زن پارسای

 

همی خواست دیدن در راستی / زکار زن آید همه کاستی

چن این داستان سر بسر بشنوی / به آید ترا گر به زن نگروی

 

زنان را از آن نام ناید بلند / که پیوسته در خوردن و خفتنند

که گر لب بدوزی ز بهر گزند / زنان را زبان هم نماند به بند

 

ز بهمن برآشفت اسفندیار / ورا بر سر انجمن کرد خوار

بدو گفت کز مردم سرفراز / نزیبد که با زن نشیند به راز

 

جوان را شود گوژ بالای راست / ز کار زنان چند گونه بلاست

بکاری مکن نیز فرمان زن / که هرگز نبینی زنی رای زن

تو آن را جز از باد و بازی مدان / گزاف زنان بود و رای بدان

 

که پیش زنان راز هرگز مگوی / چو گویی سخن بازیابی به کوی

به کاری مکن نیز فرمان زن / که هرگز نبینی زنی رای زن

چن این داستان سر بسر بشنوی / به آید ترا گر به زن نگروی

 

کلام آخر اینکه اعتراف می کنم فردوسی با خلق شاهنامه یک "شاهکار" آفریده است که علیرغم نژادپرستی و زن ستیزی هم شیخ و هم شاه از آن تعریف و تمجید می کنند. خامنه ای در این ویدئو در صفحه اینستاگرام خودش می گوید: "حکمت فردوسی حکمت الهی است, زیرا در عمق داستانهای فردوسی، حکمت گنجانده شده است." نمی دانم آیا اشعار مذکور نیز بخشی از حکمت الهی است یا نه؟ قضاوت را به خواننده محترم و جویای حقیقت می سپارم.

 

عبدالستار دوشوکی

شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر