۱۴۰۴-۰۶-۰۹
هلمت احمدیان

کارت سوخته "جبهه اصلاحات ایران"َ!

 

بعد از جنگ 12 روزه بین ایران و اسرائیل، نیروهای اپوزیسیون لیبرال و جمهوری‌خواه رژیم، علیرغم شکست چند باره راهکارهای رفرمیستی‌شان، تلاش‌های جدیدی را در قالب همایش‌ها و "جبهه"‌سازی‌های جدید در داخل و خارج ایران آغاز کرده اند، که یکی از آنها تلاش 39 تن از اصلاح طلبان داخل کشور تحت نام "جبهه اصلاحات ایران" است که در اواخر مرداد ۱۴۰۴ بیانیه‌ای تحت عنوان «تنها راه نجات کشور، بازگشت به مردم است» منتشر کرده اند.

"جبهه اصلاحات" در این بیانیه تأکید کرده که تنها راه نجات کشور "اصلاح از درون و بازگشت حاکمیت به مردم، برقراری آشتی ملی و انجام اصلاحات ساختاری عمیق است" و تحقق این اهداف به زعم آنها، از مسیر"مذاکره مستقیم با آمریکا برای رفع تحریم‌ها، تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی با نظارت کامل آژانس" صورت می گیرد.

بیانیه همچنین مطالباتی را برای بازسازی "اعتماد ملی" ردیف کرده است از جمله "عفو عمومی و رفع حصر سیاسیون مانند میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، آزادی زندانیان سیاسی و پایان سرکوب، بازتعریف حکمرانی با تمرکز بر رفاه و کرامت مردم، انحلال نهادهای موازی و بازگرداندن اختیارات به دولت منتخب، خروج نیروهای نظامی از سیاست، اقتصاد و فرهنگ، رفورم رسانه‌ای و پایان سانسور و اصلاح قوانین مربوط به حقوق زنان"!. این مطالبات صادرکنندگان بیانیه، بر بستر ترسیم سه سناریو 1. ادامه وضعیت موجود و آینده‌ای مبهم؛ 2. مذاکره تاکتیکی بدون تغییر ریشه‌ای؛ 3. گزینه شجاعانه تغییر ساختاری و بازگشت به مردم؛ صورت گرفته و این جمع مسیر سوم را تنها راه نجات دانسته است.

اگراز واژه‌ پردازی‌های بیانیه و بخشی از مطالبات آنها، که فراتر از مطالبات اپوزیسیون جمهوری‌خواه و سلطنت طلب است و تنها برای آراستن و مقبولیت بخشیدن به بیانیه درج شده بگذریم، جوهر بیانیه تلاش برای آشتی و راه نشان دادن به حاکمیت است که ناشی از نگرانی عمیق آنها از انفجارهای اجتماعی است، که نه فقط حاکمیت جمهوری اسلامی، بلکه کل بورژوازی ایران را به خطر می اندازد. این طیف، تلاش اصلاح طلبان درون حاکمیت از قبیل پزشکیان و روحانی را برای نجات رژیم ناکافی می‌دانند و در تقلای عرضه "نسخه نجات بخش" خود برای "رفع فشارهای خارجی" از یک طرف و به بیراهه بردن فشار جنبش‌های اجتماعی بر رژیم از طرف دیگر هستند.

نگاهی اجمالی به نکاتی از بیانیه آنها، بی ربط بودن راهکارهایی که به قول آنها در چارچوب "اصلاح از درون" باید صورت گیرد، تناقضات و بی ربطی آنها به آنچه ادعا می کنند را بهتر نشان می دهد. صادر کنندگان این بیانیه نیک می دانند که "خروج نیروهای نظامی از سیاست" که مهمترین بخش آن سپاه پاسداران است که مانند یک حزب پادگانی، جدا از سلطه نظامی اش، روی بخش عظیم اقتصاد ایران چنگ انداخته در چارچوب این نظام ممکن نیست، می دانند که رژیم از تنها حربه سر پا ماندنش یعنی اهرم "سرکوب" نمی‌تواند عقب بکشد، نیک می دانند، که "رفورم در رسانه" و "پایان دادن به سانسور" و "آزادی زندانیان سیاسی" برای این رژیم مقدور نیست. می‌دانند که دست برداشتن از "زن ستیزی" و آپارتاید جنسیتی و نهادینه شده از طرف رژیم خواب و خیال است و ... ولی می‌خواهند بار دیگر خاک بر چشم مردم بپاشند و وانمود کنند که گویا این مطالبات در ساختار این رژیم عملی است، در حالیکه همه می دانند که اگر این رژیم حتی بخشی از این مطالبات را عملی کند، دیگر جمهوری اسلامی نیست.

با این حال پرسش این است که شان نزول این "زیاده خواهی" عوامفریبانه و آن هم با کارنامه رفوزه‌ای که اصلاح طلبان دارند و در سه دوره 8 ساله در قامت دولت‌های رفسنجانی و خاتمی و روحانی حتی به بخش کوچکی از این مطالبات نتوانستند جامه عمل بپوشانند، اکنون برای چیست؟ و سناریوی این بار این طیف، که از جنبش‌های اجتماعی با شعار "اصولگرا، اصلاح طلب، تمام شد ماجرا" دست رد خورده‌اند، از چه قرار است؟

این نوع تلاش‌ها در شرایطی صورت می‌گیرد که جمهوری اسلامی ضعبف‌تر از همیشه با چندین ابربحران‌های جانکاه اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی، انرژی، آب و برق و.. تهدید فعال کردن "مکانیسم ماشه" و تهدیدات جنگی ویرانگر روبرو است و دستش کوتاه از اهرم‌های "بازدارنده"، بگونه‌ای که در دوراهی "تسلیم و سازش" یا "فروپاشی" به دلیل ادامه سیاست‌های تاکنونی‌اش قرار گرفته است و در این بزنگاه "شاه کلید" بیانیه "جبهه اصلاح طلبان ایران" تنها یک بند بیانیه و آنهم تقویت رویکرد "مذاکره مستقیم با آمریکا، تعلیق داوطلبانه غنی سازی و رفع تحریم ها است، و همین را راه نجات جمهوری اسلامی می دانند و این توهمی است که بخش‌های مختلف اصلاح طلبان حکومتی و برون حکومتی به آن گرفتار آمده اند. در حالی که بحران سرمایه داری ایران و بحران خود جمهوری اسلامی، بحران‌های ساختاری هستند و با رفع تحریم ها برطرف نمی گردند. سرمایه‌داری ایران توان بازتولید و انباشت گسترده را از دست داده، افزایش نقدینگی، فرار سرمایه‌ها، کاهش ارزش ریال، تورم و گرانی، ریشه در همین واقعیت‌ها دارد و با رفع تحریم‌ها این بحران حل نمی شود. بحران مشروعیت و بحران ایدئولوژیک، شکست استراتژی منطقه‌ای، بحران حکومتی مزمن و همیشگی .. اینها هیچکدام با رفع تحریم ها برطرف نمی شوند.

در واقع رسالت این بیانیه نشان دادن راه نجات جمهوری اسلامی است، وضعیت بحرانی جمهوری اسلامی و حاد شدن بحران‌ها، همه بخش‌های اصلاح طلبان حکومتی را به تحرک تازه ای واداشته است. موسوی هم از "رفراندوم" و "تغییر قانون اساسی" سخن می گوید. "رفراندوم آزاد" در ساختار و تحت حاکمیت جمهوری اسلامی که هیچ نوع آزادی سیاسی و آزادی فعالیت احزاب و مطبوعات وجود ندارد، توهمی پوچ است و فقط به ماندگاری جمهوری اسلامی کمک می کند. روحانی و اعتدال‌گرایان حکومتی هم به همین مسئله مذاکره مستقیم و سازش با آمریکا به عنوان راه نجات تاکید دارند و این تقلاهای "جبهه اصلاحات" هم اساسا به منظور هموار کردن این گزینه برای رژیم جهت پذیرش "شکست آبرومندانه" است و سایر مطالبات دیگر بیانیه شان تنها برای تزیین و عوامفریبی است.

این نه تنها هدف اصلی "جبهه اصلاح طلبان ایران"، بلکه خواست بخشی از حاکمیت هم هست که پزشکیان و همراهانش آن را نمایندگی می کنند. در این روند می‌توان به دستورعمل داخلی وزارت اطلاعات رژیم که زبان حال بخشی از سپاه پاسداران هم هست اشاره کرد که عواقب "فعال کردن مکانیسم ماشه" و تاثیرات کشنده تحریم ها را بر اقتصاد و نظام پولی کشورهشدار می‌دهد و تاکید می کند که "خسارت فعال شدن مکانیسم ماشه خیلی بیشتر از صدمات جنگ ۱۲ روزه اخیر است و تحریم‌ها هیچ چیز جز فقر و فساد و اختلاس ندارد"، که از این رهگذر زمینه را برای ادامه مذاکرات با آمریکا و غرب و "سازش آبرومندانه" آماده سازند.

افراد جمع شده در "جبهه اصلاح طلبان ایران" بعنوان بخشی از طبقه بورژوازی ایران، اگر چه دستشان از مشارکت در حاکمیت کوتاه است، و توان آن را ندارند تا مانند گذشته از توزیع رانت­های شغلی و فرصت­های سودآور اقتصادی و سیاسی بهره­مند شوند، ولی نگران فروپاشی حاکمیت بر اثر یک انقلاب اجتماعی هستند. و گرنه نه این "جبهه"، و نه هیچیکدام از طیف‌های دیگر اصلاح طلب و جمهوری‌خواه، نه تنها برنامه اقتصادی متفاوتی از رژیم، برای حل بحران اقتصادی و رفع گرانی، فقر، بیکاری و هنجارهای اجتماعی ندارند، بلکه اولویت آنها حفظ نظام سرمایه داری در ایران است. آنها اگر چه به دلیل تمامیت خواهی جناح اصولگرا، درموقعیت اپوزیسیون قرار گرفته اند و خواستار "اصلاح ساختار حاکمیت از درون" هستند، ولی نگرانند که ادامه رویکردهای ماجراجویانه رژیم، موجب رشد و گسترش طغیان‌های توفنده اجتماعی و خیزش‌های انقلابی شود و از این زاویه برای جلوگیری و به بیراهه بردن خیزش‌های انقلابی نسخه‌های "نجات بخش" خود را ارائه می‌دهند.

اگر چه این طیف از "اصلاح‌ طلبان"، بخش رانده شده از بورژوازی حاکم ‌اند، ولی همانند آن بخشی که در قامت کسانی مانند پزشکیان و ... در حاکمیت حضور دارند، همواره نشان داده‌ اند که مأموریت ‌اصلی شان حفظ کلیت جمهوری اسلامی در قالبی نرم ‌تر و با لحن ملایم ‌تر و قانون مدار است. آنان هر بار به قدرت بازگشته ‌اند، نه پشتیبان جنبش‌های اعتراضی، بلکه مهارکننده و منحرف‌ کننده‌ی آن بوده‌‌اند. بحران ساختاری سرمایه ‌داری در ایران و استبداد ذاتی این نظام، امکان هرگونه اصلاح واقعی را منتفی کرده و به همین دلیل اصلاح‌ طلبی در حاکمیت جمهوری اسلامی سرابی بیش نیست و استراتژی "نرم" و مداراجویانه آنها قرابتی با ساختار رژیم ندارد و این امر بارها بن بست خود را نشان داده است. حاکمیت ظرفیت پذیریش راهکارهای آنها را ندارد، و اگر نرمش و تمکینی هم در مقابل فشارهای بین المللی به گزینه اصلی خامنه ای و سپاه تبدیل شود، آن را در این شرایط از طریق عناصری همچون پزشکیان و لاریجانی و ظریف و ... پیش می برند، که "بلند پروازی" این طیف را ندارند و وفاداریشان به بیت رهبری محرز است. با این حال و علیرغم واکنش‌های "تندی" که خامنه ای و اژه ای و جبهه پایداری‌ها به بیانیه این جمع نشان داده اند، تلاش این طیف در خدمت رژیم است و آنها همچون "سوپاپ اطمینان" رژیم عمل می کنند. چون در حالیکه رژیم احکام اعدام برای فعالین کارگری صادر می‌کند و فشارش را بر فعالین جنبش‌های اجتماعی بیشتر کرده است، فضا برای این طیف بازتر شده و راهکارهایشان در رسانه‌ها به منظور کاهش فشار از پایین اجازه داده شده است.

اما مردمی که تجربه و کارنامه طیف‌های رنگارنگ اصلاح طلب را تجربه کرده و سالهاست از راهکارهای عوامفریبانه آنها عبور کرده اند، فریب زد و بندهای درونی سرمایه دارانی که خود دستی در تداوم حاکمیت ننگین و جنایت‌های رژیم داشته اند را نمی‌خورند. بسیاری از چهره‌های اپوزیسیون اصلاح طلب، چه در داخل و چه خارج کشور که اکنون به عنوان "مناجیان" مردم در رسانه‌ها ظاهر می‌شوند در جنایات این رژیم شرکت داشته اند.

جنبش‌های رادیکال اجتماعی دستکم از آبان نود وشش از این خزعبلات و بیانیه‌های اصلاح طلبانه گذر کرده است و در مسیری پای گذاشته که می رود به نیروی سازمانیافته کارگران و زحمتکشان و ستمدیدگان جامعه متکی شود و از این رهگذر تدارک سرنگونی انقلابی را پیش برد. طبقه کارگر و تهیدستان جامعه، زنان مبارز علیه ستم جنسیتی و مردمان مناطق تحت ستم ملی مشخصا کردستان، با هرخیزش و اعتراضی نشان داده‌اند که زمین بازی‌شان چیزی فراتر از راهکارهای رفرمیستی اصلاح‌طلبان از طریق "بازگشت به قانون اساسی" یا "انتخابات آزاد" در چهارچوب نظام موجود است و پرواضح است که این جنبش‌ها اجتماعی تنها زمانی می‌توانند قدرت پیدا کنند که مستقل از اصلاح‌ طلبان و سایر جناح های بورژوازی سازمان یابند.

در این راستا نقش محوری جنبش کارگری و اعتصابات سراسری در مراکز کلیدی تولید، پیوند خیزش‌های انقلابی تهیدستان با سازمانیابی طبقاتی در شوراهای محلی در محلات فقیرنشین، شوراهای کارگری در محیط‌‌های تولید، شبکه‌‌های همبستگی زنان و جوانان و در کنار همه‌ی این‌ها پیوند جنبش انقلابی کردستان با مبارزات کارگری و توده ای در سطح سراسری، مسیر پیشروی را فراهم می کند. تنها چنین شبکه‌ها و روندی میتواند قدرتی دوگانه ایجاد کند که توان به چالش کشیدن کل ساختار نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی را در خود داشته باشد. این آلترناتیو چیزی جز سازمانیابی طبقه کارگر و پیوند مبارزه‌ی طبقاتی با دیگر جنبش‌های اجتماعی و ایجاد یک چشم‌ انداز روشن برای رهایی اجتماعی از نظام سرمایه داری نیست. راه رهایی تهیدستان و طبقه‌ی کارگر از مسیر راهکارهای اپوزیسیون راست درون و بیرون قدرت نمی‌گذرد، بلکه تنها با اتکا به نیروی سازمان‌یافته‌ی خود آنان و از رهگذر انقلاب اجتماعی با محوریت طبقه کارگر ممکن است.

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر