معماران شرور نئولیبرالیسم ؟ - برگردان
مناظره -جیمز میدوی و جوزف چونارا
Joseph Choonara-اقتصادان رادیکال
James Meadway- اقتصادان مارکسیست
برگردان : ک الوند
اقتصاددان رادیکال، جیمز میدوی، و اقتصاددان مارکسیست، جوزف چونارا، ماه گذشته در جشنواره مارکسیسم گرد هم آمدند تا درباره سرنوشت نئولیبرالیسم و آنچه ممکن است در آینده رخ دهد، بحث کنند.
این متن بحث بین آنهاست.
جیمز میدوی
"اقتصاددان رادیکال" ما در طول ۴۰ سال گذشته این شکل از سرمایهداری را داشتهایم که حول محور خصوصیسازی، بازار آزاد، فشار مداوم بر استانداردهای زندگی و انتقال سریع ثروت به سمت بالا سازماندهی شده است.
این تقریباً همان چیزی است که نئولیبرالیسم به نظر میرسد. دیگر صحبت در مورد شکلی از سرمایهداری که در آن مدام خصوصیسازی در همه جا، بازار آزاد و رقابت در همه جا و انتقال ثروت به سمت بالا وجود دارد، مفید نیست. این انتقال ثروت هنوز در حال وقوع است. اما دو مورد دیگر به همان شکل عمل نمیکنند. ما تازه ششمین ماه اول بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید را پشت سر گذاشتیم. در 7 آوریل، «روز آزادی»، او با کارت بازی تعرفههایی که قرار بود در جهان اعمال کند، ظاهر شد.
در دوران ترامپ هرج و مرج وجود دارد، اما این هرج و مرج جهت و هدف مشخصی را د نبال میکند این هرج و مرج علیه بازار آزاد و حتی به نوعی علیه ایده خصوصیسازی است.
ا ستیو بنن در مورد ملی کردن اسپیس ایکس صحبت میکند زیرا با ایلان ماسک اختلاف نظر دارد. فراموش نکنید که بوریس جانسون شرکتهایی مانند تولیدکننده فولاد شفیلد فورج ماستر را ملی کرد زیرا صنایع و اقتصاد انگلیس به یک تولید کننده فولاد استراتژیک با کیفیت بالا نیاز داشت.
این چرخش فقط در سطح لفاظی یا ایدئولوژی صورت نمی گیرد
سه عامل در این امر دخیل هستند.
اولین عامل موضوع مربوط به رقابت است. سرمایهداری در بنیاد خود یک سیستم رقابتی و این فشار رقابت است که سرمایهداران را به سمت انباشت سوق میدهد، نه حرص و طمع، نه یک نقطه ضعف شخصی. این رقابت، به طور حیاتی، نباید در قالب بازارها و قیمتها ظاهر شود.
همچنین این رقابت بین دولتها در حوزه دفاع که کم و بیش به نفع سرمایهداران داخلی است. رقابت لزوماً نباید به شکل بازارها ظاهر شود بلکه میتواند به عنوان رقابت بین دولتها باشد. رقابت نظامی بخشی از فرآیند رقابت است. فشار واقعی در اینجا از نظر رقابت، ظهور یک رقیب همتا به شکل چین است.
یک کشور سرمایهداری دولتی که آنها در واشنگتن با لحنی وحشتزده از آن صحبت میکنند. واکنش سرمایهداری ایالات متحده به طور کلی و به ویژه ترامپ چه بوده است؟
آنچه اکنون شاهد آن هستیم، در دوران باراک اوباما با گرایش به هند و اقیانوسیه، چرخش به سمت آسیا در سال 2014 آغاز شد.
فشار رقابت منجر به اعمال تعرفههای سنگین توسط ترامپ بر روی انبوهی از محصولات چینی از سال 2018 شروع شد. وقتی آنها شروع به اعمال ممنوعیتها و تعرفهها می کنند، چه اتفاقی میافتد وقتی جو بایدن ظاهر شود؟ بایدن با سرمایهگذاری گسترده در تولید نیمه هادیهای داخلی، از این امر حمایت میکند تا ایالات متحده بتواند با چین رقابت کند. فشار رقابت منجر به مداخله دولت از سوی ایالات متحده به شکل تعرفهها و تحریمها علیه هواوی و چند تولیدکننده دیگر فناوری پیشرفته چینی و سپس منجربه یک برنامه سرمایهگذاری بزرگ تبدیل میشود.
مهم است که این پویایی را درست انجام دهیم. دولت برای محافظت از سرمایه برمیگردد،. دولت بدون توجه به بازارهای آزاد، بسیار آشکارا از جانب سرمایه مداخله میکند. این رقابت است که دولت را هدایت میکند، نه دولت مخالف رقابت. نئولیبرالیسم با شرایطی که سرمایه تعیین میکند، در حال متوقف شدن است.
مورد دوم کمتر قابل رویت، اما من فکر میکنم مهم است نقش شرکتهای بزرگ فناوری و کل اقتصاد داده ها است. این یک اقتصاد استخراجی به تمام معناست. این اقتصاد مبتنی بر گرفتن هرچه بیشتر از اطلاعات اجتماعی مردم و کسب درآمد از آنهاست.
این فرآیند به طور فزایندهای به اشکالی از مداخله دولت نیاز دارد تا تعریف کند وقتی بیرون میروید و میگویید که من میخواهم دادههای بیشتری را اینجا ببرم یا نه. به افرادی که دور ترامپ جمع شدهاند - از جمله ماسک - نگاه کنید. دلیلش این که راز کثیف شرکتهای بزرگ فناوری این است که بخشی از این شرکت سرمایهداری دولتی هستند. به غول های شرکت های نرمافزاری نگاه کنید که توسط کسی اداره میشود که ادعا میکند طرفدار بازار آزاد است اما به قراردادهای دولتی بسیار وابسته است، یا اسپیس ایکس که جای ناسا را گرفته است. این همان ادغام دولت و سرمایه است.
سومین محرک عظیم و طاقتفرسا، بحران زیستمحیطی است. کاری که این [سیاست] انجام میدهد، تحمیل هزینهها و عدم قطعیت در سراسر جهان به خشنترین و غیرمنتظرهترین شکل ممکن است. به عنوان مثال، نیروگاههای هستهای فرانسه که به طور منظم در کنار رودخانههای فرانسه قرار دارند، باید در تابستان به علت گرمای بیش از حد خاموش شوند. آبی که وارد سیستم خنککننده آنها میشود، برای خنک کردن مناسب خیلی داغ است. از نظر سرمایه، افزایش هزینهها و افزایش هزینه، ریسک، خطرناک است. سرمایهداران خصوصی افزایش هزینهها را دوست ندارند و به دولت میروند
جوزف چونارا
" اقتصاددان مارکسیست" ما در دوران جدیدی هستیم و چون در دوران جدیدی هستیم، به سیاست جدیدی نیاز داریم. در دوران دولت بایدن، انواع و اقسام اتفاقات در حال رخ دادن بود که به نظر نمیرسید با منطق نئولیبرالیسم سنتی همخوانی داشته باشد.
چیزی در حال تغییر بود و ما باید آن را درک میکردیم. من نئولیبرالیسم را به عنوان مجموعهای از سیاستها، ایدهها، روشهای انجام سرمایهداری و استراتژیهایی برای طبقه حاکم توصیف میکنم. یکی از عناصر اصلی این امر این بود که برای حفظ سرمایهداری، برای افزایش سودآوری، باید مجموعهای از جنبشهای ضد سرمایهداری، ضد سرکوب و ضد استثمار را که از دهههای 1960 و 1970 ظهور کرده بودند، سرکوب میکرد.
نئولیبرالیسم مفهوم بازارهای مالی مقرراتزدایی شده، بانکهای مرکزی مستقل و غیره را در بر میگرفت. این شامل باز کردن بیرحمانهتر اقتصادها به روی نیروهای بازار برای منطقیسازی آنها، نابودی برخی صنایع، بازسازی سایر صنایع و غیره بود.
تا دهه 1990، نئولیبرالیسم یک اجماع طبقه حاکم بود. نئولیبرالیسم، اجرای یک کتاب دستور غذای سرراست از فریدریش هایک، میلتون فریدمن یا هر کس دیگری نبود. این ایدهها در ایجاد انسجام برای طبقه حاکم بسیار مهم بودند. اما به طور کاملاً موردی، تلاش زیادی برای رسیدن به نئولیبرالیسم صورت گرفت.
اگر فکر میکنید نئولیبرالیسم در مورد عقبنشینی دولت بود، دوباره فکر کنید. دولتها همچنان بازیگران بزرگی در اقتصاد جهانی باقی ماندند و هزینههای دولتی تمایل به افزایش داشت. تعرفههای ترامپ آیا این پایان نظم نئولیبرالی است؟ بیشتر بخوانید میخواهم در مورد اینکه چرا در حال فروپاشی است و معنای آن برای آینده چیست، صحبت کنم.
سه عنصر برای تأکید وجود دارد.
اولین مورد، محوریت رقابت بین امپریالیستی، به ویژه رویارویی بین ایالات متحده و چین است. چین اقتصادی آشکارا دولتی دارد که آشکارا از سرمایهداری دولتی استفاده میکند. چهرههای درون طبقه حاکم غربی میتوانند به آن نگاه کنند و فکر کنند که ما میخواهیم دولت خود را به شیوههای عمیقاً اقتدارگرایانه به کار گیریم تا رقابت چین را از بین ببریم.
این اغلب شکل نظامی بسیار وحشیانهای به خود میگیرد.
دوم، میتوانیم ببینیم که سرمایهداری چگونه به مرزهای خود نزدیک میشود. ما شاهدیم که فشارهای زیستمحیطی و اقتصادی در لحظاتی مانند همهگیری و بحران مالی 2008 و لحظه کنونی به هم میرسند.
نئولیبرالیسم در حل بحران سودآوری سیستم سرمایهداری که ظهور کرد، شکست خورد. دولتها و بانکهای مرکزی وابسته به دولتها به مدیران بحران فوقالعاده مهمی تبدیل شدهاند. هر بحرانی با مداخله دولت - و به طور فزایندهای بانک مرکزی - برای نجات سیستم به روشهای مختلف مواجه میشود.
این امر نئولیبرالیسم را دگرگون میکند.
به نظر من نکته سومی هم وجود دارد که بسیار مهم است و به مشکلات زیستمحیطی و اقتصادی عمومی میافزاید. چرخش به سمت نئولیبرالیسم نتوانست بحران سودآوری سیستم سرمایهداری را که در دهه 1970 و اوایل دهه 1980 ظهور کرده بود، حل کند. آنچه در اینجا به دست میآید، توالی بحرانهایی است که تا حدی سیستم را بازسازی کردهاند. اما کاری که آنها انجام نمیدهند، بازگرداندن سودآوری به سطوحی است که در رونق پس از جنگ دهههای 1950 و 1960 تجربه شد.
به همین دلیل، نرخ سود در اقتصادهای بزرگ، در ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه، آلمان و غیره، در سطوح نسبتاً پایینی باقی میماند.
در چین، شاهد کاهش نرخ سود کمی دیرتر در این دوره هستید. در قدرتهای غربی، نرخ سود در سطوح نسبتاً پایینی باقی میماند. بنابراین آنچه به دست میآید، این چرخش به سمت گسترش اعتبار و رونق مالی برای پیشبرد سیستم است. این امر آن را عمیقاً بیثبات میکند و به این معنی که سیستم به این کمکهای مالی مکرر نیاز دارد.
همانطور که سرمایهداری درجهای از رکود نسبی را تجربه میکند، بیشتر و بیشتر شبیه یک بازی با حاصل جمع صفر میشود. سرمایهداری بیشتر و بیشتر شبیه یک رقابت بیرحمانه بین بازیگران مختلف، طبقات مختلف در این بازی به نظر میرسد. این امر در فرسایش اجماع قدیمی پیرامون نئولیبرالیسم بسیار مهم است.
اما همچنین قطبی شدن سیاست را نیز به دنبال دارد. چیزی که باید در مورد این نوع گذارها در سرمایهداری بدانیم این است که ما در مورد تغییر یک شبه سیستم صحبت نمیکنیم. در پایان دهه 1920، سقوط وال استریت در ایالات متحده و تثبیت استالینیسم را داشتیم. دوره بین آن و ظهور اجماع جهانی کینزی در دوره پس از جنگ، 25 تا 30 سال گذار بود. این یک گذار وحشیانه بود که شامل ظهور فاشیسم و رکود دهه 1930، جنگ جهانی دوم و غیره میشد. ما در مورد یک دوره چند دههای صحبت میکنیم. نباید انتظار داشته باشیم که این گذار سریعتر تمام شود.
با این واقعیت تقویت میشود که اصلاً مشخص نیست اجماع طبقه حاکم در این برهه از زمان چگونه خواهد بود. چهرههایی مانند ترامپ یک اشکال نیستند، بلکه یکی از ویژگیهای این وضعیت هستند. ما شاهد ظهور این نوع چهرهها هستیم. آنها طبق قوانین نهادی عمل نمیکنند و آمادهاند تا در سیاست خارجی خود اهل معامله و در تعامل با طبقات حاکم عملگرا باشند. آنها مشکلاتی را که ما با آن مواجه هستیم حل نمیکنند، اما بخشی از این فرآیند گذار هستند.