مشروطهخواهی ایرانی جنبشی لیبرال و مترقی است نه راسیستی
این روزها در شبکههای اجتماعی افرادی هستند که خود را حامی مشروطهخواهی معرفی میکنند اما گفتمانی که در پی آن دارند ارتباطی با میراث ترقیخواهی مشروطه ندارد بلکه به جای آن فاشیسم را بازتولید میکند که توهینی آشکار به تفکر مشروطهخواهیست!
زمانی انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ خورشیدی انجام شد هدفش را حاکمیت مردم ایران علیه دیکتاتوری فردی شاه اعلام کرد! اولین خواستهای پس از پیروزی انقلاب مشروطه مورد قبول قرار گرفت تفکیک دستگاههای سیاسی بود که هر یک اعضای آن توسط مردم در انتخابات تعیین شده بودند!
بسیاری معتقدند پس از واگذار کردن حکومت توسط احمدشاه قاجار و رفتن به خارج از کشور و گرفتن سکان کشور توسط رضا شاه فقید که آن زمان یک فرمانده قزاق بود و سپس شاه شد، باعث اصلاحات سیاسی و اجتماعی مترقی در ایران شده است!
البته که نمیشود نقش رضا شاه را در پیشرفت ایران نادیده گرفت اما این تمام واقعیت را بیان نمیکند چرا که اگر انقلاب مشروطه نبود که بستر رنسانس سیاسی را فراهم کند که احزاب مترقی نمود پیدا کنند هیچگاه رضا شاه نمیتوانست اصلاحات سیاسی و اجتماعی را انجام دهد!
اگر انقلاب مشروطه نبود هیچگاه جریانات سیاسی مترقی مانند اجتماعیون و عامیون پدید نمیآمد که سپس تبدیل به فرقه دموکرات ایران شود و از دل آن حزب تجدد به رهبری فروغی و تیمورتاش به وجود بیاید که پایههای اصلاحات اجتماعی و سیاسی را در ایران انجام دهند!
در واقع میشود گفت این حزب تجدد به رهبری تیمورتاش و فروغی بودند که با مشاوره به رضا شاه، ایران مذهبزده سنتی واپسگرا در دوران قاجار را به ایران مدرن، مترقی و نسبتا سکولار با آزادی اندیشه تبدیل کردند!
اگرچه اقتدارگرایی رضا شاه باعث شد بعد همین اصلاحات، شخص فروغی را خانهنشین کند و با بازداشت تیمورتاش و مرگش در زندان به سمت دیکتاتوری فردی برود که در نتیجه آن ایران در جنگ جهانی دوم مورد حمله متفقین قرار گرفته و اشغال شود!
البته پس از جنگ جهانی دوم و کنارهگیری رضا شاه به علت اشتباه تاکتیکی ارتباط با آلمان نازی و روی کار آمدن محمدرضا شاه، اشتباهات جبران شد! به حدی که تا پیش از بلوای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ایران یکی از بازترین فضای سیاسی تاریخ خود را تجربه کرد و آرمانهای دموکراتیک مشروطه یکی پس از دیگری احیا شدند!
اما متاسفانه با کارشکنی حزب توده و رادیکالیسم سیاسی جبهه ملی به رهبری مصدق و اتحادشان با بنیادگرایی اسلامی به رهبری فداییان اسلام باعث شد که این آزادی به دلیل جنگ سرد جهانی، شرایط اضطراری امنیت ملی که در واکنش به تروریسم چریکی که کمونیستها و اسلامیستها پدیدار شده بود باعث شد که محمدرضا شاه تصمیم به بسته کردن فضای سیاسی بگیرد!
رادیکالیسم کور سیاسی کمونیستها، اسلامیستها و جبهه ملی از یک طرف و رفتن حکومت به سوی اقتدارگرایی از سوی دیگر و عدم وجود آشتی ملی در دو طرف باعث شد که جامعه ایران در تب و تاب آشوب قرار بگیرد که در نهایت به انقلاب شوم ۵۷ منجر شود که ایرانی در حال توسعه بود را به قرون وسطای اسلامی بازگشت دادند!
به همین جهت تجربه تاریخی ما نشان میدهد که در تاریخ ایران با این که اکثر دیکتاتوری حاکم بوده اما هر زمان فضای باز سیاسی رخ داده آن اثرات آرمان مشروطهخواهی بوده است!
از پیروزی انقلاب مشروطه تا استبداد صغیر ایران بالاترین درجه آزادی سیاسی را داشت! پارلمانتاریسم ایران آنقدر پایه مستحکم سیاسی داشت که در سال ۱۹۱۴ روزنامه تایم بریتانیا اعلام کرد ما باید تمرین دموکراسی را از ایران یاد بگیریم! همچنین پس از جنگ جهانی دوم تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ایران بازترین فضای سیاسی خود را تجربه کرد! و در نهایت ۳۸ روز نخستوزیری شاپور بختیار به معنای واقعی دموکراسی در ایران پیاده شد!
به روشنی میبینم که اگر بخواهیم از تاریخ وجود دموکراسی در ایران حرف بزنیم ناگزیر هستیم که به تاریخ مشروطهخواهی ایرانی نگاه کنیم که این بستر را فراهم کرد! همان انقلابی که حتی میشود گفت پایههای انقلاب سفید شاه و اصلاحات ارضی را پی ریزی کرد که باعث گسترش برابری جنسیتی، توزیع متوازن ثروت و دولت رفاه در ایران شد!
بله میراث مشروطهخواهی یک میراث مترقی است که تار و پودش را دموکراسی لیبرال، آزادی فردی و فرصت برابر گرفته است! ما باید به شجاعت و جسارت از این آرمان مشروطهخواهی دفاع کنیم، آن را بار دیگر به گفتمان روز تبدیل کنیم و صدای بلند بگوییم گفتمان راست-افراطی، گفتمان فاشیستی و گفتمان راسیستی نه تنها ارتباطی با مشروطهخواهی نداشته بلکه در تقابل با آن قرار دارد!
از همین رو باید متحد و یکپارچه شد و این لکه ننگین راسیسم را به هر شکل ممکن از جنبش مشروطهخواهی ایران پاک کرد قبل از آن که بتواند این جنبش را به مرگ سیاسی برساند!