سلطنتطلبان و سوءاستفاده از افسانه و استوانه کوروش
سلطنتطلبان و سوءاستفاده از افسانه و استوانه کوروش
افسانهای به نام کوروش
صرفنظر از اینکه کوروش واقعاً وجود داشته یا نه، و اینکه او شخصیتی تاریخی بوده یا ساخته ذهن داستانسرایان، در هر حال جایگاه این چهره در روایت رسمی تاریخ ایران همواره محل پرسش بوده است. در شاهنامه فردوسی – که بهحق میتوان آن را شناسنامه ایران نامید – از دهها پادشاه بزرگ و کوچک یاد شده، اما هیچ اشارهای به کوروش، که بعدها "کبیرترین شاهنشاه تاریخ ایران" لقب گرفت، دیده نمیشود. در آثار بزرگان ادب فارسی نیز، از حافظ و سعدی گرفته تا خیام و مولوی و غیره، هیچ نشانی از کوروش وجود ندارد. حتی تا پیش از دوران پهلوی، هیچکس نام فرزند خود را کوروش نمیگذاشت؛ حال آنکه نام بسیاری از شاهان و شخصیتهای اسطورهای در میان ایرانیان رواج داشت.
کوروش در عصر پهلوی
جالب آنکه خود رضاشاه و محمدرضاشاه نیز چنین نامی را برای فرزندانشان برنگزیدند. محمدرضا شاه، با وجود علاقه آشکار به آیین تشیع، تولیت آستان امام رضا را شخصاً بر عهده داشت و در کتاب ماموریت برای وطنم خود را "نظرکرده حضرت عباس" معرفی کرده است. او حتی طبق قانون اساسی سوگند یاد کرده بود که پاسدار و مروج "طریقه حقه جعفریه اثنیعشریه" باشد. در آن دوران، کمتر کسی از "استوانه کوروش" یا "منشور حقوق بشر" او نامی شنیده بود، تا اینکه جملهای طنزآمیز اما تلخ در میان مردم رواج یافت که آن را می توان به حقانیت روزگار تلخ آن زمان اینگونه تغییر و تعبیر کرد:
"کوروش آسوده بخواب، زیرا در حفظ و پاسداری از منشور حقوق بشر تو، ساواک بیدار است".
تکرار فریب بازگشت به گذشته
در سالهای پیش از انقلاب، روشنفکران بسیاری، از جمله علی شریعتی، نسل تحصیلکرده و دانشجوی آن زمان را با ایده "بازگشت به خویشتن ـ بعنوان گفتمان غالب" مجذوب کردند؛ گفتمانی که ادعا میکرد برای رسیدن به تجدد, مدرنیته و پیشرفت و سبقت گرفتن از غرب باید به گذشته ۱۴۰۰ سال پیش بازگشت. امروز اما آشکار شده است که این تفکر یکی از بزرگترین فریبهای تاریخ معاصر بود. اکنون، تاریخ بهطرزی تراژیک در حال تکرار است. افسونگران تازه به نسل زدِ (Z) امروز میگویند برای رهایی از استبداد دینی و رسیدن به آزادی و دموکراسی باید به ۲۵۰۰ سال پیش بازگردیم؛ به دوران کوروش. این در حالی است که چنین بازگشتی، نه مدرنیته میآورد و نه آزادی، بلکه تکرار همان چرخه فریب (با نام ایران گرایی) است.
کوروش؛ پدیدهای نسبتا جدید
برخلاف تشیع که بیش از پنج قرن در ایران سابقه دارد، کوروش در تاریخ مکتوب ایران پدیدهای کمتر از صدساله است. در واقع، او در دوران پهلوی بهعنوان نمادی تازه از "ایران باستان" به جامعه معرفی شد و از آن زمان تاکنون، سلطنتطلبان هرگاه لازم دیدهاند با "نبش قبر نمادین" او برای توجیه استمرار و اکنون بازگشت سلطنت بهره گرفتهاند. طنز تلخ آنجاست که رضا پهلوی، وارث همان سنت، بیش از دو دهه بارها در مصاحبههای مختلف – از جمله در گفتوگوهایی با خودِ من – تأکید میکرد که: "در مقابل آنچه میراثدارش هستم، خود من یک شورشی هستم و اگر از من بپرسید، من یک سیستم جمهوری را ترجیح میدهم، برای اینکه یه دوره مشخص انتخاباتی دارد و یک نفر مسئول است (لینک ۱) و یا می گفت:" من به هیچ وجه دنبال هیچ پست و مقامی نیستم (لینک ۲). و یا بارها تاکید می کرد: "به عنوان یک دموکرات نمیتوانم توجیه کنم که مبنای تعیین یک مسئول، موروثی باشد و باید یکجایی این بند ناف انتقال موروثی قدرت را قطع کنیم (لینک ۳). اما اکنون برای کسانی که شعار می دهند "خدای ایران کیه؟ کینگ رضا پهلویه! هر که نگه اجنبیه!" بوسه می فرستد.
افسانهسازی و تاریخسازی
نگارنده به این واقعیت انکارناپذیر اذعان دارد که مفاهیم مرکب و بغرنج افسانه, حماسه و اسطوره و تاریخ آن چنان با هم در آمیخته شده اند که تفکیک بازشناختن و واکلافیدن آنها امر آسانی نیست. زیرا در سرشت و ساختار باورمندانه خویش یک سرنمون و روایت شبیه به هم می باشند که در ذهنیت انسان های بدوی و باستانی شکل گرفته اند, و در پویشی تاریخی و ممتد بدون واکاوی علمی و چالش عقلانی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند. مثل سوگ مظلمه خون سیاوش در آینه عاشورای حسینی. لذا در کمتر از یک قرن گذشته، درباره کوروش افسانههای مثبت و منفی بسیاری ساخته شده است: آزادی یهودیان بابل، نابودی تمدن مادها، ویرانی همدان (هگمتانه)، کشتار عیلامیان خوزی؛ یا به روایت گزنفون، قتلعام مردم نینوا و اعدام کرزوس شاه لیدیه.
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
رفتن میلیونها ایرانی, حتی با پای پیاده, به کربلا را در مرداد ماه سال جاری مشاهده کردیم. شاید در ۷ آبان (سه روز دیگر) شاهد حضور جمعیت زیاد در پاسارگاد نیز باشیم. دقیقا ۸ سال پیش در مقاله ای به نام "ایران, ملتی پریشان و سرگردان بین پاسارگاد و کربلای معلی" نوشتم : "تاریخ ما پاشنه آشیل ماست. ما ملت مصلوبی هستیم که با نیایش صلیب ویژه خود را بر دوش، و زنجیرهای اسارت اسطوره ای افسانه های کهن را بر پاهای خویش تقدیس می کنیم. افسانه های مذهبی و باستانی که توسط افسونگران عیار منش با طراری برای افسون کردن ما در گذرگه تاریخ طولانی ما نوزایی و به شیوه های مختلف بازتولید می شوند. افسانه اغواگر و میل انگیز پاسارگاد و اسطوره عاشورا و کربلای معلی فقط دو نمونه از غل و زنجیرهایی هستند که عاشقانه و مطیعانه بر گردن نهاده ایم. بی آنکه بدانیم چه سوءاستفاده هایی از انقیاد احساسات ما می شود".
نتیجهگیری
هدف از نگارش این مقاله، روشنگری برای نسل زدِ امروز است؛ نسلی که نباید اجازه دهد گروهی با مصادره نمادهای دینی، ملی یا تاریخی – چه واقعی و چه افسانهای – از آنها برای پیشبرد اهداف سیاسی و جناحی خود استفاده کنند. در تاریخ معاصر ایران، چنین فریبی یکبار رخ داد و کشور را به فاجعه کشاند. امروز نیز تاریخ درحال تکرار است؛ اینبار به دست کسانی که علنا طرفدار اعدام و آشکارا در دفترچه اضطرار و برنامه برای آینده ایران از "سلطنت مطلقه" و استبداد منور (Benevolent Dictatorship) سخن میگویند.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان – لندن