رهروان راه سازمان چریکهای فداپی خلق: چپ و مسئله دفاع، حمایت، و یا همکاری با نیروهای مذهبی
در حالیکه دین و خواست و عملکرد آن از طرف نظریه پردازان سوسیالیسم و مترقی با مدرک و سندهای فراوان حلاجی شده و نقش مخرب آن در راستای منافع سرمایه داران و طبقات بالائی جوامع مختلف و علیه منافع تمامی طبقه پائینی جامعه و حتی لایه پائینی طبقه متوسط، بخوبی تشریح و تجزیه و تحلیل شده و از طرف دیگر، اکثر مردم ایران نزدیک به نیم قرن هست که روزانه شاهد وحشی گری، قتل و چپاول نیروهای مذهبی نوع اسلامی آن هستند. اما، کماکان بسیاری از نیروها از جمله تعداد قابل ملاحظه ای از نیروهای چپ، دست برداراز داستان پردازی های بی محتوی و بی پایه در حمایت آشکار و پنهان از از افراد و نیروهای مذهبی، نیستند.
بطور کلی سه دیدگاه (هر چند وابسته به راه و روش های متفاوت) در برخورد با نیروهای مذهبی در میان افراد و نیروهای چپ (بنا به تعریف خودشان) وجود دارد.
دیدگاه اول، نیروهای مذهبی را بنوعی مترقی ارزیابی میکند و بنا به ادعایشان، این مشگل نیروهای "چپ انقلابی" هست که متوجه شرایط موجود در سطح بین المللی نیستند. برای نشان دادن این امر و در جهت اثبات دیدگاه خود به مسئله فلسطین و نسل کشی غیر قابل تصور صهیونیستم در سطح جهانی، میپردازند. بطور خلاصه ادعا میشود از آنجائیکه نیروهای چپ انقلابی در موقعیتی نیستند که قادر باشند کمک های مالی و تسلیحاتی به نیروهای موجود در فلسطین بکنند، بنا براین نیروهای مذهبی در جامعه فلسطین چاره ای جز دریافت کمک های مالی و تسلیحاتی از دولت های مرتجع-سرمایه داری در منطقه و داشتن روابط حسنه با آنها ندارند. بعبارتی این دیدگاه برآن هست که اگر نیروهای چپ انقلابی ایرانی در شرایطی نیستند که به نیروهای موجود در فلسطین (که منظورشان حماس هست ولی قادر نیستند که آشکارا آن را عنوان کنند) بگویند که شرط لازم برای حمایت همه جانبه از آنها، همانا گسستن روابط با دولت مرتجع و دیکتاتوری منطقه بخصوص ایران هست. آنها حتی ادعا دارند که "نیروهای کمونیست" در فلسطین در زمانی که در جامعه مطرح بودند، کاری اثر گذار نکردند. (حال این نیروهای کمونیست چه نیروهایی بودند و اثر بخش نبودن مبارزه آنها چگونه و توسط چه نیروئی انجام گرفت، ابدن مهم نیست)
این دیدگاه که خود را منتسب به جنبش چپ ایران میداند و ابدا روشن نمیکند که:
یک: اصولا چرا یک نیروی جپ میباید با یک نیروی مذهبی که در نهاد خود مترجع و دیکتاتور بوده و خواهان سیستم سرمایه داری (که این دیدگاه آن را استثمار انسان از انسان مینامد) هست، همکاری کند و از آنها دفاع؟
دو: بنا بر کدام نظریه مارکسیستی دفاع-حمایت- همکاری با نیروهای مذهبی امری است پذیرفتنی؟
سه: نحوه بوجود آمدن حماس، شرایط جامعه فلسطین در غزه در طول حکومت آنها چگونه بود؟
چهار: آیا نزدیکی حماس با جمهوری اسلامی، تنها بخاطر دریافت کمک های مالی و تسلیحاتی بوده و هست و یا نزدیکی ایدئولوژیکی مابین آنها؟ (صد البته دریافت کمک های مالی و تسلیحاتی به خودی خود امر محکومی نیست ولی دریافت آنها برای پیاده کردن یک تفکر و راه و روش ارتجاعی، امری است محکوم). آیا تحقیقی انجام گرفته تا متوجه شوند که اعضا و رهبران نیروهای مترقی (نه الزامن چپ) چگونه و در چه شرایطی در غزه زندگی و احتمالا فعالیت میکردند؟. رهبر جبهه خلق برای آزادی فلسطین چگونه و در چه شرایطی بدام نیروهای امنیتی اسرائیل افتاده و دستگیر شدند و حتی نامش در لیست آزاد شده گان فلسطینی بعد از "آتش بس" کذایی نبوده و کماکان در زندان بسر میبرند ولی اعضا و رهبران حماس جملگی آزاد شدند!!. بنا به اخباری که از جانب حماس تکذیب نشد، چرا با شروع "آتش بس"!! 32 نفر از اعضای یک خاندان بدون حتی دادگاهی یک دقیقه ای بجرم جاسوسی برای اسرائیل اعدام شدند (بهانه ای که همپالکی های حماس در ایران انجام داده و کماکان انجام میدهند.
پنج: اگر بنا بر نظر حامیان این دیدگاه (بدرستی) جهان بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یک قطبی شده و این قطب خواهان ادامه و گسترش استثمار انسان از انسان (منظور بسط سیستم سرمایه داری خشن در سراسر دنیا) و چپاول و غارت سرمایه های مردمی هستند، چرا حماس بخصوص رهبران آن از جمله اسماعیل هنیه ثروت کلانی از قبال کمک های مالی دریافتی، برای خود و خانواده اش دست و پا کرده و در بانک های ترکیه واریز کرده بود( رجوع شود به اصطحکاک بین دولت ترکیه و فرزندان هنیه برای برداشت ثروت های او)
شش: در دورانی که اکثر رخداد ها در سطح جهانی به بیرون درز میکند، چگونه حامیان این دیدگاه به منابعی که شرایط نفوذ نیروهای حماس به درون اسرائیل (که نیروهای امنیتی اش وجب به وجب خاک اسرائیل را کنترل میکنند) را بطور کلی ندید گرفته(حتی کوچکترین شکی در درستی این امر نمیکنند) و دم از "درس ها حمله 7 اکتبر" برای چپ انقلابی میزنند.
دیدگاه دوم: دیدگاهی که زمان بسیار زیادی است که جان سختی میکند. دفاع از رژیم جمهوری اسلامی و نیروهای مذهبی را در قالب "مبارزه ضد امپریالیستی" مبتذل، توجیه میکنند. جالب هست که این دیدگاه مثلا مخالف سفت و سخت حزب توده و سازمان اکثریت است ولی ادعای آنها در "ضد امپریالیست" بودن رژیم و نیروهای مرتجع مذهبی را بخوبی قبول کرده و با آمیختن تفکرات ملی گرائی مبتذل تر، خواهان در گیر شدن مبارزه در کنار نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی علیه امپریالیست آمریکائی و اروپائی و اسرائیل بخاطر هجوم نظامی آن هستند. همین نظریه بغایت انحرافی در مورد فلسطین هم ارائه میشود. نکته مهم اینکه تا کنون هیچ مدرک و سندی در خصوص "ضد امپریالیست" بودن جمهوری اسلامی و شرکایش ارائه نشد و نتیجه کار آنها تنها به لوث کشیدن نظریه ضد امپریالیسم هست و بس.
بطور کلی افراد و نیروهایی که دید بسته و محدود به اهداف ومبارزات نیروهای چپ، بخصوص در ایران را دارند، قادر نیستند که متوجه شوند که نیروهای مذهبی در نهاد خود مرتجعودیکتاتورهای هستند که خواهان پیاده کردن و بسط سیستم سرمایه داری و استثمار عریان از مردم زحمتکش (کارگران و دیگر مرد بگیران) بوده و هستند و خواهند بود.
دیدگاه سوم، اما، با تکیه بر نظریه های مارکسیستی موجود وشناخت واقعی از نیروهای مذهبی (هر گونه از آنها)، مخالف جدی دفاع، حمایت و ایزن همکاری با هرگونه افراد و نیروهای مذهبی بوده و مستقل از آنها مخالفت عمیق خود را علیه نسل کشی در فلسطین توسط صهیونیست بین الملل نشان داده و میدهند.
بطور خلاصه آنکه بنا بر تمامی داده های مارکسیستی، حمایت ودفاع و یا همکاری با نیروهای مذهبی روشی است محکوم و آنانی که دست به هر توجیه ای میزنند تا حمایت و همکاری با نیروهای مذهبی را مثبت ارزیابی کنند یا ازعلم مارکسیسم بی بهره اند و یا بدنبال آگاهی از رخدادهای جهانی برای شناخت بهتر افراد و یا نیروهای مذهبی نیستند. و این در حالی است که هزاران مدرک از عملکرد جنبش الفتح و حماس و نحوه حکومت آنها در کرانه باختری و غزه در دسترس هست. این دیدگاه ها فراموش میکنند که نمیتوان علیه جمهوری اسلامی مبارزه کرد در حالیکه خواهان حمایت و حتی همکاری با همفکر و همراه آنها شد.