۱۴۰۴-۰۸-۲۵
ناصر پیشرو

ترمیدور سوریه / نوشته‌ای از غایت نایسه/ برگردان

 

لینک کوتاه: https://wp.me/paiHc5-M0

مقدمه

در ۸ دسامبر ۲۰۲۴، پس از یک عملیات نظامی سریع که ۱۱ روز طول کشید، فروپاشی سلطنت خاندان اسد اعلام شد. در این روزها شاهد نبردهای نظامی بزرگ واقعی نبوده‌ایم. پیش از رسیدن گروه‌های مسلح اسلام‌گرا از شهر ادلب در شمال غربی سوریه به سمت دمشق، ارتش رژیم و تمام نهادهای امنیتی و اطلاعاتی آن از هم پاشیده بودند.

در خط مقدم این جناح‌ها، هیئت تحریر الشام (HTS) قرار داشت که کنترل دمشق را به دست گرفت. این گروه، منظم‌ترین و باتجربه‌ترین گروه اسلام‌گرا است و سایر گروه‌های سلفی نیز در صفوف آن حضور دارند، در کنار گروه‌های جهادی مرتبط با ترکیه و واحدهایی از جنگجویانی از آنچه «ارتش ملی» نامیده می‌شود. عملیات نظامی بیشتر شبیه فرآیندی برای پر کردن خلأ ناشی از فروپاشی کامل حکومت اسد بود تا نابودی یک سیستم هنوز فعال.

از همان روزهای اول ورود به دمشق، مقامات جدید سقوط رژیم سابق را اعلام کردند – این  در واقع به معنای پایان انقلاب و فرا رسیدن «زمان ساختن دولت» بود. در سراسر سوریه، جمعیت عظیمی به خیابان‌ها ریختند و سقوط دیکتاتوری خانوادگی – پدر و پسر – رژیمی بی‌رحم و مستبد را جشن گرفتند که بیش از پنج دهه قتل عام، کشتار، ویرانی و ویرانی بی‌سابقه‌ای را برای مردم سوریه به ارمغان آورده بود.

بسیاری از مردم  در آن لحظه ، اعلام کردند که این رویدادها نشان دهنده پیروزی انقلاب است و مرجعیت جدید، نیروی انقلابی است که از زمان آغاز قیام مردمی در سال ۲۰۱۱، مشعل مبارزه را به دست گرفته است .همزمان با این موج اما با چاپلوسی و سرسپردگی به اقتدار جدید در میان بخش‌هایی از مردم – از جمله لیبرال‌ها، چپ‌گرایان لیبرال و روشنفکران – حاکمان جدید در همان هفته اول «پایان انقلاب» و استقرار «اقتصاد بازار آزاد» در سوریه و ادغام کشور در نظام سرمایه‌داری جهانی را اعلام نموده و ماهیت خود را آشکار کردند که در واقع بمثابه بدیلی در مقابل اتخاذ سیاست‌های اقتصادی انقلابی بود. نظام اقتصادی که با سقوط رژیم اسد فروپاشید، نظامی بود که در آن، گروه حاکم، نقش غالب در سرمایه‌داری سوریه را در انحصار خود داشت و ثروت کشور را کنترل می‌کرد.

از همان ابتدا، دو ایده اصلی، برنامه این مرجع جدید را شکل داد:

۱. ادغام در نظام سرمایه‌داری جهانی و اقتصاد بازار آزاد.2. اعلام پایان انقلاب.

ما سیاست‌های مشابهی را در کشورهای دیگر پس از تغییر رژیم‌ها مشاهده کرده‌ایم – سیاست‌هایی که قیام‌های مردمی را سرکوب کرده و یا شکست داده‌اند – از اروپای شرقی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی گرفته تا انقلاب‌ها و قیام‌ها در آمریکای لاتین، ایران، لائوس و کامبوج. در هر مورد، اگرچه شرایط و پیامدهای آن در هر کشور متفاوت بود، اما این فرآیند از یک الگوی مشخص پیروی می‌کرد: عقب‌نشینی یا شکست نیروهای انقلابی، ظهور رهبری از بورژوازی خرده‌پا و متوسط، و تأسیس اشکال مختلف دولت‌سالاری سرمایه‌داری.

حتی تحولات نئولیبرالی که از دهه ۱۹۸۰ بخش بزرگی از جهان را فرا گرفت و اغلب از دل چنین انقلاب‌های نافرجام زاده شدند، لزوماً به دولت‌های انقلابی جدید منجر نشدند. در عوض،  بیشتر این تحولات بر ویرانه‌های جنبش‌های مردمی پدیدار شدند و با وجود اینکه خود را به عنوانِ انقلاب معرفی می‌کردند، ارتباط خود را با پویایی‌ها و روایت‌های انقلابی اولیه قطع کردند.

در بسیاری از موارد، مقامات جدید پس از سقوط دیکتاتوری‌ها، سیاست‌های نئولیبرالی را بر مردم خود تحمیل کردند و اقتصادهای خود را به روی بازار جهانی گشودند – چیزی که ما آن را چرخش ترمیدوری توصیف می‌کنیم . بنابراین، فروپاشی دیکتاتوری‌ها لزوماً نشانه آغاز یک گذار دموکراتیک نیست،- برخلاف آنکه برخی از مراکز تحقیقاتی غربی دوست دارند ترویج کنند-. در چنین فرآیندهایی، دموکراسی واقعی تنها در شرایطی امکان دارد که نیروهای سیاسی و اجتماعی انقلابی – به ویژه طبقه کارگر و توده‌های زحمتکش – آنها را رهبری کنند.

از آغاز انقلاب مردمی تا شکست آن

انقلاب مردمی سوریه در اواسط مارس ۲۰۱۱ به عنوان یک اعتراض سیاسی و اجتماعی گسترده علیه حکومت نظامی خانواده اسد آغاز شد، حکومتی که مدت‌ها مردم سوریه را سرکوب کرده و فقرای این کشور را به فلاکتی عمیق‌تر سوق داده بود. برای مروری جامع بر جوهره انقلاب، مسیر آن و تحلیل‌های اولیه ما از این روند -یعنی از زمانی که هنوز در سال ۲۰۱۱ در حال وقوع بود تا به امروز خوانندگان می‌توانند به وب‌سایت جریان چپ انقلابی مراجعه کنند (لینک‌های آن در بخش منابع ارائه شده است)شکست انقلاب به چند عامل بستگی داشت: وحشیگری شدید رژیم سابق.فقدان رهبری انقلابی باتجربه. مداخله و رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و امپریالیستی.

مطالبه جنبش انقلابی برای آزادی،برابری،عدالت و کرامت با خشونت طاقت‌فرسا مواجه شد.
تا سال‌های ۲۰۱۲-۲۰۱۳، صحنه سوریه وارد مرحله جدیدی شده بود. تحت پرچم به اصطلاح «ارتش آزاد سور» (FSA)، جناح‌های مسلح محلی مسلط شدند با این حال، تسلیحات آنها محدود بود. اما آنها با نظامی‌سازی فزاینده جناح‌های سلفی-جهادی با سلاح‌ها و بودجه بهتر مواجه شدند. در این شرایط مسیر انقلاب تغییر کرد و از مقاومت مسلحانه علیه رژیم اسد به رقابت شدید میان جناح‌های مسلح مخالف برای تصرف منابع و کنترل مناطق تغییر یافت. اولین قربانیان این درگیری مسلحانه درون اپوزیسیون، جناح‌های ارتش آزاد سوریه متشکل از سربازان و افسران جدا شده از ارتش اسد، در کنار غیرنظامیانی بودند که برای دفاع از خود و جوامعه سلاح به دست گرفته بودند. بسیاری از این گروه‌ها توسط نیروهای جهادی مجهزتر سرکوب شدند. پس از آن، مجموعه‌ای از پاکسازی‌های داخلی رخ داد که طی آن گروه‌های جهادی، واحدهای ارتش آزاد سوریه را از بین بردند. با فروکش کردن قیام مردمی، جهادگرایان تسلط خود را بر بیشتر مناطق خارج از کنترل اسد بدست گرفتند و در کنار آن، داعش و دیگر گروه‌های سلفی تندروتر ظهور کردند.

در نیمه دوم سال ۲۰۱۳ و اوایل سال ۲۰۱۴، افراطی‌ترین شکل ضدانقلاب در قالب داعش فاشیستی ظهور کرد. این سازمان آنچه از انقلاب مردمی – چه جنبه‌های غیرنظامی و چه نظامی آن – باقی مانده بود را نابود کرد و در عین حال کنترل خود را بر بخش‌های وسیعی در سوریه و عراق گسترش داد. داعش در سپتامبر ۲۰۱۴ به شهر کردنشین کوبانی/عین العرب رسید، جایی که با مقاومت شدید جنگجویان کرد روبرو شد – که اولین شکست بزرگ این گروه و آغاز افول آن را رقم زد.

نبرد کوبانی بهانه‌ای برای مداخله نظامی مستقیم ایالات متحده در سوریه تحت لوای ائتلاف بین‌المللی برای مبارزه با داعش شد. این امر همچنین به کشورهای امپریالیستی توجیهی برای مداخله نظامی در کشور ما تحت پوشش «مبارزه با تروریسم» داد. بعدها روسیه مداخله نظامی مستقیم خود در سوریه را در حمایت از رژیم اسد اعلام کرد، در حالی که ترکیه نیز در ۲۴ آگوست ۲۰۱۶ به بهانه مبارزه با «تروریسم» – که در درجه اول به معنای سرکوب جنبش کردها در سوریه بود – وارد عمل نظامی شد که در نهایت نیز منجر به اشغال بیشتر خاک سوریه توسط این کشور در سال‌های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ شد.

در پاسخ ، ایران از همان ابتدا از طریق شبه‌نظامیان متحد خود برای حمایت از رژیم اسد در سوریه مداخله کرد. در همین حال، اسرائیل بر استراتژی خود مبنی بر تضعیف قابلیت‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی سوریه با هدف حفظ یک نگهبان مطیع برای مرزهای خود، چه رژیم اسد و چه هر نهاد دیگری، اصرار ورزید. در نتیجه، سوریه به عرصه‌ای باز برای درگیری مستقیم بین قدرت‌های امپریالیستی و منطقه‌ای رقیب تبدیل شد.

رقابت‌های‌امپریالیستی 
 

چندین قدرت امپریالیستی بر سر سوریه با هم رقابت کرده‌اند و به دنبال سازماندهی درگیری‌های خود و جلوگیری از رویارویی مستقیم بوده‌اند. این امر منجر به تفاهماتی، به‌ویژه بین ایالات متحده و روسیه، در مورد حضور نظامی در شمال شرقی سوریه شده است.
مناطق تحت حمایت روسیه به همراه نیروها و شبه‌نظامیان ایرانی تحت کنترل رژیم اسد باقی ماندند، در حالی که غرب سوریه تحت نفوذ ترکیه بود. علاوه بر این، توافق ضمنی بین روسیه و اسرائیل به اسرائیل این امکان را داد تا به مواضع ایران و حزب‌الله در خاک سوریه حمله کند. بیشترین هماهنگی علنی بین این قدرت‌ها در ماه مه ۲۰۱۷ در نشست آستانه رخ داد، جایی که روسیه، ترکیه و ایران توافق‌نامه‌های «کاهش تنش» را امضا کردند. این توافق‌نامه‌ها عملاً سوریه را به مناطق تحت نفوذ تقسیم کردند که توسط نیروهای نیابتی و دولت‌های محلی مربوطه مدیریت می‌شدند. یکی از نتایج توافقات آستانه، آوارگی اجباری هزاران نفر از جنگجویان مخالف و خانواده‌هایشان از جنوب دمشق، مناطق روستایی آن، جنوب سوریه و مرکز سوریه به ادلب و حومه آن بود. از آن زمان، این مناطق از نظر نظامی، سیاسی و اقتصادی به ترکیه وابسته شده‌اند. با وجود درگیری‌های گاه به گاه میان گروه‌های مسلح اسلام‌گرا در شمال سوریه، هیئت تحریر الشام (HTS) کنترل ادلب را حفظ کرد و در عین حال که قدرت محلی را در دست داشت، تحت نفوذ ترکیه باقی ماند.

از سال ۲۰۱۹، تقسیم سوریه بین قدرت‌های امپریالیستی تشدید شده است. در شمال شرقی سوریه، اداره خودمختار مناطقی را با نهادهای خود اداره می‌کرد، در حالی که در مناطق تحت اشغال ترکیه، به اصطلاح دولت موقت سوریه تحت نظارت آنکارا فعالیت می‌کرد. در ادلب، «دولت نجات» هیئت تحریر الشام تقریباً ۶۰ درصد از استان را کنترل می‌کرد. بقیه خاک سوریه تحت کنترل رژیم اسد بود. در تمام این مناطق، جمعیت‌های محلی تحت شرایط سیاسی و اقتصادی متفاوتی از سایر نقاط سوریه زندگی می‌کردند. دولت موقت اساساً یک رژیم دست‌نشانده و کاملاً وابسته به ترکیه بود که مستقیماً سرزمین‌های آن را اداره می‌کرد. اداره خودمختار در تصمیم‌گیری استقلال بیشتری داشت و یک برنامه سیاسی غیرفرقه‌ای و دموکراتیک را حفظ کرد – حداقل در مقایسه با رژیم اسد و هیئت تحریر الشام – اگرچه از نظر اقتصادی با سایر مناطق سوریه و منطقه کردستان عراق مرتبط باقی ماند.

هیئت تحریر الشام، به نوبه خود، اقتصادی مبتنی بر سیاست‌های نئولیبرال را اجرا نمود، گذرگاه‌های مرزی را برای کسب درآمد کنترل می‌کرد و بخش‌هایی مانند سوخت را به انحصار خود درآورد. این گروه همچنین با ترکیه و سایر جناح‌ها – حتی در بحبوحه جنگ‌های بین آنها – تجارت می‌کرد. در همین حال، اقتصاد رژیم اسد در حال سقوط شدید بود و تحریم‌های بین‌المللی، فساد گسترده و غارت نامحدود نخبگان حاکم، اوضاع را بدتر کرده بود.

هیئت تحریر الشام (HTS)

هیئت تحریر الشام تا زمانی که قدرت را در دمشق به دست گرفت، استان ادلب – منطقه‌ای وسیع در شمال سوریه – را اداره می‌کرد. ادلب تقریباً ۴.۵ میلیون نفر جمعیت دارد که اکثر آنها از سایر مناطق سوریه که تحت کنترل اسد قرار گرفته بودند، آواره شده‌اند. این شامل تقریباً ۲.۹ میلیون آواره می‌شود که حدود ۲ میلیون نفر از آنها در شرایط فلاکت‌باری در چادرهایی در نزدیکی مرز ترکیه زندگی می‌کنند.

جنگ جاری و سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی هیئت تحریر الشام، همراه با زلزله ویرانگر فوریه ۲۰۲۳، بیش از ۹۰ درصد از جمعیت ادلب را به کمک‌های بین‌المللی وابسته کرد. وضعیت بشردوستانه با کاهش سطح کمک‌ها، بدتر هم شد. همانطور که معاون هماهنگ‌کننده منطقه‌ای سازمان ملل متحد در امور سوریه در بیانیه‌ای در تاریخ ۲۸ فوریه ۲۰۲۴ که در رسانه‌ آلمانی دویچه وله منتشر کرد،مشخص شد که سازمان ملل متحد در آغاز سال ۲۰۲۳ تنها توانسته بود ۳۷ درصد از نیازهای بشردوستانه سوریه را تأمین کند. کمبود شدید بودجه باعث شده است که برنامه جهانی غذا از ژانویه ۲۰۲۴ توزیع کمک‌های غذایی در سراسر سوریه را متوقف کند و این امر به تورم، افزایش بیکاری و تشدید فقر برای اکثر سوری‌ها دامن زده است.

پایگاه‌اجتماعی
 

رهبری HTS عمدتاً از خرده بورژوازی است: روحانیون تحصیل‌کرده، بازرگانان کوچک و متخصصان. جنگجویان عادی آن عمدتاً از میان آوارگان ساکن اردوگاه‌ها، بیکاران، صنعتگران و بازرگانان کوچک – در کنار جهادگرایان خارجی که  اعضای آن از «لومپن پرولتاریا» – انتخاب می‌شوند. وخامت اوضاع توده‌های مردم سوریه صرفاً به دلیل کمبود کمک‌های بشردوستانه نیست؛ بلکه نتیجه سیاست‌های همه مقامات حاکم – و از جمله رژیم اسد – است که منافع نخبگان جنگ‌طلب خود را بر نیازهای مردم اولویت می‌دهند.

سیاست‌های سرکوبگرانه هیئت تحریر الشام، به ویژه در ماه مارس و آوریل ۲۰۲۴، اعتراضات گسترده‌ای را در سرزمین‌های تحت کنترل خود علیه تشدید فقر و مشکلات اقتصادی برانگیخت. تظاهرکنندگان شعارهایی مانند «نه اسد، نه جولانی – ما می‌خواهیم کشور را بازسازی کنیم» سر دادند. برخی تحولات در منطقه – مانند توافقات امپریالیستی و تغییر در توازن قدرت – ممکن است به هیئت تحریر الشام کمک کرده باشد تا ادلب را حفظ کند و آن را از فروپاشی مشابه رژیم اسد نجات دهد.

بحران رژیم اسد

در طول چهارده سال گذشته، از زمان وقوع انقلاب و شکست نهایی آن، سوریه و مردم آن تحولات اجتماعی عمیقی را متحمل شده‌اند. این تحولات توسط نیروهای ضدانقلاب – از جمله مداخلات امپریالیستی – و با تخریب ویرانگر شهرها، روستاها و بافت اجتماعی سوریه شکل گرفته‌اند.

ویرانی در حلب به تنهایی از هر شهر دیگر سوریه بیشتر بود،بیش از ۳۰۰۰ کارخانه و کارگاه، همراه با ده‌ها هزار خانه و زیرساخت ویران شدند. تلفات انسانی- از نظر مرگ و میر و جراحات- سرسام‌آور بود.
تقریباً نیمی از جمعیت ۲۳ میلیونی پیش از جنگ سوریه، چه در داخل و چه در خارج از کشور، آواره شدند و سطح زندگی اکثریت آنها به طور فاجعه‌باری سقوط کرد. برای بسیاری، خودِ بقا به دغدغه اصلی تبدیل شد.

برای حکومت نظامی، هدف اصلی استخراج هر گونه منابع باقی مانده در سوریه بود. حتی در حالی که مردم عادی سوریه با گرسنگی روبرو بودند، رژیم به دنبال تخلیه بیشتر منابع بود – حتی افراد وابسته به رژیم نظیر رامی مخلوف، نیز  دارایی‌های عظیمش توسط خود اسد مصادره شد. تا سال ۲۰۲۴، رژیم اسد چنان ضعیف شده بود که حتی پایگاه اجتماعی – بورژوازی تجاری و آنچه که از سرمایه‌داران صنعتی نیز باقی مانده بود – نیز  متوجه شدند که کوچک شدن بازار داخلی و کاهش قدرت خرید در میان سوری‌ها تهدیدی برای بقای رژیم  است. حتی برخی از بخش‌های جمعیت که زمانی معتقد بودند اسد از آنها در برابر «هیولاهای فرقه‌ای» دفاع می‌کند، متوجه شدند که در حالی که آنها گرسنه بودند، نخبگان حاکم در ناز و نعمت زندگی می‌کردند اما آنها پسران خود را برای بقای خود به جنگ می‌فرستند و می‌یمیرند.

فروپاشی اقتصادی

یک بیانیه مطبوعاتی بانک جهانی در ۲۴ مه ۲۰۲۴ گزارش داد که بخش کشاورزی سوریه به شدت تحت تأثیر جنگ قرار گرفته است. با آوارگی گسترده کشاورزان و آسیب جدی به شبکه‌های آبیاری و سایر زیرساخت‌ها، که منجر به کاهش تولید محصولات کشاورزی شده، تجارت نیز به شدت مختل و باعث فروپاشی تولیدات صنعتی و کشاورزی و افزایش وابستگی سوریه به واردات شده‌است. در ۳۰ ژانویه ۲۰۲۴، سازمان ملل متحد اعلام کرد که با توجه به وخامت گسترده ناشی از جنگ و تحریم‌ها، ۵۵ سال طول خواهد کشید تا اقتصاد سوریه به سطح سال ۲۰۱۰ خود بازگردد.

در گزارش مرکز مطالعات جوسور در ۲۸ اکتبر ۲۰۲۴، اشاره شده است که رژیم به تأمین نفت از مناطق خودمختار وابسته شده است – و تولید آن تنها بین ۵۰،۰۰۰ تا ۷۰،۰۰۰ بشکه در روز است – که تنها ۲۵ تا ۳۵ درصد از نیازهای آن را پوشش می‌دهد. در بخش صنعتی، عملیات از سال ۲۰۱۱ به دلیل خسارات جنگ، فقدان امنیت و از دست دادن سرمایه‌گذاری به شدت کاهش یافته و اکثر صنعتگران قادر به فعالیت نیستند.

بین سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷، تولید صنعتی از حدود ۲۵ درصد تولید ناخالص داخلی به کمتر از ۸ درصد در مقایسه با سطح آن در سال ۲۰۱۰ کاهش یافت. بخش تجارت نیز از تحریم‌ها، بحران مالی لبنان و کاهش صادرات و واردات آسیب دید و آن را تا حد زیادی به تجارت داخلی محدود وابسته کرد.

برای جبران درآمد از دست رفته، رژیم به طور فزاینده‌ای به قاچاق از طریق گذرگاه‌های مرزی داخلی و خارجی و همچنین تجارت رو به رشد مواد مخدر روی آورد که درآمد آن تا سال ۲۰۲۱، ۵.۷ میلیارد دلار بود.

تا سال ۲۰۲۳، آمار بانک جهانی نشان داد که سطح فقر در سوریه به ۹۰ درصد جمعیت رسیده است. تولید ناخالص داخلی از ۶۱.۳ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۱ به ۷.۴ میلیارد دلار کاهش یافته است، در حالی که پوند سوریه بیش از ۹۹.۶ درصد از ارزش خود را از دست داده است. سرمایه‌گذاری خارجی ۵۰۰ درصد کاهش یافته و اقتصاد را قادر به تأمین نیازهای ۷.۵ میلیون کودک و ۱۳ میلیون آواره یا پناهنده سوری – با وجود کمک‌های مداوم متحدان اسد – نکرده است.

همه شاخص‌ها حاکی از فروپاشی ساختار اجتماعی-اقتصادی سوریه در دوران اسد بود که بقای رژیم او را از نظر سیاسی غیرممکن می‌کرد. تا سال ۲۰۲۴، این فروپاشی به نهادهای امنیتی و نظامی نیز سرایت کرده بود و بسیاری از افسران انگیزه خود را برای دفاع از رژیمی که آنها را گرسنه نگه داشته و مورد استثمار قرار داده بود، از دست داده بودند.

فروپاشی رژیم اسد

تا اواخر سال ۲۰۱۵، روسیه – متحد اصلی بین‌المللی اسد – مستقیماً درگیر نظامی در سوریه شده بود و برای حفظ رژیم در حال مرگ و در عین حال تأمین منافع امپریالیستی خود تلاش می‌کرد.

در ژوئیه ۲۰۱۶، ترکیه – دشمن سابق اسد – با هدف شکل‌دهی به یک توافق سیاسی در سوریه، شروع به برقراری تماس‌های نظامی با گروه‌های مسلح اسلام‌گرای مختلف کرد. پس از آن، مجموعه‌ای از ارتباطات بین رژیم‌های سوریه و ترکیه، با حمایت روسیه و ایران به عنوان کشورهای ضامن، برقرار شد که زمینه را برای توافق آستانه فراهم کرد. این فرآیند عملاً سوریه را به مناطق کنترل بین رژیم و مخالفان تقسیم کرد که هر کدام تحت حمایت یا نفوذ یک یا چند قدرت امپریالیستی – در درجه اول روسیه، ایران، ترکیه و ایالات متحده – بودند.

با وجود تلاش‌های شدید روسیه و ترکیه در سال‌های ۲۰۲۲-۲۰۲۳ برای دستیابی به توافقات بیشتر – از جمله درخواست‌ها برای برگزاری نشستی بین اردوغان و اسد – هیچ آشتی واقعی رخ نداد. اسد که با حمایت روسیه، ایران و دیگر متحدان جسور شده بود، همچنان متکبر و سرسخت باقی ماند، در حالی که اردوغان مردد بود و به دنبال به حداکثر رساندن امتیاز سیاسی خود بود.

همزمان، دخالت گسترده روسیه در جنگ اوکراین از سال ۲۰۲۲، ظرفیت آن را برای اولویت دادن به سوریه محدود کرده و منجر به تغییر در پویایی منطقه‌ای شده است. حزب‌الله و ایران ضربات بزرگی از اسرائیل اشغالگر، به ویژه پس از عملیات «طوفان الاقصی» در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، متحمل شدند. ترور حسن نصرالله، ‌، توسط اسرائیل در ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴ – تنها یک روز قبل از تهدید علنی نتانیاهو علیه اسد – موقعیت منطقه‌ای اسد را بیش از پیش تضعیف کرد. از سال ۲۰۲۳، دولت‌های عربی و اروپایی تلاش کرده بودند تا با اسد روابط دیپلماتیک برقرار کنند. با این حال، آشکار شد که هیچ امکانی برای نجات رژیم او که با فساد و سرکوب همراه بود و آخرین نفس‌ها را می‌کشید، وجود ندارد.

در همین حال، اشغالگران اسرائیلی ضعف اسد را به عنوان یک فرصت برای حفظ «آرامش» و امنیتی که بیش از نیم قرن در امتداد مرز سوریه از آن برخوردار بود دیده، برای گسترش کنترل خود بر جنوب سوریه در هماهنگی با سایر قدرت‌های امپریالیستی .و برای از بین بردن هرگونه توانایی نظامی باقی مانده سوریه که می‌تواند تهدیدی در آینده باشد. وارد عمل شد.
در این مرحله بود که  هیئت تحریر الشام  به عنوان تنها نیروی منظم و باتجربه که قادر به اقدام علیه رژیم در حال مرگ اسد بود و توسط تعدادی از جناح‌های متحد خود پشتیبانی می‌شد، ظهور کرد.

اعلام سقوط اسد

در این بستر جهانی، منطقه‌ای و محلی و  با همراهی گروه‌های متحد – هیئت تحریر الشام (HTS) در ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴ آغاز«عملیات بازدارندگی از تجاوز»را اعلام کرد و این آغاز فروپاشی نهایی اسد بود. ظرف ۲۴ ساعت، نیروهای «بازدارندگی از تجاوز» هیئت تحریر الشام وارد حلب – دومین شهر بزرگ سوریه در شمال – شدند و ظرف ۱۱ روز به سمت دمشق پیشروی کردند و شهرهای باقی‌مانده در مسیر را تصرف کردند.

در ۸ دسامبر ۲۰۲۴، مقامات جدید رسماً سقوط رژیم اسد را اعلام کردند – بدون اینکه با هیچ مقاومت قابل توجهی که قابل ذکر باشد، مواجه شوند. سربازان رژیم سلاح‌ها و یونیفرم‌های نظامی خود را رها کردند، به خانه‌های خود بازگشتند و به جشن‌های خیابانی پیوستند. در شهرهای کوچک و بزرگ، مردم به خیابان‌ها ریختند و فضاهای آزادی و فعالیت عمومی را دوباره به دست آوردند.

در این شرایط هزاران نفر از نخبگان حکومت اسد در دستگاه‌های نظامی، امنیتی و سیاسی – ناپدید شدند و بعداً مشخص شد که برای لذت بردن از ثروت خود در تبعید به خارج از کشور گریخته‌اند.

این گذار، برخلاف جایگزینی بی‌نظم یک رژیم اقتدارگرا با رژیمی دیگر، به نظر یک «تحویل» روشمند می‌رسید. با این حال، این بار، قوی‌ترین جناح ضدانقلاب  HTS که در شکست انقلاب مشارکت داشت ظاهر گمراه‌کننده‌ی  انقلاب را به خود گرفت  و روایت آن را برای اهداف خود مصادره کرد.

HTS: انحصار قدرت / قتل عام / ترور

پس از انحلال رژیم سابق، جوامع سوری خودمختاری خود را بازپس گرفتند. مردم در اشکال مختلف فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، از جمله تشکیل احزاب، انجمن‌ها و اتحادها، سازماندهی کنفرانس‌ها، سمینارها، تظاهرات و تحصن‌ها، و آغاز تلاش‌های جدید برای بازسازی جامعه، مشارکت کردند.

با این حال، این «شادی» کوتاه و آزادی‌های بازپس گرفته شده به سرعت از بین رفت. ترس جای امید را گرفت، زیرا هیئت تحریر الشام و جناح‌های مسلح آن مرتکب قتل عام‌های وحشتناک، سرکوب اجباری و تحریک نفرت فرقه‌ای – به ویژه علیه اقلیت‌ها – شدند و در عین حال یک حکومت فاشیستی، نژادپرستانه و ارتجاعی را بر سوریه تحمیل کردند.

یکی از ویژگی‌های قابل توجه، تغییر سریع گفتمان عمومی هیئت تحریر الشام بود. در ابتدا، آنها سعی کردند به سوری‌ها اطمینان خاطر بدهند و – از طریق رهبران ارشد خود – اعلام کردند که «آن‌هایی که آزاد می‌کنند، حق تصمیم‌گیری دارند »  با این حال، آنها اصرار خود را بر اقتصاد بازار آزاد حفظ کردند و با شرکت‌های بین‌المللی بر سر منابع استراتژیک سوریه قرارداد امضا کردند، در حالی که از هرگونه رویارویی مستقیم با قدرت‌های امپریالیستی یا اسرائیل (که به صراحت «دولت اشغالگر» نامیده می‌شود) اجتناب نمودند.

در عین حال، هیئت تحریر الشام شعارهای پوپولیستی مانند «سرت را بالا بگیر، تو سوری هستی را ترویج می‌کرد و در عین حال واعظان اسلام‌گرایی را که «افراط‌گرایان وهابی» می‌دانستند، سرکوب می‌کرد. آنها رفتارهایی را که از نظر مذهبی یا اجتماعی انحرافی می‌دانستند، محکوم می‌کردند، اما خودشان شعارهای فرقه‌ای و شوونیستی مانند «ما بنی‌امیه دمشق هستیم» و «روز قیامت نزدیک است» را ترویج میکردند.

هیئت تحریر الشام همچنین از غیرنظامیان – به ویژه در منطقه ساحلی سوریه – خواسته است که تمام سلاح‌های خود را تحویل دهند، به بهانه اینکه «سلاح‌ها صرفاً در دست دولت برای امنیت و صلح عمومی باشند». بسیاری از مردم محلی این را باور کردند و سلاح‌های خود را تحویل دادند، اما شاهد حملات خشونت‌آمیز، مصادره سلاح‌ها و ارعاب جوامع – به ویژه در مناطق علوی‌نشین – توسط هیئت تحریر الشام بودند.

در دمشق، اندکی پس از به قدرت رسیدن، هیئت تحریر الشام کشتار روزانه غیرنظامیان در محله‌های علوی‌نشین را آغاز کرد. آنها ادعا می‌کردند که این موارد، حوادث پراکنده‌ای هستند که توسط «بقایای رژیم سابق» ایجاد شده‌اند، اما این اقدامات با توهین‌های فرقه‌ای روزانه، آزار و اذیت و دستگیری‌های خودسرانه همراه بود. در برخی موارد، بازداشت‌شدگان تحقیر، شکنجه، در ملاء عام گردانده می‌شدند، مجبور به خزیدن و حتی وادار می‌شدند مانند سگ پارس کنند.

حجم سرکوب و گرسنگی، سکوت طولانی مدت را برای مردم غیرممکن می‌کرد. در ۶ مارس ۲۰۲۵، ساکنان مناطق علوی‌نشین ساحلی، واکنش مسلحانه محدودی علیه ایست‌های بازرسی هیئت تحریر الشام انجام دادند. این افراد، آنطور که هیئت تحریر الشام ادعا کرده بود، وفاداران به رژیم سابق نبودند، بلکه مردم محلی عادی و ستمدیده بودند. بسیاری از این افراد بعداً جذب صفوف مقامات جدید شدند.

هیئت تحریر الشام از این حادثه به عنوان بهانه‌ای برای قتل عام‌های فرقه‌ای گسترده علیه غیرنظامیان علوی استفاده کرد که تا 10 مارس 2025 ادامه یافت و تصاویر هولناک آن به طور گسترده در رسانه‌های اجتماعی و مطبوعات منتشر شد. محکومیت‌های داخلی و بین‌المللی افزایش یافت، اما هیئت تحریر الشام صرفاً از میزان دیده شدن چنین قتل‌هایی کاست و به الگوی «قطره‌چکانی» اعدام‌های روزانه روی آورد. استراتژی روشن بود: ارعاب سیستماتیک مردم سوریه، مطیع کردن اقلیت‌های مذهبی و قومی، و تحمیل اطاعت از طریق ترس – که همه اینها ستون‌های حکومت فاشیستی هستند.

یک ماه بعد، هیئت تحریر الشام سرکوب خود را به جامعه دروزی گسترش داد و در آوریل ۲۰۲۵ در منطقه ساحلی و در حومه دمشق، اشرفیه صحنایا، قتل عام‌هایی مرتکب شد و به دنبال آن در ماه مه جنایات بیشتری را انجام داد.

در ژوئن و ژوئیه ۲۰۲۵، قتل عام‌ها در استان سویدا با اکثریت دروزی، صدها غیرنظامی را به کام مرگ کشاند، و همچنین مواردی از آدم‌ربایی، آتش زدن خانه‌ها و تخریب جمعی رخ داد که اغلب توسط گروه‌های بادیه‌نشین متحد با هیئت تحریر الشام انجام‌می‌شد.
مردم سویدا قهرمانانه جنگیدند و شکست بزرگی را به هیئت تحریر الشام وارد کردند و حتی آنها را به طور کامل از این استان بیرون راندند – یکی از معدود مناطقی در سوریه که رژیم جدید کنترل آن را از دست داد.
با وجود این شکست، هیئت تحریر الشام از این وضعیت برای دعوت از اسرائیل برای مداخله به بهانه «احیای نظم» استفاده کرد و بدین ترتیب فرصت‌های بیشتری برای گسترش نفوذ خود در جنوب سوریه به اسرائیل داد.

این سیاست خشونت فرقه‌ای و هدف قرار دادن قومی، سنگ بنای رژیم فاشیستی هیئت تحریر الشام است که بر اساس ارعاب، قتل عام و نسل کشی بنا شده است.

به سوی انحصارقدرت 
هیئت تحریر الشام به سرعت برای تثبیت حکومت خود و تحکیم قدرت اقدام کرد.
در ۲۹ ژانویه ۲۰۲۵، این گروه چیزی را که «کنفرانس پیروزی» نامید ، تشکیل داد و رهبران جناح‌های مسلح مختلف خود را گرد هم آورد. در طول این جلسه، هیئت تحریر الشام انتصاب احمد الشرع – رهبر هیئت تحریر الشام – را به عنوان رئیس جمهور موقت سوریه اعلام کرد .
اندکی پس از آن، HTS چیزی را که آن را «کنفرانس گفتگوی ملی» نامید ، سازماندهی کرد و حدود ۶۰۰ نفر را که شخصاً انتخاب کرده بود، دعوت کرد. این کنفرانس در ۲۵ فوریه، با مدت زمان محدود و تعداد کمی توصیه از پیش آماده شده برگزار شد و هیچ بحث قابل توجهی صورت نگرفت.

سپس، در بحبوحه اوج قتل عام علیه علویان در اوایل ماه مارس، هیئت تحریر الشام، تحت فشار سنگین منطقه‌ای و بین‌المللی – به ویژه از سوی ایالات متحده – در ۱۳ مارس ۲۰۲۵ با نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) به توافق رسید.   در این توافق اعلام شد که تمام اختیارات قانونگذاری، اجرایی و قضایی در دست یک نفر متمرکز خواهد شد: احمد الشرع. این دوره موقت را پنج سال اعلام شد – یک «گذار» فوق‌العاده طولانی با معیارهای تاریخی – که به حاکم جدید اختیاراتی فراتر از بسیاری از دیکتاتوری‌های ریشه‌دار جهان می‌دهد.

در ۲۷ مارس ۲۰۲۵، هیئت تحریر الشام تشکیل به اصطلاح دبیرخانه عمومی امور عمومی را اعلام کرد – یک نهاد سیاسی که به «وزارت امور خارجه» گزارش می‌دهد اما به عنوان مرجع عالی تصمیم‌گیری در مورد تمام امور سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی در کشور عمل می‌کند. رئیس این دبیرخانه عمومی – که اغلب به سادگی با عنوان «شیخ» از او یاد می‌شد – شخصیتی در سایه بود، معمولاً بدون هویت شناخته‌شده و اغلب هیچ سمت یا عنوان رسمی نداشت. تمام دارایی‌های احزاب جبهه ملی مترقی رژیم سابق ، که منحل شده و اموالشان مصادره شده بود، تحت کنترل این دبیرخانه قرار داشت. سند تأسیس دبیرخانه کل، مأموریت آن را نظارت و هدایت فعالیت‌های سیاسی در سراسر کشور، تدوین برنامه‌های ملی و واگذاری مجدد دارایی‌های حزب منحل‌شده بعث و سازمان‌های متحد آن اعلام کرده بود.

دبیرخانه برای اجرای تصمیمات خود، شعبه‌هایی را در هر استان تأسیس کرد و عملاً سازمان‌های جوانان و دانشجویی را با شش «دفتر مرکزی» جایگزین کرد – از جمله دفتر جوانان ، دفتر امور زنان، دفتر امور سندیکاها، دفتر امور فرهنگی و سیاسی، دفتر توسعه اجتماعی و دفتر امور مذهبی . حتی فعالیت‌های اجتماعی، مانند کمپین‌های ضد سیگار یا جشنواره‌های فرهنگی، برای اطمینان از همسویی با «ارزش‌های ملی»، نیاز به تأیید از قبل داشتند.

در 30 مارس 2025، HTS تشکیل یک «دولت» را برای اهداف بازاریابی خارجی اعلام کرد وافرادی را انتخاب کرد که هیچ اختیار واقعی نداشتند، به جز وزرای وزارتخانه‌های کلیدی مانند دفاع، کشور، امور خارجه و اوقاف مذهبی که تحت رهبری HTS باقی ماندند.

علیرغم این اقدامات برای متمرکز کردن کنترل، اعتراضات عمومی – هرچند در تعداد کمتر – علیه قتل عام‌ها، سرکوب سیاسی، حقوق پرداخت نشده کارمندان و بازنشستگان بخش دولتی و اخراج کارگران از مؤسسات دولتی ادامه یافت. تظاهراتی برگزار شد که کشتار سوری‌ها را محکوم کرد، خواستار حقوق شهروندی برابر شد و با گسترش اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی سوریه مخالفت کرد.

HTS همچنین در پی مسدود کردن هرگونه سازمان اجتماعی یا سیاسی مستقل بود. در بخش حرفه‌ای، تلاش‌ها برای ایجاد اتحادیه‌های کارگری برای مشاغل مختلف، مانند کارگران، پزشکان، مهندسان و وکلا، به سرعت با انتصاب رهبران وفادار به تشکیلات آنها، مصادره شد. برخی از گروه‌های سیاسی لیبرال و اصلاح‌طلب، از ترس و یا به امید جلب حمایت رژیم جدید، عقب‌نشینی کردند. ائتلافی که خود را «ائتلاف شهروندی سوریه – تاماسوک» می‌نامید ، ادعا می‌کرد که نه مخالف است و نه وفادار، و خواستار «گفتگو با مقامات» شد – موضعی که به مشروعیت بخشیدن به انحصار قدرت هیئت تحریر الشام کمک کرد.

قدرت ترمیدوری

برای برخی، سقوط اسد به منزله‌ی پیروزی انقلاب به نظر می‌رسید و اقتدار جدید را محصول جناح‌های انقلابی می‌دانستند. این توهم با این واقعیت تقویت شد که هیئت تحریر الشام، با وجود اینکه از سال ۲۰۱۲ نقش عمده‌ای در سرکوب  ایفا کرده بود، ادعای انقلابی بودن و انحصار روایت آن را داشت. درک ماهیت این قدرت جدید مستلزم قرار دادن آن در چارچوب وسیع‌تر یک فرآیند انقلابی سقط ‌شده است. علیرغم سابقه خونین، سیاست‌های نئولیبرالی و اقدامات سرکوبگرانه، HTS خود را وارث انقلاب مردمی ۲۰۱۱ معرفی می‌کند – در حالی که در واقعیت توسط بسیاری از همان نوع جنایتکارانی اداره می‌شود که به رژیم سابق خدمت می‌کردند.


از منظر تاریخی، وقایعی که در سوریه رخ داد، شباهت چشمگیری به ترمیدور انقلاب فرانسه در سال ۱۷۹۴ دارد. در آن زمان، جناح محافظه‌کار موفق به سرنگونی ژاکوبن‌های انقلابی شد و این امر منجر به از دست رفتن دستاوردهای مهم انقلابی شد.

اصطلاح «ترمیدور» از نهمین روز ترمیدور سال دوم تقویم جمهوری فرانسه (۲۷ ژوئیه ۱۷۹۴) سرچشمه می‌گیرد، زمانی که روبسپیر و دیگر رهبران رادیکال سرنگون و اعدام شدند. از آن زمان، این اصطلاح برای توصیف ضدانقلاب ارتجاعی در یک فرآیند انقلابی استفاده شده است. لئون تروتسکی در کتاب خود درباره «انقلاب خیانت‌شده»، از این اصطلاح برای توصیف به قدرت رسیدن استالین به عنوان یک «ضدانقلاب» استفاده کرد که بیانگر تغییرات عمیق سیاسی و اجتماعی بود – عقب‌نشینی از مرحله رادیکال انقلاب، که رهبران و مبارزان اولیه آن از اولین قربانیان آن بودند.

 مورخ فرانسوی، فرانسوا فوره، ترمیدوری‌ها را گروهی توصیف کرد که نه با آرمان‌های انقلابی، بلکه با منافع شخصی فرصت‌طلبانه تعریف می‌شدند – مستعد اختلافات جناحی، معاملات فاسد و عطش ثروت و قدرت هستند  با وجود اینکه همچنان به زبان انقلاب صحبت می‌کردند. در زمینه‌های معاصر، ژان فرانسوا بایار، محقق فرانسوی، این را با رژیم‌های اقتدارگرای پساانقلابی که پس از فروپاشی دیکتاتوری‌ها – در مکان‌هایی مانند ویتنام، لائوس و کامبوج – ظهور می‌کنند، مقایسه کرد که تحت استراتژی‌های متناقضی دوباره در اقتصاد سرمایه‌داری جهانی ادغام می‌شوند: استفاده از لفاظی‌های انقلابی در عین ترویج اقتصاد نئولیبرال و خدمت به منافع نخبگان جدید.


از این منظر، HTS با مدل ترمیدوری مطابقت دارد: این جریان [سیاست/ایدئولوژی/…] از دل یک فرآیند انقلابی شکست‌خورده برخاست. ساختارهای دولتی را در خدمت منافع خصوصی خود بنا نهاد.اقتصاد سوریه را در نظام سرمایه‌داری جهانی ادغام کرد.
و سیاست‌های نئولیبرالی را بدون تعهد به عدالت اجتماعی دنبال می‌کند.

وظایف انقلابی در شرایط کنونی

بیش از یک دهه پس از وقوع انقلاب سوریه، مردم سوریه همچنان از جنگ، ویرانی و شکست خسته و متفرق شده‌اند. ساختارهای اجتماعی کشور متلاشی شده و میلیون‌ها نفر در آوارگی زندگی می‌کنند – بیش از سه میلیون نفر در اردوگاه‌ها – بوده در حالی که فقر بر زندگی اکثر سوری‌ها در شرایط فلاکت‌باری حاکم است.

در سرزمین‌های تحت کنترل هیئت تحریر الشام، شیوه‌های فاشیستی رواج دارد: قتل عام، خشونت جسمی و روانی، فرقه‌گرایی و اطاعت کامل از اراده قدرت‌های امپریالیستی. هیئت تحریر الشام معتقد است که اطاعت از قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای – به ویژه ترکیه و کشورهای خلیج فارس – بقای آن را تضمین می‌کند، و حتی بازسازی را به عنوان یک «کیک» چند صد میلیارد دلاری که باید بین سرمایه‌گذاران بین‌المللی تقسیم شود، ترویج می‌دهد. اما سیاست‌های نئولیبرالی تنها بی‌عدالتی اجتماعی را تشدید خواهد کرد. تحریکات خشونت‌آمیز و فرقه‌ای هیئت تحریر الشام – که علوی‌ها، دروزی‌ها، مسیحیان و حتی سنی‌های غیرسلفی را هدف قرار می‌دهد – باعث خشم و مخالفت گسترده شده است، به خصوص که به حقوق زنان، آزادی‌های فردی و برابری همه شهروندان نیز حمله می‌کند.

در همین حال، در مناطقی که خارج از کنترل هیئت تحریر الشام هستند، مانند اداره خودمختار در شمال شرقی سوریه، بی‌اعتمادی به هیئت تحریر الشام افزایش یافته است. منطقه سویدا، پس از دفع نیروهای هیئت تحریر الشام، همچنان نمادی از مقاومت است. با وجود شرایط سخت، نیروهای دموکراتیک، چپ‌گرا و مدنی همچنان در این مناطق فعالیت می‌کنند – فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی و اعتراضی را سازماندهی می‌کنند. با توجه به این واقعیت، هیچ جایگزینی جز تلاش برای حل تمام مسائلی که برای توده‌های سوری مهم است، وجود ندارد: پایان دادن به خشونت، مخالفت با فرقه‌گرایی و نژادپرستی، دفاع از دموکراسی و حقوق شهروندی، مقاومت در برابر امپریالیسم و ​​اشغال، و مبارزه برای عدالت اجتماعی و برابری.

وظیفه مشترک ما ایجاد جبهه‌های متحدی است که مبارزات را در تمام مناطق سوریه به هم پیوند دهد – با هدف به چالش کشیدن و سرنگونی اقتدار ترمیدوری به نفع یک جمهوری دموکراتیک، غیر فرقه‌ای و غیرمتمرکز برای همه سوری‌ها به عنوان شهروندان برابر. برای دستیابی به این هدف، نیروهای انقلابی باید تلاش‌های خود را دو چندان کنندهمراه با – سازماندهی مؤثر، گسترش حضور خود در مبارزات مردمی و ایجاد یک حزب کارگری انقلابی ریشه‌دار درمیان توده‌ها. این حزب باید برای یک تحول سیاسی و اجتماعی رادیکال به سوی یک جامعه دموکراتیک، برابری‌طلب و عادلانه مبارزه کند. همانند سال ۲۰۱۱، نیروهای محرک تغییر همچنان طبقه کارگر و طبقات زحمتکش مردمی، چه در مناطق شهری و چه در مناطق روستایی، هستند.


ژوئیه ۲۰۲۵

منبع:

https://revoleftsyria-org.translate.goog/32633/the-syrian-thermidor/?_x_tr_sl=en&_x_tr_tl=fa&_x_tr_hl=de&_x_tr_pto=wapp

 

یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر