جوک تُرکی
با یادآوری 21 آذر 1325، سقوط حکومت انقلابی- دموکراتیک در آذربایجان و آغاز کشتار فاشیستی انبوه مردم آن خطه و جنایات مهیبی(1) که مهاجمان قتّال، آن را بیشرمانه " روز نجات آذربایجان" لقب دادند، در این نوشته یکی از لایه های استتار شده ی تُرک ستیزی نهادینه ی ناسیونالیسم ایرانی پان فارس را شرح می دهم: « جوک تُرکی»!
سهم و نقش و جایگاه جوک های تُرکی ( ضد تُرک ها ) در سیاست های چندلایه ( سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و...) پان ایرانیسم مرکز گرا علیه تُرک ها در ایران برای درک همان سیاست های چند لایه و این که چگونه پان فارسیسم شووینیستی پان تُرکیسم را آبیاری و موجه می کند، دارای اهمیت و قابل تامل وبررسی است.
برای ملموس و محسوس کردن این نقد، ناگزیر بوده ام تعدادی از "جوک های قومی" را نقل کنم و از این بابت معذورم.
*
از اصطلاح انگلیسی Joke که در ایران هم باب است، شوخی، مزاح، لطیفه را می شود فهمید. کارکرد فیزیکی جوک، خنداندن است. از لحاظ علمی میان شوخ طبعی که یک کیفیت و ظرفیت روحی است با خنده که یک واکنش عصبی- عضلانی است تفاوت هست. در توضیح شوخ طبعی و خنده از افلاطون، ارسطو، بعدها توماس هابز، کانت، شوپنهاوور، کیرکه گارد، تا فروید و دیگران نظریه هائی داده اند. اگر روی محرک ها تمرکز کنیم، در تبيين چرايی خنده سه نظریه عمده وجود دارد:
نظريه "برتری يا تفوق". اساس اين نظريه بر اين بينش قرار دارد که انسان ها وقتی تحريک به خنده ميشوند که با شخص يا موقعيتی مواجه ميشوند که احساس کنند خودشان به لحاظ عقلی، اخلاقی، يا جسمی بالاتراز آن هستند. در اين رويکرد، مفهوم قدرت-به معنای رويارويی قوی و ضعيف- در کانون تحليل خنده و شوخ طبعی قرار دارد؛ به گونه ای که واکنش طبيعی فرد قدرتمندتر نسبت به فرد ضعيفتر، خنده است.
دومين رويکرد مهم تحت عنوان نظريه" ناسازگاری" ، ناهمخوانی يا عدم تجانس تبیین می شود. طبق این نظریه، آنچه در جوک ها عموماً سبب خنده می شود، برخورد نامنتظره به تضادهای نامعقول و مواجهه ی ناگهانی است به نتیجه ای مضحک و عکس آنچه انتظار میرفته یا عقل سلیم حکم میکرده است.
3- رویکرد سوم نظریه "ارضأ و رهائی" است که خنده را با نیاز روانی—فیزیکی به تخلیه فشارها توضیح می دهد. از منظر اين رويکرد خنده با کاهش ميزان انرژی که برای مهار و سرکوب فعاليت های روانی به کار ميرود، موجبات لذت و آسودگی روانی ما را فراهم ميآورد و راز لذتبخشی خنده در همين نکته نهفته است ( هربرت اسپنسر و زيگموند فرويد) . از این نظریه سوم درمی گذرم چون به نظر من چنین خنده ای نتیجه است و نه محرک. من در این نوشته مفهوم جوک تُرکی را در قالب نظریه "قدرت و تفوق" جای میدهم که در عین حال از تاکتیک " ناسازگاری-تناقض" خنده آور نیز بهره می گیرد.
محرک های خنده در جوک ها، متنوع و مختلف اند و با محتوا، نکته سنجی، ذائقه ها و موقعیت اجتماعی گوینده و شنونده و فضا و فرهنگ محیطی و غیره مشروط می شوند. جوک هائی هستند که صرفاً خنده آور اند و هیچ چیز دیگری را بطور مستقیم یا در لفافه حمل و القأ نمی کنند. مثلاً این جوک: « میدونی اگه پرنده های نادرو شکار کنیم چی میشه؟- نادر عصبانی میشه» ( "نادر" صرفاً یک بازی لغوی است). جوک هائی حامل طنز اند بی آن که کس خاصی را هدف قرار دهند برای مثال، این طنز جورج برنارد شاو نمایشنامه نویس طنّاز ایرلندی است که: « میگویند تَرک سیگار کار بسیار سختی است. اصلا ًسخت نیست، من خودم تا حالا هزاربار تَرک اش کرده ام»!
اما همه جوک ها " معصوم" نیستند و در لطیفه و مزاح خلاصه نمی شوند؛ دسته ای از جوک ها " مأموریتی" دارند که برای آن، خنداندن را وسیله قرار می دهند: تحقیر و تمسخر و توهین با وسیله ای که هم خوشایند و دلچسب و مفرح است و هم در عین حال زهر را در داخل آب نباتِ شوخی پنهان و پخش می کند. همراه این جوک ها علاوه بر موضوع خنده دار، سوژه ای را انتخاب می کنند تا آماج تمسخر شنوندگان یا خوانندگان جوک قرار بگیرد. به این ترتیب، " خنده" مردم را هم به نوعی به همدستی میکشاند. بسته به موضوع و نحوه بیان، سوژه تبدیل می شود به اسباب تمسخر یا تحقیر یا توهین و تحمیق، یا هر صفت منفی و سخیف دیگری. این سوژه می تواند یک شخص خاص باشد، یک گروه باشد، یک نژاد یا جنس یا یک قوم و یک ملت، زبان، اعتقادات باشد و دیگر و دیگر. برای مثال، آمریکائی ها و فرانسوی ها زن های بولوند ( بور، موطلائی) را همچون مظهر بلاهت دست می اندازند. یک نمونه از این جوک های فرانسوی:
« زن بولوندی در اتوموبیل اش رادیو را باز کرده. رادیو می گوید:" شما رادیو ملودی را گوش می دهید". زن، حیرت زده با خود می گوید: " خیلی عجیب است، از کجا می فهمند؟"»! یا مثلاً عبید زاکانی برای قزوینی ها بعنوان مظهر بلاهت مضمون کوک می کند:
« قزوینی به جنگ رفت. از بالای قلعه سنگی بر سر اش انداختند. فریاد زد: کوری؟ سپر به این بزرگی را نمی بینی سنگ را بر سرمن میکوبی؟»!
**
این نوشته یک رساله علمی- پژوهشی در باره طنز و جوک بطور کلی نیست، سطور بالا را همچون مدخلی مختصر و لازم برای مکث و تأملی روی پدیده ی « جوک تُرکی» در ایران نوشتم.
در جریان پروراندن فکر این نوشته و پس از اتمام پیشنویس آن، اقدام به پژوهش هائی کردم تا بلکه با یافتن و مطالعه کتاب ها، رساله ها و مقالاتی که ایرانی ها احیاناً در همین زمینه نگاشته و منتشر کرده باشند وسعت دید بیشتری پیدا کنم و شواهد و منابع دیگری را نیر بر آن بیافزایم. متاسفانه جستجوهای من جز به رگه هائی باریک و سطحی از تحقیقات و نوشته های فارسی بسیار اندک اعم از پایان نامه دکترای دانشگاهی(2) و مقالات و بررسی های موردی در باره مفهوم کلی و تاریخچه و دسته بندی جوک و لطیفه ها و شوخ طبعی ها، عمدتاً با ارجاع به نظریه پردازان خارجی، برنخوردم و در رابطه با " جوک های قومیتی" در ایران نیز بررسی های نادر جامعه شناختی اساساً به روابط بین اقوام و جوانب اخلاقی آن ها پرداخته اند(3) و من هیچ نمونه ای در آن ها حتا از اشاره ضمنی و گذرا به نقش سیاسی "جوک های قومیتی" در ایران، یعنی توضیح و تحلیل آنها در قالب نظريه "برتری يا تفوق" ناسیونالیسم حکومتی نسبت به ملیت ها سراغ نکردم. در برخی از این دسته بندی ها علاوه بر جوک های قومیتی، طبقاتی، حیوانات، جنسیتی... البته به فقره "جوک های سیاسی" هم بر می خوریم که منظور از آن ها تنها جوک هائی انتقادی است که مردم ناراضی علیه حاکمان و سیاستمداران کوک می کنند؛ جوک هائی که ابزار نقد قدرت در زیر محدودیت های سیاسی- بیانی اند ( کریستی دیویس) (4). اما من به هیچ موردی برنخوردم که "جوک قومیتی" در ایران همچون پروژه سیاسی- ایدئولوژیکِ از بالا، از سوی قدرت حاکم مطرح و بررسی شده باشد، چیزی که من قصد دارم در این نوشته به آن بپردازم.
جوک های (ضد) قومی در ایرانِ امروز، نه صرفاً برای خنده، بلکه بخشی از پروژه ( نامرئی) فرهنگی ـ سیاسی ناسیونالیسم ایرانی پان فارس هستند که به حاشیهراندن وتحقیر گروه های قومی وملت های غیر فارس وتوجیه برتری فارس وناسیونالیسم ایرانی را هدف می گیرند. من پروژه را "نامرئی" قید می کنم تا این گمان ایجاد نشود که با اطمینان از وجود مثلاً یک کمیسیون و دایره حکومتی در دوره پهلوی بمنظور برنامه ریزی یک پروژه علیه ملیت ها و بویژه تخریب و تذلیل تُرک ها حرف می زنم؛ اگر هم چنین چیزی وجود داشته است، سند و مدرکی برای اثبات آن در دسترس و در بایگانی های دولتی نیست. اما من بر وجود پروژه همچون نتیجه و برآیندِ سیاستی مرکزی و هدایت شده باور دارم که از تجمیع و ترکیب سیاست های چند وجهی و چند جانبه یکسان سازی ( آسیمیلاسیون) زبانی- فرهنگی دیکته شده از سوی دولت رضاشاهی در روند تشکیل دولت-ملت و "یک ملت یک زبان" در عمل به وجود امده و شکل گرفته است. (5)
تفاوت رویکرد به ملیت ها در استراتژی حاشیه ای سازی
هدفگیری این اقوام وملت های مختلف از سوی شووینیسم ایرانی، یکسان وبه یک منظور نیستند. تفاوت ها را از مضامین عمومی جوک ها می توان دریافت:
"جوک های اصفهانی"، اغلب بر محور خصلت خِسّت می چرخند و نوعی طنز اخلاق اقتصادی اند نمونه:
« اصفهانی برادرش بهمن، در جبهه تیرخورده و مرده بود؛ میرود به تلگرافخانه به خواهرش آذر خبر بدهد. میپرسد تلگراف چند است؟ میگویند کلمه ای فلان قدر، ولی تاریخ ها مجانی است. اصفهانی متن زیر را تلگراف می کند:" آذر بهمن تیر خرداد مرداد"».
جوک های کاشی بر محور بزدلی، جوک های رشتی، بر محور روابط جنسی و " بی غیرتی" مردان و " زناکاری" زنان، بازتاب ترس از رسوخ مدرنیته اند و در واقع ترس از آزادی جنسی . "جوک های لُری" جوک در باره یک قوم ناتنی اما بهرحال خودی، با موضوعات خشونت، بی منطقی، ساده لوحی، شجاعت توأم با نادانی... بازتاب نگاه مرکز به نواحی روستایی وعشایری است؛ تهرانی پان فارس، خود را "متمدن" و لر را "دهاتی" تصویر میکند. جوک لری ریشه در شهرگرایی و تمسخر عشایر دارد:
« یک شب تلویزیون سریال آمریکائی "خانه کوچک" رو گذاشته بوده. مرد، به زنش لورا میگه: شب بخیر لورا. یهو تو لرستان همه لرا ( لر ها) تلویزیون رو خاموش میکنند، میگیرن میخوابن! ». یک جوک دیگر:
« دو تا لر رفته بودن شکار، اولی از دور یک شیر میبینه، نشونه میگیره میزنه... تیرش خطا میره و میخوره به ُدم شیره. شیره هم شاکی میشه، میدوه طرفشون که سرویسش کنه. طرف فوری میره بالای درخت، میبینه دوست اش همینجور اون پایین واستاده، بهش میگه: روله بیا بالا، الان میاد دهنتو سرویس میکنه. دومی یک نگاهی بهش میکنه، میگه: روله برو گیتو بخور! مگه من زدم؟!».
در باره کُردها و بلوچ ها جوک چندان رایج نیست و من شخصاً هرگز به نمونه ای از آن ها برنخورده ام، درهرحال کُرد و بلوچ و گیلک هم مانند لُر برای فارس ناتنی اما "همنژاد" و قوم و خویش دور یا نزدیکِ زبانی و خودی محسوب می شوند منتها " دهاتی" یا "کوهستانی" و جوک هایشان علی الاصول از حد جوک برای اصفهانی و لر، فراتر از شوخی "خودمانی" و فامیلی نمی رود. اما تُرک و عرب! این دو از چشم پان فارسِ پان ایرانیست، نه ناتنی بلکه بیگانه و "غیر" هستند، همخون و "همنژاد" فارس نیستند. عرب، " مهاجم بیابانگرد اشغالگر دینی- زبانی" است. جوک های عربی" که خیلی شایع نیستند، اساساً نژادپرستانه اند. دو نمونه:
« از عربه پرسیدند چرا قبل از گوزیدن آب میخوری؟ گفت اگه آب نخورم گَرد و خاک میشه ». ( اشاره به "عرب بیابانگردِ خاک خور").
« از عربه پرسیدند راسته که شما سوسمار خورید؟ گفت : سوسمار کجا بود، ما سوسک و مار می خوریم».
تُرک ها نیز به چشم پان ایرانیست های پان فارس، غیرخودی دیده می شوند اما با تفاوت هائی بزرگ نسبت به بقیه اقوام و ملت ها حتا عرب ها و بلوچ ها، و این به گمان من علتی تاریخی دارد.
دوره قاجار
در دوره قاجار، مفهومی به نام "جوک قومی" به شکل امروز وجود نداشت. البته تمسخر لهجهها و تفاوتهای ایالتی در برخی متون طنز مثلاً در "لطائفالطوایف"، "لطائفنامهها"، "گزارش اعتمادالسلطنه از قهوه خانه ها"، "مشاغلالطُرَفا"، سفرنامههای درباری و نیز در حکایات قفقازی "ملانصرالدین" دیده میشود، اما این تمسخرها بیشتر بر پایهی تفاوتهای محلی و فرهنگی و اکثراً شوخی بر سر لهجه ها بوده که سبب سؤتفاهمات خنده داری می شده است و نه یک پروژه سیاسی یا ایدئولوژیک سازمانیافته مرکزی. این نوع جوک ها و شوخی ها و لطیفه های محلی هنوز هم در مناسبات داخلی اقوام و ملت ها نسبت به یکدیگر وجود دارد، لهجه های یکدیگر را مسخره می کنند و غیره.
در دوران قاجار هنوز مفاهیم "ملت ایران"، "قوم فارس"، یا "پانایرانیسم" شکل نگرفته بود. جوکهای قومی به معنای امروزی (مثلاً جوک تُرکی، رشتی، اصفهانی، قزوینی و غیره) در قالب فرهنگ شفاهی و ریشههای فرهنگی طنز قومی وجود داشتند ولی بار ایدئولوژیک یا نژادی پانایرانیستی نداشتند.(6)
دوره پهلوی اول و دوم (۱۳۰۴–۱۳۵۷)
در این دوره است که پانایرانیسم و ملیگرایی مبتنی بر "هویت فارسی" به صورت رسمی و ایدئولوژیک شکل گرفت. بر اساس سیاستهای فرهنگی پهلوی:
زبان فارسی، "زبان ملی" و نشانهی وحدت ملت و کشور معرفی شد. [در دوره قاجار زبان رسمی و تحمیلی و ممنوعیت هیچ زبان مادری و محلی وجود نداشت. زبان فارسی دَری که در دربار سامانیان در بخارا تثبیت وتبدیل به زبان فرهنگی و ادبی مشترک خراسان بزرگ و زبان درباری و دیوانی و زبان منشیان و دبیران شده بود، از قرون سوم و چهارم هجری جای عربی را در امور اداری و فرهنگی گرفت. در دوره قاجار هم به روال طبیعی و بدون اجبار، زبان فارسی از مسیر اشاعه فرهنگی و سابقه ی کارکرد جا افتاده ی اداری- ادبی اش به نقش خود بعنوان زبان ادبی – اداری بی آن که بعنوان زبان رسمی تحمیل شود، ادامه داد. البته در دوره قاجار، سه زبان بزرگ فارسی، تُرکی و عربی وجود داشت؛ زبان ترکی زبان رسمی لشکری و دربار و زبان بخش بزرگی از طبقه حاکمه بود و توده های بسیاری در سراسر ایران ترکی صحبت میکردند (فرمان مشروطه هم به زبان تُرکی صادر شد) و عربی زبان دین و علم و فلسفه و ترجمه بود. زبان لشکری نه تنها در دوره قاجار بلکه حتا در دوره پهلوی اول عمدتاً ترکی بوده و هنوز هم بسیاری اسامی و اصطلاحات نظامی ترکی اند. همچنان که در زندگی عادی مردم سراسر ایران اسامی بسیاری مثل بازار، قزل آلا، اتاق، آچار، سنجاق، باتلاق، قاچاق، دلمه، قاب، قاشق، بشقاب، قابلمه...].
زبانها و هویتهای غیرفارسی (از جمله تُرکی، کردی، عربی، بلوچی، ترکمنی، گیلک و...) به حاشیه رانده شده، زبان فارسی بعنوان زبان رسمی تحمیل شد.
رسانههای دولتی، آموزش رسمی و ادبیات مدرسهای بر محور تکزبانی فارسی و یکسانسازی فرهنگی قرار گرفت، و تکلم و مکاتبه به دیگر زبان های مادری و ملی در مدارس و ادارات و آموزش این زبان ها و آموختن به این زبان ها قدغن و جُرم شناخته شد.
در همین دوره است که به تدریج طنز قومی علیه تُرکها (بهویژه آذربایجانیها) در رسانهها، نشریات و لطیفههای عامیانه رواج یافت.
ماموریت این جوکها:
تُرک را به عنوان "کمهوش"، "سادهلوح"،"بیمنطق"، "بی عرضه"، "نالایق"، " عمله و فعله" تصویر میکردند، در تضاد با تصویری از "فارس باهوش، با فرهنگ، متمدن، متجدد، با عرضه، شایسته و توانا" و افسانۀ " وزیران کاردان پارسی و حاکمان خونریز تُرک".
کارکردشان تثبیت اقتدار مرکزیت تمامیت خواه و چیرگی و سلطه فرهنگی فارس و به حاشیه راندن هویتهای غیرفارسی بویژه تُرکی بود ( چرا بویژه؟ در سطور پائین).
اما این جوک ها صرفاً خندیدن به تُرک نیستند، بلکه جمع "غیرتُرکها" را در موقعیت برتر نسبت به آن ها قرار میدهند. یعنی شنونده یا خواننده جوک ها، با "ما"ی فارس یکی میشود و به تُرک، به "دیگری مضحک" می خندد.
به بیان دیگر: جوکهای تُرکی در دوران پهلوی تبدیل به ابزار فرهنگی-ایدئولوژیک پانایرانیسم ضد تُرک شدند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ تا امروز
در بعد از انقلاب57، گفتمان رسمی پان اسلامیستی حکومت، ایدئولوژی "پانایرانیستی" را هرچند مخل اسلامی کردن ایران و برپائی شبه امپراطوری شیعه اش در منطقه دانسته و زیر ضرب گرفت اما آن را بصورت دوفاکتو، یعنی ضمنی، بخاطر وجود ناسیونالیسم ایرانی در زیر پوست جامعه، در زیر عبا بمثابه چرخ یدک نگاه داشت و در موارد پنچری ی "اسلام عزیر" در بسیج جمعیت، حتا فتیله گفتمان پانایرانیستی را بخاطر "مصلحت نظام" نسبت به گفتمان اسلامی بالا برد! (نمونه ها: در دوره جنک ایران و عراق، در مساله هسته ای، در تقابل با غرب، در تعارض با هویت طلبی ملیت های غیر فارس... و مورد برجسته اخیر اش تکیه بر ناسیونالیسم ایرانی و باستانگرائی و کوروش و شاهنامه و مجسمه سازی مثل آرش کمانگیر در تهران و شاپور در اصفهان و همایش بخارا و غیره در جریان و پس از " جنگ دوازده روزه"). (7) در دهههای ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۰، در مطبوعات وتلویزیون وحتی پیامکها، جوکهای تُرکی رواج زیادی داده و باد زده شدند که چند بار نیز به واکنش های اعتراضی ی توده ای از سوی تُرک ها بخصوص در آذربایجان منجر شد (در پائین به دو نمونه آن ها اشاره خواهم کرد). این جوکها اغلب ریشه در همان نگاه مرکزگرایانه ونژادپرستانه پهلوی داشتند وبه شکلی به جمهوری اسلامی ی نژادمحور به ارث رسیدند.
ضرورت «وارونه نویسی تاریخ» در چرخش تاریخی
برای درک علت اساسی موج افکنی علیه تُرک ها در ایران و عبور از این پندار عامیانه ی سحطی که گوئی ماجرا از سرچشمه ی شوخ طبعی و بذله گوئی ایرانیان آب می خورد، و نیز توجه به علت تفاوت برخورد پان ایرانیست ها با تُرک ها نسبت به دیگر اقوام و ملت ها، باید صحنه وسیعتر چرخشی تاریخی را نگاه کرد که قرار می شود با کودتای انگلیسی و بقول حکومتی های امروزی" مهندسی شده"، به حاکمیت قریب به هزار ساله ی تُرک تباران و تُرکان ( غزنویان از 977 میلادی تا پایان دوره قاجار در 1925 میلادی) و از آن جمله نهایتاً 129 سال ممتد حکومت تُرکان قاجارخاتمه داده شده و حاکمیت "نژاد" قلابی آریائی فارس ها جایگزین اش بشود. برخلاف باور رایج، علت اصلی این ضدیت ویژه با زبان و فرهنگ و هویت ترکی ، تنها تک زبانی کردنِ ملت واحد نبوده بلکه علاوه بر و فراتر از آن، ضرورت یک تصفیه حساب تاریخی با تُرکان و به عبارتی روشنتر، پاکسازی تاریخی- فرهنگی تُرک ها بوده است تا جایگزینی نظم و نظام جدید کودتائی، همچون " دیو چو بیرون رود فرشته درآید" جلوه کند. تفاوت بنیادی رفتار با تُرک ها نسبت به دیگر اقوام و ملت ها در ایران اگرچه نه تنها، اما عمدتاً از همین سابقه تاریخی- حکومتی تُرک ها ناشی می شود. نه کم اهمیت تر ازسابقه حکومتی، نقش برجسته تُرک ها و بویژه آذربایجانی ها در زمینه های فرهنگی، ادبی، علوم، فلسفه، آموزش، هنر، معماری، موسیقی، تجارت و ... و حتا در تسلط به زبان فارسی و خلق شاهکارهائی به این زبان به دست نویسندگان و شاعران تُرک زبان در طول تاریخ، میبایست به شکلی به محاق برده می شد تا جا برای حُقنه کردن باستانگرائی آریائی و باور به برتری فارس در هر عرصه مهیا شود. به این ترتیب، فراتر از شوخی ها و طنزهای ضد ملی و فراتر از اقتضای تک زبانی کردنِ فارسی، "پروژه" ای تخریبی علیه تُرک ها و آذربایجانی ها از آغاز سلطنت رضاشاه از تجمیع و برآیند ایدئولوژیک- عملی ی بخشنامه ها و فرامین دولتی، همکاری، همسازی و همدستی برخی روشنفکران ( از جمله برخی روشنفکران و نخبگان تُرک که پان ایرانیسم و پان فارسیسم را دروازه تجدد و مدرنیته می پنداشتند) نویسندگان، مطبوعاتی ها، تاریخ نویسان و دانشگاهیان، هنرمندان، طنزنویسان ظنز سرایان و غیره شکل گرفت و به سرعت از جمله از طریق همین جوک سازی ها و نمایشات روحوضی و کاباره ها و فکاهی نامه ها، علیه تُرک ها در سطح کل کشور رواج توده ای یافت و به امری عادی و پذیرفته، به یک " فرهنگ ایرانی" تبدیل شد.
***
«تُرک خر»!
با القابی که به برخی گروه های اجتماعی داده شده است برای مثال "اخوند شپشو"؛ " روشنفکر غرب زده"، " شاعر قلم به مزد"، "عرب سوسمارخور" ، و خیلی کمتر رایج، " کُرد چاقوکش" یا " بلوچ دزد بیابان"، "مشهدی شمع دزد" آشنا هستیم. اما لقب " تُرک خر" از بار و " منزلت !" ویژه ای برخوردار است. هیچ ایرانی در هیچ کجای این کشور و هیچ نسلی از دوران پهلوی به اینسو نیست که عبارت " تُرک خر" به گوش اش نخورده باشد. اما این فقط یک دست انداختن ساده و مثلاً هم عرض " رشتی کله ماهی خور" نیست. تمامی پروژه ی تخریب همه جانبه ی تاریخی- هویتی- فرهنگی- زبانی ، شخصیتی تُرک ها، در این یک "لقب" فشرده و گنجانیده شده است. همه جوک هائی که در باره تُرک ها ساخته و رواج یافته اند بر شاسی همین لقب سوار شده و ناظر بر اثبات آن اند.
تُرک هم مثل فارس و عرب و کُرد و هر کس دیگری ممکن است در این یا آن مورد مرتکب "خریت" بشود، اما لقب « تُرک خر» چیز دیگری می گوید، میگوید تُرک همان خر است، همیشه و در هرحال خر است؛ خر است چون تُرک است! حکومت اش، فرهنگ اش، زبان و هویت اش، گذشته و آینده و اصلا موجودیت اش به تمامی خریت است. در واقع، تُرک، خر معرفی شده است تا فارس برتارُک فهم و شعور و قابلیت نشانده شود. به این چند جوک دقت کنید:
« تُرکه دعواش میشه با چاقو طرفو میزنه. میبرندش کلانتری. افسر نگهبان میپرسه چرا چاقو زدی؟ - جناب سروان به من فحش داد. – چه فحشی؟ - گفت تُرک خر. – چرا با چاقو زدیش میخواستی تو هم بهش بگی فارس خر. – آخه جناب سروان فارسا که خر نمیشن!»
تسجیل و تصدیق خرّیت تُرک در برابر فارس و آنهم به اعتراف خود تُرک! این ردیف جوک ها در ضمن تُرک را دارای قدرت بدنی و فاقد عقلانیت معرفی می کنند. اهل دعوای فیزیکی باخشونت و نه بحث منطقی.
« آقا شما تُرک ها همه تان اینهمه ساده هستید؟ - نه خیر؛ راه راه مان هم هست؛ در آفریقاست». ایضاً!
« تُرکه از مامورتی برمیگرده. میپرسن شیری یا روباه ؟ میگه : مگه خر چشه؟! » ایضاً.
« تُرکا میان یه شعار علیه فارسا بسازن میگن: تُرکا گل پسرن فارسا تُرک خرن»! ایضاً.
« به تُرکه میگن چرا تُرک شدی میگه آخه ایمکانات آدم شدن نبود».
****
دستهبندی اهداف ناسیونالیستی و نژادپرستانه جوکهای ضد تُرک
اگر جوکهای علیه تُرکها بهمثابه سلاح ایدئولوژیک شووینیسم ایرانی پان فارس را بررسی کنیم، میشود آنها را در چند گروه کلی دستهبندی کرد. این جوکها بیشتر از آنکه طنز باشند، حامل تحقیر همه جانبه ی ملیتی و تقویت یک "هویت برتر فارس و فارسیمحور" هستند. به طور خلاصه میتوان گفت:
تحقیر عقل و شعور (تحمیق تُرکها)
جوکها معمولاً تُرک را " نفهم، کودن، و بی منطق" تصویر میکنند.
« تُركه چربی و قند خون داشته ميره دكتر : دكتر بهش دارو ميده و ميگه هر روز بايد 4 كيلومتر بدوی. شماره ميده و ميگه هر وقت مشكلی پيش آمد به من زنگ بزن. تركه می ره بعد از دوهفته زنگ ميزنه ميگه آقای دكتر رسيدم لب مرز نمیذارن ادامه بدم چيكار كنم؟».
« زن تُرکه میره دکتر زنان. بهش قرص و پماد میده. میگه روزی دوتا قرض بنداز پائین و ازین پماد هم بمال به دهانه رحم. یکماه بعد بیا ببینم. یک ماه بعد زنه میره پیش دکتر و دکتر میپرسه قرص ها رو خوردی؟ میگه نه، گفته بودید روزی دوتا بنداز پائین من هم از پنجره انداختم پائین. دکتر حیرت زده میگه رحِم ات چطوره؟ میگه زخم و زیل شده خانم دکتر . میگه ببینم. زنه در را باز میکنه شوهرشو صدا میکنه: رحیم، رحیم بیا خانم دکتر میخواد دهنتو ببینه» !
هدف: تثبیت برتری ذهنی/فرهنگی فارس وجا انداختن برساختهای مبنی اینکه زن فارس دکتر است و زن تُرک، زبان نفهم واحمق و بی شعور.
کارکرد سیاسی ـ اجتماعی- تاریخی (بیاعتبار کردن جایگاه اجتماعی و قدرت سیاسی تُرکها در ایران)
از آنجا که بخش بزرگی از تاریخ سیاسی ممالک محروسه ("ایران") تحت حاکمیت سلسلههای تُرکتبار و تُرک بوده است جوکها نقش "بازنویسی تاریخ" به نفع ناسیونالیسم فارسی دارند: یعنی تُرکها قدرت داشتهاند، اما "نادان و بی لیاقت" بودهاند.
« تُرکها وقتی سلطنت داشتن، تصمیم گرفتن پایتخت رو ببَرن جایی که وسط ایران باشه. رفتن تبریز!»
یعنی که حتا چهارجهت اصلی شان را نمی شناخته اند! هدف: توجیه سلطه سیاسی فارس با زدن برچسب بیلیاقتی وعدم صلاحیت حکومت به تُرکها.
حتا برخی ( و البته نه همه) تُرک هائی هم که در مدارج بالا ذوب شده در ناسیونالیسم ایرانی کارگزار دستگاه حاکمیت فارسﹾ مدار بوده اند، از چنین تحقیر و تخفیفی معاف نبوده اند. یک نمونه برجسته، محمد ساعد مراغه ای، وزیر خارجه و دو بارنخست وزیر محمد رضاشاه، تحصیلکرده تفلیس، سن پترزبورگ، سوئیس، مسلط به زبان های تُرکی استامبولی، عربی، روسی، آلمانی و فرانسوی در کنار زبان فارسی. هیچیک از این ها مانع از آن نمی شد که او مدام سوژه استهزا و تحقیر باشد فقط به این گناه که تُرک بود! باید "خریت" او ثابت می شد. یکی از انبوه جوک های آنزمانی نشریات در باره او که از نوجوانی خاطر ام نرفته است:
« خدمتکارِ "ساعت ملاقه ای" ( حتا تحقیر نام او) صبح روزی از بقالی سر کوچه پنیر و صابون خرید و برگشت. ساعد بعد از استحمام و خوردن صبحانه موقع رفتن به نخست وزیری سراغ بقال رفت و ازو گله کرد که صابون ات کف نداشت و پنیر ات هم طعم صابون می داد»!
کارکرد طبقاتی (فعله و عمله و فرودستسازی از تُرکها)
بسیاری از تُرکها در تهران وشهرهای بزرگ در کار یدی، کارگری، " عمله گی" ودستفروشی حضور داشته ودارند. این وضع ناشی از تقسیم بندی طبقاتی در کشور و در آذربایجان بطور کلی، حاشیه ای سازی مناطق ملی توسط مرکز، تبعیضات در توسعه اقتصادی و امکانات زیربنائی و محدودیت شانس اشتغال، و از آن ها مهمتر، نتیجه ی مهاجرت های توده ای روستائیان خانه خراب برای یافتن لقمه ای نان در نتیجه غارت منابع طبیعی و ویرانسازی طبیعت از سوی مرکز است و همچنین پس از سرکوبهای خونینی چون قتل عام و ویرانگری در آذربایجان پس از سقوط حکومت فرقه دموکرات چنین موج عظیم مهاجرت به راه افتاده است.(8)
«تُرکه برنده جایزه ممتاز بخت ازمائی ملی میشه. در مصاحبه ازش میپرسن با این پول میخوای چه کنی؟ - بربری میخرم. – خب بعد چی؟ - بربری. – با بقیه پول ها چی میخری؟ خونه، ماشین؟ مغازه میزنی؟ - نه، بربری میخرم»!
یعنی تُرک ذاتاً عمله، فاقد افق، فاقد بلندپروازی، دهاتی بیخبر از دنیاست.
« تُرکه تعریف میکنه: خواستگار آمد برا دخترم. پرسیدیم چکاره است چکاره نیست؟ گفتند در شرکت نفت کار می کند. ما هم خوشحال شدیم که بالاخره در بین تورک ها یکی آدم از آب درآمد. خلاصه خوشحال، دست دخترو دادیم دست پسره رفتند. فرداش دیدیم دختر آمد گریان و نالان. – پرسیدیم قیز چی شده؟ گفت: چه شرکت نفتی، توی شعبه نفت بشکه قِل میده»!
« رادیو با تُرکه مصاحبه میکنه – عمو چند تا بچه داری؟ - سه تا، یک دختر دوتا پسر. – دخترت چکار میکنه؟ - رختشوره. – پسرات؟ یکیش حامباله، اون یکی در دانشگاهه. – به به تبریک. چه عالی. کدوم دانشگاه؟ - پزشکی.- دانشجو هستند؟- نه. – استاد ؟- نه. - کدام بخش دانشگاه هستند؟ - در آزمایشگاه. – به به ایشون رئیس آزمایشگاه پزشکی اند؟ - نه توی شیشه است».
هدف این دسته جوکها موقعیت فرودستی و فلاکتباراقتصادی- اجتماعی – سیاسی تحمیلی به این محرومان حاشیه ای شده را ذات عمله فعلگی " ژن" تُرک در برابر اربابیت " ژن اصیل آریائی" فارس جلوه دادن است؛ سلسه مراتب ساختن میان فارس و تُرک همچون مهندس و عمله، کارفرما و کارگر. این نگاه از بالا به تُرک چون موجودی ناشایست و بی استعداد، تنها از طریق جوک ها بیان نمی شوند، بلکه در رفتارها و مناسبات اجتماعی هم ریشه دوانده و جا افتاده اند. یک نمونه، خاطره ای از پدر خود من است که در دانشکده در تهران، دفترچه نقشه های مهندسی را روی میز استاد می گذارد. استاد از کیفیت بسیار عالی و بالای رسم های او نسبت به کار دیگر دانشجویان شگفت زده شده رو به او کرده با خرسندی می پرسد: اهل کجائی؟ جواب می دهد: تبریز. قیافه استاد برمی گردد و با پوزخندی می پرسد: چند دادی اینها را برایت کشیدند؟!
جنبه فرهنگی ـ زبانی (تحقیر زبان تُرکی)
در جوکها، غالباً زبان تُرکی و لهجه ی فارسی حرف زدنِ تُرک هاهم دستمایه ای تکمیلی برای خنده میشود، سیرداغ و پیاز داغِ آش!
« افسر تُرکه امتحان رانندگی از یکی میگرفت. گفت بزن چنار. طرف هم از ترس این که مبادا رد اش کند حرفش را گوش کرد و ماشین را کوبید به درخت چنار.- احمق ردّی. نگفتم بزن به چنار، گفتم بزن چنار!»
هدف: تحقیر زبان مادری و تثبیت برتری زبان فارسی بهعنوان تنها زبان شایسته فرهنگ و تمدن، و نیز القای بیعرضگی تُرک در تلفظ درست فارسی، و ساختن هویت ملی کاذب بر اساس تمسخر و طرد.
کارکرد عظمتبخشی برای ناسیونالیسم ایرانی فارسﹾ محور
تکوین و انسجام یابی یک ناسیونالیسمِ حکومت- نخبه ساخته ی فارس۟ محور، به یک حریف، به یک "دیگری" نیاز داشت. این جوک ها ترس پنهانی از "دیگری پرقدرت" را با شوخی می پوشانند و برای آن که شِنِل عظمت بر دوش این ناسیونالیسم برازنده می شد، حریفی که باید پشت اش به خاک می رسید، می بایست غول باشد، به هر دو معنا؛ و این غول، "تُرک" بود. پروژه ی انکار هویت، تحقیر شعور و زبان و فرهنگ، جعل تاریخ برای تُرک، تاحد جعل هویت " آذری" بجای تُرک و دیگر اقدامات، در خدمت برساختن ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانِ فارس۟ محور تکوین یافت. راه افتادن جوک های تُرکی و درواقع ضد تُرک، یکی از ابزارهای ایدئولوژیک ظاهراً غیر رسمی و غیر دولتی، اما بس نافذ و نیرومند و پردوام ناسیونالیسم ایرانی برای ذلیل و خوار کردن ملت تُرک و باد در سینه انداختن ناسیونالیسم پان فارس بوده است. اما این ترفند ها فارغ از تناقضات نبوده اند:
میگوید در ایران تُرک نداریم، آذری داریم که جّد اندر جّد ایرانی بوده است، و در همانحال برای تُرک هائی که گویا وجود ندارند، مضمون کوک می کند و جوک می سازد و زبان تُرکی را ممنوع می سازد! می گوید تُرک نداریم، آذری داریم. اما اسامی " آذری" برای نوزادان را هم ممنوع می کند و نام شهرها، خیابان ها و محلات را هم در آذربایجان به فارسی برمی گرداند!
شووینیسم فارس، ناسیونالیسم عظمت طلب خود را با ترفندهای باستانگرائی و دشمن تراشی از تُرکان با توسل به شاهنامه و فردوسی و تکیه بر تاریخ "دوهزار و پانصد سال شاهنشاهی" بنا می کند، و حیرتا که هزارسال آخر از این تاریخ را که پادشاهی همین تُرک ها و تُرک تبارها بوده است، و حتا 129 سال سلطنت قاجار را هم- که آن را دوران نکبت بار می داند- به حساب افتخارات و عظمت تاریخی خود واریز می کند! این ناسیونالیسم شووینیستی، انکار هویت و هستی و نابودی تُرک را هدف قرار داده است و چون جمعیت تُرک را نمی توانسته با کشتن از نوع قتل عام در 1325 از میان بردارد، به دو طریقِ مرگ هویتی، زبانی و فرهنگی، و آسیمیله کردن او در زبان فارسی و ملیت جعلی " ایرانی" فارسﹾ محور متوسل شده است تا تُرک را در اسید پان فارسیسم ذوب کند.
گفتن ندارد و واقعیت زمینی شاهد است که علیرغم همه این تمهیدات و سّد و مانع تراشی های گوناگون، در خوار و ذلیل کردن تُرک ها و خاک کردن استعدادها و توانائی های آن ها و ممانعت از عروج بسیارشان به مدارج عالی سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، علمی، فرهنگی، هنری، شکست خورده اند. با اینحال، اصل بحث بر سر بیلان موفقیت یا شکست نیست، بر سر چنین سیاست های نژادپرستانه فاشیستی ضد دموکراتیک ضد انسانی الهام گرفته از نژادپرستی نوع هیتلری است که صد سال است همه امکان و تلاششان رابرای پیاده کردن آن ها بکار بسته اند هنوز هم زورشان را می زنند.
*****
قصد ندارم این نوشته ی منحصراً در باره "جوک تُرکی" و نقش و جایگاه آن در ایدئولوژی پان ایرانیسم فارس۟ محور را به عرصه های اصلی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی طرد و نفی و سرکوب تُرک ها و آذربایجان بسط دهم. هدف ام این بود تا بر " نقطه کور" یا بعبارت دیگر بر " زاویه ای تاریک" بیرون از مجموعه ی سازوکارهای دولتی و رسمی مشهود و عیان علیه ملت تُرک در ایران روشنائی ی شمعی بیافکنم؛ زاویه ای که رندانه در سایه ی "شوخی و طنز" به تاریکی برده می شود اما همچون موریانه ی پنهان از چشم، روح و منزلت تُرک ها را می جَوَد. ( " در زندگی زخم هائی هست که روح را چون خوره در انزوا می خورد و می تراشد". – بوف کور).
این جوک ها به گمان من مستقیما در کارگاه دولت ها تولید نمی شوند، به این معنی که یک مرکز دولتی جوک سازی علیه تُرک ها یا یک اتاق فکر دولتی در این زمینه و مزدبگیرانی برای آن در کار نیست. این جوک ها مثل همه جوک ها و ظنر و لطیفه ها اکثراً ( اکثرا !ً) از ابتکارات شخصی افراد زاده می شوند و از طریق نشریات و محافل در سطح جامعه منتشر می شوند. منتها این افراد و " خلاقیت" های آن ها از منبع استراتژی سیاسی عمومی، ایدئولوژی دولتی و فرهنگی که حکومت ها و دولت های پان ایرانیست و پان فارس مروج آن اند آب می خورند. این "جوشش از پائین"، این تولید سّم خانگی، این مأموریت غیر رسمی داوطلبانه بی مزد و مواجب، این توزیع زهر در درون آب نبات ، بسیار خطرناکتر و به لحاظ شکل، شبه فاشیستی تر از تبلیغات های رسمی دولتی است چرا که منشأ اش غالباً نه قابل رؤیت است، نه قابل شناخت، نه قابل توقف و نه تعقیب. فلان اداره دولتی نیست که سراغ اش بروی یا انگشت اتهام به سویش دراز کنی. در کشورهائی که واقعاً آزادی بیان وجود دارد، می شود قضیه را با فقط مسئولیت فردی توضیح داد اما در کشوری که کلمه به کلمه ی هر کتاب و مقاله و روزنامه و هر برنامه رادیوئی و تلویزیونی و هر نمایشنامه و فیلمنامه و ترانه، ممیزی و از فیلتر سانسور دولتی گذرانده می شود، توهین و تحقیرهای اتنیکی در مطبوعات و رادیو تلویزیون و بر روی صحنه ها و پرده ها معنائی جز مجوز رسمی و دولتی برای ارتکاب این جرائم ندارد. مواردی هم هست که دست حکومت مستقیم یا از پشت پرده دیده می شود. دو نمونه شاخص:
ماجرای کارتون" سوسک" نقاشی مانا نیستانی در هفتهنامهٔ "ایران جمعه"، ویژهنامهٔ روزهای جمعهٔ روزنامهٔ ایران (به صاحبامتیازی خبرگزاری جمهوری اسلامی) در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۵ . این کاریکاتور سبب تظاهراتهای گسترده در بسیاری از مناطق تُرکزبان و تُرک نشین ایران شد و معترضین بجای طلب پوزش، گلوله دریافت کردند و نتیجه، کشته و زخمی شدن عدهای از معترضین در شهرهای نقده، ارومیه، تبریز، اردبیل و مشکینشهر بود!
در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۹۴ (نوامبر ۲۰۱۵) از شبکه 2 "صدا و سیما " برنامهی کودکانه "فیتیله" پخش شد که زبان ترکی و مردم ترکزبان را در قالب تمسخر و توهین نشان میداد. این امر باعث اعتراضات گسترده در شهرهای آذربایجان شد. اعتراضات چنان گسترده شد و اوج گرفت که مقامات به هراس افتادند و در پی آن، صدا و سیما برنامه را متوقف کرد؛ محمد سرافراز (رئیس وقت سازمان صدا و سیما) رسماً عذرخواهی کرد؛ تولید و پخش «فیتیله» متوقف شد و چند نفر از دستاندرکاران برنامه برکنار یا بازخواست شدند.
در دو نمونه بالا، هم منبع آشکار بود و هم وابستگی و ارتباط شان با حکومت. به همین دلیل نشانه گرفتن یک نقطه مشخص و سازماندهی اعتراض علیه آن ممکن شد، اما چنین حالتی نادر است و غالباً از طریق افراد نامرئی و ناشناس است که این ویروس ها تولید و پخش می شوند. پس با آن ها چه باید کرد؟ باید تدست روی دست گذاشت و سلیم شد یا باید با این جریان مقابله کرد؟ چگونه؟
درک این واقعیت بسیار اهمیت دارد که این افراد و ابتکارات فردی و مسئولیت فردی آن ها بهیچوجه مسئولیت و عاملیت فراگیر حکومت و دولت را در تولید و بازسازی و پاسداری از فضائی که این افراد در آن پرورش یافته و از ان الهام می گیرند و تغذیه می شوند منتفی نمی کند. پس، نه مقابله نفر به نفر ممکن است و نه اگر هم باشد، موعظه اخلاقی و نصیحت با خبیثان کارساز است. تلافی جوئی و مقابله به مثل هم مؤثر نیست و اغلب مضحک از آب در می اید و به زیان خود ما تمام می شود. در شبکه های اجتماعی گاه به گفتارها و نوشته هائی برمیخورم که با نمونه آوردن از مثلاً یک واژه یا فعل ادعا می کنند که زبان ترکی بمراتب بر زبان فارسی سر است. به نظر من این ادعا ها نه پایه دارد و نه قابل تعمیم یا دفاع است. خود من بی هیچ تعصبی مثال های متعدد عکس آن را می توانم بیاورم. در هر زبانی از جمله فارسی وترکی جنبه های قوی و تکامل یافته وجود دارد. مثلاً در زبان آلمانی برای " پیچ"، دست کم دوازده گروه و در هر گروه ده ها نوع پیچ نامگذاری شده است. حالا شما آن را با زبان ترکی و فارسی مقایسه کنید! اینگونه مقایسه زبان ترکی با زبان فارسی برای اثبات برتری تُرک بر فارس، از لحاظ علمی بی پایه و از لحاظ روش، مقابله به مثل سخیف با منطق ناسیونالیسم نژادپرستانه ی پان فارس ها و سوراخ دعا را گم کردن است. ما با یک ساختار فرهنگی ی ایدئولوژی نژادپرستانه ی نهادینه شده ی متکی بر قدرت سیاسی مرکزگرا روبرو هستیم که هوای آلوده و سمّی آن تمامی فضای کشور و هر سوراخ و سنبه اش را اشغال کرده است. بی تردید در هر مورد و هرجا که ممکن باشد باید با نمودها و عوامل شناخته شده آن به شکلی متین و منطقی مقابله کرد، اما مبارزه ی ریشه ای با مگس، مبارزه با زباله است. ما باید با ناسیونالیسم سلطه گر نژادپرست از راه مبارزه برای برابری همه ملت ها و اقوام در یک ساختار سیاسی اجتماعی ی مشارکتی دموکراتیک و متساوی الحقوق مبارزه کنیم . اگر بخواهیم برتری تُرک را نشان دهیم نه در قیاس این فعل و آن نام؛ نه در مقابله به مثلِ انتقام و کینه جویانه ارتجاعی ی ناسیونالیستی ی قوم و هویت و نژادپرستانه، بلکه تنها در اتخاذ روش و خط مشی مبارزه ای مترقی، انسانی، آزادیخواهنه و برابری طلبانه است.
******
از قلم نیاندازم که تُرک هائی هم هستند که خودشان با این جوک ها مجلس گرم کنی می کنند. روی نمونه ای خاص مکث می کنم تا نتیجه ای بگیرم.
سال ها پیش کاسِتِ نواری به دستم رسید که در آن گوگوش بر روی صحنه برای تماشاچیان جوک با لهجه تُرکی تعریف می کند. قبل از شروع گفت: لازم است بگویم که من این جوک ها را برای تمسخر و تحقیر همشهری های آذربایجانی تعریف نمی کنم، من خودم هم آذربایجانی هستم؛ فقط میخواهم کمی شادی کنیم و بخندیم.
تا اینجای کار، معلوم است که گوگوش بر محتوای توهین و تحقیر آمیز جوک هائی که میخواهد بگوید آگاه است ولی با این وجود به بهانه شادی و سرگرمی آن ها را نقل می کند. اینجا دیگر بیخبری و " معصومیت" در کار نیست. عمد در کار است با توجیه " شوخی و سرگرمی". و حالا اولین جوک گوگوش ( از حافظه):
« فارس و تُرک داشتند در پیاده رو میرفتند که یکی از روبرو غش می کنه و میافته. دورش خطی می کشند و می بینند دارد خفه می شود. دهانش قفل شده و نمی شود نفس مصنوعی داد. از بقالی یک شلنگ قرض می کنند و ناچار شلوار طرف را میکشند پائین و سر شلنگ را می کنند به ماتحت اش و فارسه شروع میکند به فوت کردن. خسته می شود و به تُرکه میگوید حالا تو بگیر فوت کن. تُرکه سر شلنگ را از ماتحت طرف بیرون میاورد، شلنگ را سر و ته می کند و به دهان می گیرد. فارسه داد میزند: مرتیکه کثافت این چه کاریه؟ تُرکه جواب میدهد: بِرو، تو اونورشو دهن زده ای!»
حالا شما از این جوک، سوژه های فارس و تُرک را حذف کنید و بجایش بگذارید دو نفر: اولی و دومی. چه تغییری در اصل جوک حاصل می شود؟ هیچ ، جوک همانی هست که بود و همانقدر " خنده دار" است که بود. فقط تحقیر و توهین به تُرک از آن حذف می شود. نکته اینجاست که امثال گوگوش این را می دانند، اما عمد دارند تُرک را به این جوک سنجاق کنند چون مسخره کردن تُرک هدف و انگیزه ی ساختن این جوک بوده است که برای پان فارس مزه ای دیگر دارد!
« پان تُرک »
در آغاز این مطلب نوشتم که پان فارسیسم شووینیستی، پان تُرکیسم را آبیاری و موجه می کند. حال در انتها پیش از تاکید بر این حُکم، ابتدا در باره ی " پان" بگویم که پان ایرانیست ها و پان فارس ها ( از منتها الیه راست تا چپ های ناسیونالیست ایرانی) آن را حربه ای علیه حق طلبی و حتا صرفاً علیه ابراز وجود تُرک ها کرده اند.
" پان" از ریشه زبان یونانی، به معنی اتحاد و همبستگی و نزدیکی است. وقتی این پیشوند در کنار نام یک ملت، قوم، یا منطقه بیاید، معمولاً به ایدئولوژی یا جنبشی اشاره دارد که هدف آن وحدت، همگرایی، یا اتحاد تمام مردمان آن گروه یا منطقه است. در تاریخ سیاسی، پان اسلاویسم، پان ژرمنیسم، پان عربیسم، پان اسلامیسم، پان آفریکانیسم، پان آمریکانیسم، پان اروپائیسم، اصطلاحاتی آشنا هستند که هریک مضامینی سیاسی- ایدئولوژیک- اتنیکی در بستر تاریخی ی تحولات امپراتوری های فرانسوی، روسی، اتریش- مجارستانی، عثمانی، انگلیسی ... داشته اند که جای شرح آنها در این نوشته نیست. بطور گذرا اشاره می کنم که پانترکیسم در ماهیت تاریخی خود، ابتدا یک حرکت دفاعی و فرهنگی در برابر سلطهی بیگانگان بوده است. پانترکیسم در واقع، نتیجهی مستقیم قرنها فشار استعماری، سیاستهای روسیسازی و اسلاوگرایی، و تلاش برای از میان بردن هویت تاریخی ترکان در آسیای میانه، قفقاز و آناتولی بود. این جنبش، پاسخی بود به سیاستهای همسانسازی ( آسیمیلاسیون) و حذف فرهنگیای که ملتهای ترک را از ریشههای تاریخی و زبانیشان جدا میکرد(9)، چیزی که امروزه در ایران با آن روبه رو هستیم.
امروزه " پان" در مفهوم صرفا ایدئولوژیک و آکادمیک بار منفی ندارد و بسته به مقصود، ناظر بر درجه و شکلی از همگرائی و همپیوندی میان گروه های خویشاوند فرهنگی – زبانی و تاریخی، یا همچون مورد اتحادیه اروپا، اتحاد ژئوپلیتیک بر مبنای همسایگی ( سفید- مسیحی) است.
پان ایرانیست ها ی ایرانشهری هیچ ابائی ندارند که از کل حوزه تمدن ایرانی یعنی مردمان و سرزمینهایی که در تاریخ جزئی از "ایران" فرهنگی بودهاند یا زبان فارسی دارند دم بزنند شامل خود ایران امروزی بعنوان هسته مرکزی، افغانستان، تاجیکستان، بلوچستان (در ایران و پاکستان)، سرزمین های کُردی (در ایران، عراق، ترکیه، سوریه) و غیره و غیره و بر شیپور ترویج ایدئولوژی "ایرانشهری" بدمند. اما اگر آذربایجانی در ایران از هویت ترکی خود حرف بزند، اگر خواهان آموزش به زبان مادری اش باشد، اگر از تاریخ و فرهنگ خود دفاع کند، اگر از اساطیر خود یاد کند، اگر با همزبانان و هم فرهنگان تُرک خود در آذربایجان شمالی ( که سابقاً با آن یکی و جزئی از ممالک محروسه قاجار بوده است) و در ترکیه احساس و ابراز نزدیکی و خویشاوندی و هم بستگی زبانی فرهنگی کند، و یا اگر فقط فریاد بزند " هارای، هارای من تورک ام! " واویلا! پان تُرک! هیهات، تجزیه طلب! ای وای "ایران عزیز" بر باد رفت! چرا؟ به این دلیل بسیار اساسی که پان فارسیسم و پان ایرانیسم تا زمانی که در سطح ایدئولوژیک و عقیدتی ی افراد و تعاریف آکادمیک باشد، همچون دشنه ی توی غلاف، خطری بالقوه و نه بالفعل است. اما زمانی که این دو عقیده و نظریه چکمه سیاسی برپا و در هیات یک دولت تحقق پیدا می کنند، کشور چند ملیتی ایران دشنه آجین می شود. پان ایرانیسم در ایران امروزی فقط ایدئولوژی ایرانشهری و در مفهوم تاریخی و آکادمیک نیست بلکه در قلمرو سیاست داخلی صدساله اخیر عبارت شده است از انکار هویت همه ملل واقوام ساکن این سرزمین و تحمیل یک هویت " ایرانی" جعلی بر همه آنان. پان ایرانیسم پان فارس نه فقط به لحاظ نظری داعیه ی همپیوندی مردمان فارس زبان در قلمرو فرهنگی تاریخی، بلکه در سیاست داخلی، عبارت است از مناسبات استعمار داخلی بر ملل غیر فارس با تحمیل حاکمیت متمرکز فارس محور، مخالفت با حق تعیین سرنوشت و خودمدیریتی ملل غیر فارس، حاشیه ای کردن آن ها با انواع تبعیض های اقتصادی و سیاسی، غارت منابع طبیعی و ویرانسازی محیط زیست آن ها برای آبادسازی و انباشت در "مرکز"، تحمیل زبان فارسی بعنوان زبان رسمی، ممنوعیت آموزش زبان مادری و آموزش به زبان های مادری. این پان ایرانیسم و پان فارسیسم، بر پایه نفی و انکار حقوق پایه ای سیاسی، دموکراتیک ملت ها، نفی و انکار هویت ها و زبان ها، و با سرکوب خونین بنا شده و تعریف می شود. به همین خاطر است که این پان ایرانیسم و پان فارسیسم خصلت شووینیستی و حتا فاشیسنتی دارد و دفاع از حق و حقوق و هویت و زبان بجز فارسی را برنمی تابد و آن را تجزیه طلبی می نامد و به خون می آلاید. در این پان ایرانیسم، لازم نیست تُرک با همزبانان و همفرهنگان تاریخی خود ابراز همپیوندی کند بلکه کافیست بر هویت تُرکی خویش پافشاری و از حق آموزش به زبان مادری خود دفاع کند تا با توپخانه ی " پان تُرک" و " تجزیه طلب" مورد تهاجم قرار بگیرد. آن بیگانه سازی، غیر سازی، دیگری سازی و طرد و انکار هویتی فرهنگی سیاسی تُرک توسط این پان ایرانیسم و پان فارسیسم که در بالا به آن پرداختم، بطور طبیعی احساس غریبگی در این کشور و احساس بیگانگی با ملیت و زبانی را که به زور سرنیزه به تُرک تحمیل شده است ایجاد می کند. " پانِ" ناسیونال- شووینیسم ارتجاعی ی تجاوزِگر و استعمارگرِ زورگو، " پانِ" تدافعی ی رهائی جوی موجه و قابل دفاع و نیز در زمین مسموم این ستم، علف هرز "پان" ارتجاعی نژادپرست قومی را آبیاری و تقویت می کند.
*******
عادت کرده ام که هر وقت در نقد و نکوهش ایدئولوژی و روش و منش پان ایرانیست ها و پان فارس ها مطلبی می نویسم، از یکسو از جانب برخی رفقای چپ ناسیونالیست ایرانی متهم به " پان ترکیسم" و پشت کردن به انترناسیونالیسم و قومگرائی یا مفتخر به بایکوت بشوم و از سوی دیگر مواجه با تذکرات بیجا و بیمورد دوستانی که "همه فارس ها اینطور نیستند". این دومی ها خودشان را مجبور به دفاع و تبرئه از طریق متهم کردن من به تعمیم می بینند . من آن " کمونیست " های یک چشمی " کارگر و بورژوازی" را با شعار کاغذین " حق تعیین سرنوشت خلق ها" و در عمل، " پس ایران عزیز چه می شود؟" وامی نهم، و به دسته دوم می گویم تعمیمی در کار نیست، همه فارس ها و فارسی زبان ها و همه متولدین ایران و دارندگان تابعیت دولت ایران چنین نیستند و من هرگز و هرگز فارس و ایرانی ننوشته و پان ایرانیست و پان فارس را از فارس و ایرانی بطور عموم تفکیک کرده ام، منتها برخی شاید عمداً این تفاوت را نادیده میگیرند تا اصل نقد به پان ایرانیسم و پان فارسیسم را لوث کنند یا از روی آن بپرند. دوستان، بجای دفاع خجولانه از خود با متهم کردن من به تعمیم، یکبار هم شده جسارتاً در نقد پان ایرانیسم و پان فارسیسم قلم بردارید یا دهان باز کنید تا معلوم شود در کدام طرف جوی ایستاده اید!
البته باید تصریح و تاکید کنم که همه نقالان اینگونه جوک ها فاشیست و نژادپرست و تُرک ستیز نیستند؛ زیاد اند کسانی که بی توجه و بدون حساسیت به جنبه منفی و مجرمانه ی این جوک ها، آن ها را صرفا از روی شوخ طبعی و محض مجلس گرمی نقل می کنند. اگر خرّیتی از تُرک ها سر بزند، همین است که با تحقیر خودشان مجلس گرمی بکنند. خود من در گذشته جزو همین ها بوده ام. امیدوارم این نوشته من بعنوان طلب پوزش پذیرفته شود.
Ervand Abrahamian — Iran Between Two Revolutions ; - (1)
Jamil Hasanli — At the Dawn of the Cold War : The Soviet–American Crisis over Iranian Azerbaijan, 1941–1946
Jamil Hasanli — At the Dawn of the Cold War ;
Dergipark : The Massacre and Deportation Committed by the Pahlavi.
( 2) – ظهور جوک های قومیتی در ایران- پایان نامه دکترا- فاطمه نصر اصفهانی
(3) –" جوک در ایران" بختیار نقدی پور- ترجمه فاطمه نبی لو – پژوهشگاه مطالعات علوم انسانی و فرهنگی
(4) – کریستی دیویس (Christie Davies، 1941–2017 جامعهشناس و پژوهشگر بریتانیایی بود که از برجستهترین نظریهپردازان طنز، لطیفه و شوخطبعی در جهان به شمار میآید. او سالها استاد جامعهشناسی در دانشگاه ردینگ انگلستان بود و آثار مهمی درباره طنز قومی، طنز سیاسی و کارکردهای اجتماعیِ شوخی منتشر کرد. دیویس برخلاف برخی نظریههای روانشناسانه (مثل فروید) معتقد بود که : طنز محصولِ ساختارهای اجتماعی است نه روانشناسی فردی . طنز بیش از آنکه از ناخودآگاه یا نیازهای فردی سرچشمه بگیرد، ریشهای اجتماعی و فرهنگی دارد. لطیفهها را باید از ساختارهای قدرت، گروههای اجتماعی و نقشهای فرهنگی فهمید. او معتقد بود که جوکهای قومی نه خالق کلیشهاند، نه لزوماً نشانهٔ دشمنی؛ بلکه الگوها و کلیشه های پیشداده شده در جامعه هستند. دیویس جوک های سیاسی را واکنش به محدودیت های سیاسی و بیانی و شکلی از بیان غیرمستقیم مخالفت و ابزاری برای تخلیهی فشار اجتماعیاند، بدون آنکه ریسک مستقیم داشته باشند.
(5) برای فهم مصالح و معماری های این " پروژه نامرئی" باید به سیاست های مرئی و رسمی آن دوران مراجعه کرد: نظامنامههای وزارت معارف (فرهنگ) در دهه ۱۳۰۰- بخشنامههای اداره کل نظمیه و وزارت کشور درباره ممنوعیت استفاده از زبانهای غیرفارسی در إدارات و مدارس – کمیسیون نامگذاری جغرافیایی در دوران رضاشاه (تغییر نام شهرها/روستاهای ترکزبان) آثار افراد «پانایرانیست/فارسگرا همچون محمدعلی فروغی، احمد کسروی، حسن تقی زاده، سعید نفیسی، رسید یاسمی...بطورمجمل: سیاست یکسانسازی زبانی و فرهنگیِ دولت؛ گفتمان روشنفکری فارسمحور؛ بازخوانی ملیگرایانهٔ تاریخ ایران در آموزش رسمی؛ کلیشهسازی قومی در طنز مطبوعاتی و فرهنگ عامه و در یک کلام، استراتژی مرکزی حاشیه ای کردن ملیت ها و اقوام.
(6)- جواد مجابی- تاریخ طنز ادبی ایران
شروین وکیلی- جامعه شناسی جوک و خنده
(7)- ناسیونالیسم ایرانی در خدمت حفظ نظام اسلامی
Abrahamian, Ervand (2008). A History of Modern Iran. Cambridge University Press.
از جمله در تحلیل نقش ناسیونالیسم دفاعی در جنگ ایران–عراق و سیاست پس از انقلاب.
Keddie, Nikki (2003). Modern Iran : Roots and Results of Revolution. Yale University Press.
بحث درباره احیای عناصر ملیگرایانه در سیاست جمهوری اسلامی
Posch, Walter (ed.) (2013). Iran and the Nuclear Issue : The Logic of Political Survival. Routledge.
توضیح نقش ملیگرایی در پرونده هستهای، «غرور ملی» و مقاومت در برابر غرب
Maloney, Suzanne (2015). Iran’s Political Economy since the Revolution. Cambridge University Press.
تحلیل رسمیسازی ناسیونالیسم در سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی.
Shaffer, Brenda (2002). Borders and Brethren : Iran and the Challenge of Ethnic Nationalism. MIT Press.
چگونه حکومت برای مقابله با گفتمانهای قومگرا به «ملیگرایی دولتی ایرانی» متوسل میشود
Mashayekhi, Mehrdad (1993). “The Politics of Nationalism in Iran.” In Iranian Studies, Vol. 26, No. ½.
نقش ناسیونالیسم در دولت جمهوری اسلامی
(8)- یافته های ارزشمند محمد مالجو از ارشیوها در کتاب "کوچ در پی کار و نان" در این زمینه رسواگر اند.
(9) – خاستگاه پآن ترکیسم نه در عثمانی بلکه در سرزمینهای ترکنشینِ امپراتوری روسیه (قازان، کریمه، قفقاز) بود.
انگیزهٔ اصلی: مقابله با پاناسلاویسم و سیاست روسیسازی که موجب هویتزدایی زبانی، دینی و فرهنگی میشد.
سپس این جریان در استانبول و میان روشنفکران عثمانی رنگ سیاسیتر گرفت:
Jacob M. Landau – Pan-Turkism : From Irredentism to Cooperation -Indiana univercity ;
Hakan Kırımlı – National Movements and National Identity among the Crimean Tatars ;
Robert Geraci & Michael Khodarkovsky (eds.) – Of Religion and Empire : Missions, Conversion, and Tolerance in Tsarist Russia.